نوشتن درباره بعضی کتابها سخت است اما درباره «هواتو دارم» که روایت زندگی شهید مدافع حرم مهندس «مرتضی عبداللهی» است آسان به نظر میرسد؛ آسان چون این کتاب پر است از سوژههایی ناب که میتوان درباره آنها نوشت و از لذت خواندن آن گفت اما درست به همین دلیل، سخت هم است چون نمیدانی درباره کدام نکات بنویسی که مطلبت به تطویل نیفتد و حق مواردی که ننوشتی ضایع نشود!
به نظر من «هواتو دارم» یک اتفاق مهم و شاید بینظیر در سیر کتابهای منتشر شده درباره خاطرات شهیدان (اعم از شهدای دفاع مقدس و دفاع از حرم و دفاع از امنیت و...) است؛ کتابی که علاوه بر مضامین نابی که از زبان راوی بزرگوار در آن آمده، با هوشمندی نویسنده کتاب به یک «اثر هنری» تبدیل شده است. چطور؟
* شروع پرابهام
کتاب شروع خوبی دارد و درست مانند بسیاری از رمانها تا چند صفحه نمیفهمی چه کسی دارد روایت میکند؟ مادر شهید؟ خواهر شهید؟ کی؟ این شروع همچنین پر از ابهامهای دیگر یا همان گرههایی است که شما را برای کشف و باز کردن آنها به ادامه خواندن وامیدارد.
این شروع با زاویه دید سوم شخص تا پایان کتاب به همین شکل ادامه مییابد و برخلاف بسیاری از روایتها و داستانهای مشابه با زاویههای دید دیگر قاطی نمیشود و به ورطه دانای کل هم نمیافتد تا از مواردی خبر دهد که بعدها روی میدهد و همین همراه راوی جلو رفتن و بیخبری، جذابیت اثر را بیشتر میکند.
* پایان شگفتانگیز
خاطراتی که در این کتاب آورده شده است میتوانست مانند بسیاری از کتابهای حتی خوب از خاطرهگوییها درباره شهیدان، مسیری خطی و یکدست را طی کند و حتی اگر با ذکر جزئیات همراه و مضامین جذابی هم داشته باشد، خواننده را نه به سطور و صفحات قبل برگرداند و نه منتظر اتفاق خاصی در صفحات بعد نگه دارد اما این کتاب با تدوین هنرمندانه نویسنده آن، خاطرات روایتشده را بهگونهای تنظیم کرده که کتاب خاطرات تبدیل به یک «رمان» یا «داستان بلند» پرکشش شده است، با همه فراز و فرودها و انتظارآفرینیهایی که در یک رمان حسابشده با آنها مواجهیم. البته ساختار تدوین این کتاب و این اثر هنری بهگونه گرهافکنیهای برخی قصهها و رمانهای رایج نیست، بلکه بیشتر شبیه قصههای کوتاه آنتون چخوف است که به جای تعقیدهای اولیه، خواننده را بدون هیچ انتظاری با پایان شگفتانگیز روبهرو میکند و اینگونه مضمون مورد نظر راوی/ قصهگو/ نویسنده به عمق جان مخاطب مینشیند و تا مدتهای مدید با او همراه میماند. «هواتو دارم» اگر هیچکدام از مزایای فراوانش را نداشت، فقط به دلیل همین ویژگی برجستهاش ایجاب میکرد به آقای «محمدرسول ملاحسنی» (که نامش روی جلد کتاب نیامده و شاید به دلیل ادب نخواسته بیاید) حسابی دستمریزاد بگوییم.
* قاعده دراماتیک چخوف
غیر از پایان شگفتانگیز، نویسنده محترم کتاب قانون معروف چخوف را هم رعایت کرده است و آن اینکه اگر تفنگی را در قصه و نمایشنامهتان بر دیوار آویزان کردهاید، باید حتما در ادامه آن را شلیک، یا بهگونهای استفاده کنید، وگرنه آوردن یا اشاره کردن به آن بیهوده است. آقای ملاحسنی کاملا به این قاعده عمل کرده و به اکثر نکاتی که از زندگی شهید عبداللهی آورده، یک بار دیگر و این بار با یک ارزش افزوده به آن پرداخته است، بهگونهای که هر دو وجه اولیه و بعدی ماجرا روی هم یک آورده معنوی یا الگوی ارزشمند زیستی را به خواننده منتقل میکند.
