مهدی افراز: ما در حال زیست در یک نظم تاریخی هستیم، این نظم است که ساماندهنده همه نظمهای اجتماعی و سیاسی است. آگاهیهای موجود در نظم تاریخی عموما در زیر آوار دادههای موجود در نظم سیاسی، امنیتی، نظامی و اجتماعی ناپدید میشود. التفات به قواعد موجود در نظم تاریخی میتواند ما را از آیندهای که پیش روی ماست، آگاه کند. سنتهای موجود در نظم تاریخی به ما میگوید اگر پیشرانهای سازنده یک رخداد در پدیده دیگری نیز حضور داشته باشد، فارغ از محاسبات نقطهنگر و هیاهوهای زودگذر، همان پیامدها و نتایج دوباره پدیدار خواهد شد. در دوران معاصر ما، شبیهترین واقعه به رخداد توفان الاقصی، قیام ۱۵ خرداد ۴۲ در ایران است. این دو اتفاق مهم و تاریخساز از جهات تعیینکنندهای واجد اشتراکات بنیادین و ماهوی هستند، بررسی این قرابتها برای بینش نسبت به آینده قیام ۷ اکتبر موضوعیت دارد.
اولین اشتراک: حماسه ۱۵ خرداد دقیقا در لحظهای رقم خورد که معامله قرن در ایران در حال وقوع بود. تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی و انقلاب سفید به منزله بزرگترین طرح عادیسازی به دنبال ایجاد تغییرات بنیادین و استحکام پایههای پهلوی و حضور بیش از پیش اسرائیل و آمریکا در مناسبات اقتصادی و سیاسی ایران بود. حیاتی بودن اجرای این پروژه برای آینده ایران تا حدی بود که محمدرضا در جلسات مختلف با مخالفان تصریح کرد «اگر آسمان به زمین بیاید و زمین به آسمان برود من باید این برنامه را اجرا کنم» و در مقابل حضرت امام خمینی هم در سخنرانی عمومی فرمودند «خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد». عملیات توفانالاقصی هم در شرایطی رقم خورد که رژیم صهیونیستی در حال تکمیل آخرین زنجیرههای عملیاتیسازی معامله قرن در منطقه بود و پروژه عادیسازی روابط با کشورهای جهان عرب و به فراموشی سپردن مساله فلسطین را با همه هزینهها و برنامهریزیهایش نهایی ساخته بود.
دومین اشتراک: در قیام ۱۵ خرداد نوع واکنش و مواجهه رژیم پهلوی با اعتراضات بشدت وحشیانه و جنایتکارانه بود. برای نخستین بار در تاریخ پهلوی، عناصر حکومتی به نحوی روشن و آشکار و در ابعاد وسیع به کشتار مردم در کوچهها و خیابانها اقدام کردند. حجم خونریزیها در این ایام همه هواداران و سمپاتهای پهلوی را هم دچار شوک کرد. علت اصلی این نوع واکنشهای سرکوبگرانه عصبانیت آمریکا از به هم ریختن طراحیهای اجتماعیاش در ایران و منطقه برای به نتیجه رساندن انقلاب سفید بود. در جریان قیام ۷ اکتبر و حوادث پیرامون آن نیز رژیم صهیونیستی بیسابقهترین جنایتها و سبعانهترین رفتارها را در قبال مردم غزه اعمال کرد؛ اقداماتی که این بار هم به این دلیل رقم خورد که به همریختگی عمیقی در پروژه آمریکایی منطقه غرب آسیا ایجاد کرده بود.
سومین اشتراک: پس از اقامه اعتراضات در تهران، قم و ورامین و بروز واکنشهای خشونت بار رژیم پهلوی و کشتارها و فراگیر شدن دستگیریها و زندانیها، بسیاری از افراد و جریانات همسو، شروع به تشکیک در عقلانیت این حرکت کرده، آن را طراحی ساواک برای قلع و قمع مخالفان دانسته و تا سالها امام خمینی را در برابر این پرسش قرار میدادند: «پاسخ این خونهای به زمین ریخته را چه کسی خواهد داد؟» در حوادث مرتبط با عملیات توفان الاقصی و فراگیر شدن کشتارها تا ۷۰ هزار نفر در غزه و لبنان و از دست رفتن بزرگان و ارکان مقاومت و وارد شدن ضربات گوناگون به اضلاع مختلف مقاومت در منطقه، این بار هم بسیاری افراد در جهان اسلام زبان به تردید گشودند و از شبهه کردن در اسرائیلی بودن اصل عملیات و جاسوس بودن یحیی سنوار تا زیر سؤال بردن ورود حزبالله و ایران به درگیری و نهایتا شکست تلقی کردن کل فرآیند توفان الاقصی از ۷ اکتبر تا امروز پیش آمدند.
چهارمین اشتراک: قیام ۱۵ خرداد در نزد گفتارپردازان، طراحان و پیادهسازانش، از شخص حضرت امام تا طیب حاج رضاییها و مهدی عراقیها، در بستر یک پیروزی نزدیک و دستاورد سیاسی در دسترس، صورت نگرفته بود تا بخواهد در نسبت با دستیابی به آن ارزیابی شود. از آن روز تا امروز نیز اقدامات برای حصول آن هیچگاه به دستاورهای دمدستی ارجاع داده نشد. امام سال 43 پس از آزادی از زندان و به دنبال ابراز نگرانی برخی از زندانی بودن مرحوم آیتالله طالقانی در دیدار عمومی فرمودند: «از زندانی بودن آقای طالقانی افسرده نباشید، تا این چیزها نباشد کارها درست نمیشود. تا زندان رفتنها نباشد پیروزی به دست نمیآید. هدفْ بزرگتر از آزاد شدن عدهای است، هدف را باید در نظر داشت. هدف اسلام است؛ استقلال مملکت است؛ طرد عمّال اسرائیل است؛ اتّحاد با کشورهای اسلامی است». در واقع اصل قیام و اصل اعتراض و زیر بار نرفتن برای قیامکنندگان و خصوصا امام موضوعیت داشت و شکست یا پیروزی بودن اقدام را در دل تحولات سیاسی زودگذر همچون زندانی یا شهید شدن برخی ارکان مبارزه دنبال نمیکرد. در عملیات ۷ اکتبر نیز از روز نخست تا امروز هیچکدام از ارکان جنبش حماس و مقاومت فلسطین یک هدف سیاسی یا ژئوپلیتیک نزدیک را برای توجیه این حرکت مطرح نکردند. در واقع این قیام نیز مشخصا نه برای حصول یک آورده کوچک سیاسی یا امنیتی، بلکه در جهت به انجام رساندن یک رسالت تاریخی و به نتیجه رساندن یک افق آرمانی به انجام رسیده بود.
پنجمین اشتراک: قیام ۱۵ خرداد به جهت وجه ایستادگی خود به علنی شدن ماهیت پهلوی برای عموم ایرانیان انجامید و از این جهت تبدیل به نقطه عطفی برای مشروعیت بخشی به تمام اقدامات برای مبارزه مستقیم و وجودی با رژیم شد. در واقع حجم خشونت و کشتار رژیم حجت را بر همه تمام کرد و به استدلالها برای مدارا با آن پایان داد. عوارض قیام ۱۵ خرداد موجب شد مبارزات پارلمانی و غیررفرمیستی به بنبست کشیده شود و حتی با فقدان فیزیکی امام در صحنه، مواجهه کمّی و کیفی مخالفان در یک سیکل شدیدا افزایشی قرار گیرد. بهگونهای که فردی چون بنیصدر هم در خاطرات خود میگوید کشتار ۱۵ خرداد ورق را برای همه منتقدان برگرداند و همه آنها را به مبارزان از جان گذشته مبدل کرد. وقایع پساتوفان الاقصی از لحظه ورود مجاهدان حماس به سرزمینهای اشغالی و اسیرگیری که منجر به شکستن اسطوره شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی بود تا همین امروز یعنی صحنههای مقاومت رشکبرانگیز شهید «یحیی سنوار» نیز قیامتی در جانها و ذهنهای میلیونها نفر به پا خواهد کرد و انرژیهای غیرمنتظره و بنیانبرافکنی را در آینده آزاد خواهد کرد.
سنتهای موجود در نظم تاریخی به ما گواهی میدهد با در نظر داشتن این وجوه مشترک که اشعار به ماهیت و بنیان همسان این وقایع در هستی دارد باید در انتظار پیامدهای شگرف و تاریخساز در پساطوفان الاقصی و پسایحیی سنوار باشیم. همانگونه که امام خمینی و ۱۵ خرداد ما را به دوران بدیعی وارد کردند، یحیی سنوار و ۷ اکتبر نیز ما را از وضعیت سابق عبور داده و وارد دوران جدیدی کردند؛ دورانی که کف تحولاتش فروپاشی رژیم صهیونیستی است همانگونه که حداقلیترین پیامد انقلاب محو رژیم پهلوی بود. یحیی سنوار، طراحیها و اقداماتش از ۷ اکتبر تا زمان شهادتش در مقتل خرابههای رفح همگی در چارچوب یک پروژه تاریخی صورت گرفته است. پروژههای تاریخی بدیل ندارند و اساسا نیازی به جایگزین هم نخواهند داشت، چون خود را به اتمام میرسانند.