* درباره ویرایش کتاب
یکی از نقاط ضعف بسیاری از کتابهای مرتبط با شهیدان و زندگینامههای بزرگانی که این سالها منتشر شده است، ویرایش ضعیف و گاه بسیار بد متن کتاب با غلطهای فراوان رسمالخطی و دستوری است. انصاف این است که بگوییم هرچه به امروز نزدیکتر شدهایم این اشکال کمتر و کمتر شده و ناشران آثار مربوط به شهدای جنگ و دفاع از حرم و... به لزوم ویرایش دقیق این آثار واقف شده و کار با اشکالات کمتری به دست مخاطب رسیده است. «هواتو دارم» با ویرایش خانم فهیمه اسماعیلی انصافا با دقت و وسواس زیادی به دست چاپ سپرده شده و به جز تکوتوکی موارد علامتگذاری بویژه در فصل آخر بسیار تمیز ویرایش شده است.
یک نکته هم که خیلی به ویراستار مربوط نیست نام مجله «مکتب اسلام» است که پیش از انقلاب در قم به چاپ میرسیده نه «پاسدار اسلام» که پس از انقلاب منتشر میشود. این احتمالا سهو لسان راوی بوده که البته باید هنگام تدوین به آن دقت میشد.
* نقش مسجد و امام جماعت در بهسازی اندیشه و رفتار
«هواتو دارم» کتابی در معرفی زندگی و خاطرات مربوط به یک شهید والامقام دفاع از حرم است اما سطرسطر آن پر است از دستورالعملهای ناب اخلاقی و رفتاری و سبک زندگی سالم و مکتبی بیآنکه به صراحت بیفتد و به زور به چشم و چار خواننده فرو شود. این دهها رفتار ناب آنقدر آرام و شیرین روایت شده که خواننده خواهناخواه خاطرخواه آن میشود و دوست دارد همان گونه زندگی کند. با جرأت میتوان گفت این الگوسازی از سبک زندگی برتر مکتبی در کمتر کتابی از این دست پیدا میشود؛ مواردی که برای هر کدام از آنها سخنرانان و واعظان و خطیبان عزیز ما باید چند منبر بروند تا شاید بتوانند مشابه تأثیرگذاری این کتاب را داشته باشند.
همینجا میخواهم خواهش کنم کسانی که دستشان به بزرگوارانی چون حضرات پناهیان، عالی، ماندگاری، رفیعی و... میرسد، این کتاب را به دست آنان برسانند تا از خاطرههای زندگیساز آن در منابر خود استفاده کنند. همچنین داشتن و خواندن این کتاب را به همه امامان جمعه و جماعات توصیه میکنم. چه اشکال دارد ستاد مرکزی ائمه جمعه و مرکز رسیدگی به امور مساجد کشور آن را برای همه این عزیزان بفرستد تا اولا خود این بزرگواران به نقش مهم و تأثیرگذارشان در ایجاد تغییرات در زندگی و سلوک دیگران و چگونگی رفتار با آنان واقف شوند و هم خاطرات آن را به عنوان یک درسنامه در تریبونهای خود به گوش مخاطبانشان برسانند. شما اگر «مسجد صفا» و «حاجآقا علوی» را از زندگی «مرتضی عبداللهی» حذف کنید معلوم نیست امروز زندگینامه یک «شهید عالیمقام» را میخواندید.
یک مسجد خوب با جوانانی فعال و اهل مطالعه و تحصیل و کارهای جهادی و حضور در عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی بدون یک روحانی خوشفکر با روابط عمومی بالا ممکن نمیشود. اینگونه است که یک مسجد و یک روحانی خوب میتواند سرنوشتهایی را تغییر دهد و اصلاحات فراوانی را ممکن کند.
* حجتی برای زندگی ما
«هواتو دارم» روایت زندگی 2 خانواده با 2 طرز فکر تقریبا متفاوت با سبک زندگی و فرهنگ و اعتقادات گوناگون است که بتدریج و گامبهگام هم مرتضی و همسرش و هم خانوادههای آنان بر هم اثر میگذارند و همدیگر را میسازند و نقاط ضعف همدیگر را برطرف میکنند. راوی و نویسنده ابایی از این نداشتهاند که این تفاوتها را نشان دهند و نخواستهاند اینطور وانمود کنند که شهید ما از خوشیها و لذتها و تفریحات دنیا دور بوده و فقیرانه و زاهدانه زندگی میکرده. نه؛ مرتضی خوشغذا بوده و اهل شیطنت و شادی و شور زندگی، همسرش کسی است که با دوستانش اهل رفتن به کافه و شبگذرانیهای البته سالم. از دل این رفتارها بتدریج یک زندگی متعالی شکل گرفته که در آن تحصیل و تهذیب و مطالعه و ورزش و تفریح اجزای اصلی آن بوده است.
حالا میتوان لحظهلحظه زندگی شهید مرتضی عبداللهی را به عنوان حجتی برای خوب زندگی کردن به خودمان و دیگران نشان دهیم که بله، با همه این احوال و با همه اختلافها و با همه دلخوریها و تلخیهای درون یک زندگی، باز هم میتوان انسانی و اسلامی رفتار و همه آن موارد را به خوشی تبدیل کرد و از همه مهمتر اینکه «میشود» در همین شرایط امروز جامعه هم خوب و مکتبی زندگی کرد.
* و اما همسر شهید
بیانصافی است که در ماجراهای این کتاب و عظمتهای رفتاری شهید عبداللهی، نقش پررنگ همسر بزرگوارش را نادیده بگیریم و فکر کنیم مرتضی بدون این همراهیها میتوانست به این تعالی برسد. روایتهای صادقانه این کتاب نشان میدهد از نخستین روز خواستگاری غیررسمی تا لحظه شهادت قهرمان قصه ما، همسر او بسیار هوشمندانه و ظریف رفتار کرده و توانسته به رغم تفاوتهای 2 خانواده، بتدریج پدر و مادرش را به این وصلت راضی و در ادامه در سختیها، تنهاییها و ناملایمات زندگی خوب عمل کند تا به بهترین نتیجه منتهی شود. در اینجا هم میتوان گفت مرتضی بدون این همسر و همراهیها امروز به این درجه از تعالی نرسیده بود.
* نشر شهید کاظمی
حالا میتوان به جرأت گفت نشر شهیدکاظمی روزبهروز خودش را به عنوان یکی از بهترین ناشران کتابهای مربوط به شهیدان جنگ و دفاع از حرم و دفاع از امنیت و سرداران این جبهه جا میاندازد. حتما در این توفیقها، اخلاص و کاربلدی دستاندرکاران و همکاران این مجموعه نقش اساسی داشته است.
با این حال در این کتاب یک اشکال بزرگ وجود دارد که خیلی حیف شده از دست در رفته است و آن پشت جلد کتاب است. اگر هر کتاب دیگری در این ژانر بود و چنین پشت جلدی بر آن نقش میبست، خیلی جذاب میبود ولی وقتی نویسنده تلاش کرده و فرم کار را بهگونهای پیش برده که خواننده تا آخرین صفحه یک گره بزرگ بازنشده داشته باشد، حیف است آن گره بزرگ پایان داستان را پشت جلد لو داده و به قول امروز اسپویل کرده باشیم و لذت و شیرینی پایان شگفتانگیز کار را از خواننده گرفته باشیم. کاش این نکته در چاپهای بعدی کتاب مورد توجه و بازبینی قرار گیرد.
این از اشکال کتاب، همینجا به یکی از اشکالات بزرگ این انتشارات هم اشاره کنیم و آن اینکه با عرضه کتاب «هواتو دارم» و ارائه یک استاندارد جدید از این کتابها، نشر شهید کاظمی انتظار و توقع ما را برای کتابهایی از ایندست در بین آثار آینده خود و دیگر ناشران بسیار بالا برده است! امیدواریم این اشکال در تولیدات بعدی این مجموعه همچنان ادامه داشته باشد!
سال پیش یکی از مدیران یکی از دستگاههایی که مجموعههای زیردستش زیاد بودند، از من خواست کتابی جمعوجور معرفی کنم تا آن را به همه مدیران درجه یک و دو آنجا هدیه بدهد. من آنموقع «تنها گریه کن» را معرفی کردم که بعدها بسیار از من بابت این پیشنهاد تشکر کرد. امسال باید حواسم باشد اگر چنین درخواستی از من شد، بدون بروبرگرد کتاب خوب و خوشخوان «هواتو دارم» را معرفی کنم. شما هم همین کار را بکنید و از همین امروز به عنوان یک کار خوب فرهنگی با این کتاب هوای خانواده و دوستان و همکاران و آشنایان خودتان را داشته باشید و حالشان را خوب کنید.