printlogo


کد خبر: 294191تاریخ: 1403/7/29 00:00
نگاه
مراقب واژه‌سازی‌های غرب باشیم

 
نوید مؤمن: جو بایدن و شرکای اروپایی وی، پس از فرسایشی شدن جنگ غزه و عدم دستیابی صهیونیست‌ها به اهداف خود در نابودی مقاومت اسلامی فلسطین، بر مفهومی گنگ و مبهم تحت عنوان «حد وسط» پافشاری می‌کنند. حد وسط، نه یک راه‌حل، بلکه یک چارچوب تاکتیکی برای رسیدن به نقطه‌ای است که صهیونیست‌ها در میدان نبرد قادر به دستیابی به آن نبوده‌اند. به طور کلی «خط وسط» ترجمانی از همان «راه‌حل میانه» است. در اکثر بحران‌های بین‌المللی که پس از جنگ دوم جهانی رخ داده، غرب هرگاه در میدان نبرد زمینگیر شده یا راهبردها و اهداف تعیین شده قبلی خود را در خطر می‌بیند، در کسوت «میانجی» وارد بحران خودساخته شده و اقدام به ترسیم راهکار «بد» و «بدتر» می‌کند. این قاعده درباره جنگ غزه نیز صادق است. 
نتانیاهو از یک سو به اهداف اصلی خود در میدان جنگ یعنی «اشغال نوار غزه» و «آزادی اسرای صهیونیست» دست پیدا نکرده و از سوی دیگر، با واکنش سرسختانه و غافلگیرکننده حزب‌الله لبنان در عمق استراتژیک خود مواجه شده است. در چنین شرایطی آمریکا و ۳ کشور انگلیس، آلمان و فرانسه، بازی «حد وسط‌سازی» را به عنوان یک تاکتیک نخ‌نما در میادین دیپلماتیک آغاز کرده‌اند. این بازی، مبتنی بر ۴ مؤلفه اساسی تعریف و اجرایی می‌شود. 
۱- با یک بحران غیرقابل کنترل و پیچیده در جنگ غزه و لبنان  مواجه هستیم که باید به هر نحو ممکن به آن پایان داد. 
۲- برای پایان دادن به این بحران، حماس و حزب‌الله باید از خطوط قرمز اعلامی خود در جنگ از جمله خروج مطلق نظامیان صهیونیست از مکان‌های نبرد، عدول کنند.
۳- راه‌حل نهایی باید بر اساس «حسن‌نیت گروه‌های مقاومت» و «سوءظن صهیونیست‌ها» شکل گیرد؛ یعنی ستانده‌های تل‌آویو قطعی، عینی و فوری و در مقابل، ستانده‌های حماس و حزب‌الله «مشروط» و «غیرمطلق» باشد. 
۴- راه‌حل پایان جنگ باید بر مبنای «گذار از وضعیت موجود» انجام شود، به گونه‌ای که «آینده» برای تل‌آویو شفاف و قابل مدیریت و برای حماس و حزب‌الله «مبهم» تلقی شود.
این ۴ مؤلفه، در بطن یک گزاره کلان تعریف می‌شود: مقاومت باید شرایط کنونی را به مثابه «گزینه بدتر» و تن دادن به آتش‌بس مدنظر آنها (با در نظر گرفتن شروطی از جمله آزادی کامل اسرای صهیونیست، تهی ساختن نوار غزه از گفتمان مقاومت و خلع سلاح حماس و حزب‌الله) را مصداق «گزینه بد» تلقی کند. 
متعاقبا غرب با خلق گزاره سوم (حد وسط بد و بدتر)  و مانور تبلیغاتی - سیاسی روی آن، جبهه مقاومت را درباره پذیرش این «حد وسط» تحت فشار قرار دهد. 
واقعیت امر این است که اساسا جبهه مقاومت، آمریکا و اروپا را در کسوت یک «میانجی» یا «خالق راه سوم» تلقی نمی‌کند، زیرا واشنگتن و اتحادیه اروپایی خود مصداق یک طرف منازعه هستند. بنابراین اساسا غرب صلاحیت ارائه راهکار میانجی‌گرانه در این آوردگاه خونین را ندارد. فراتر از آنچه ذکر شد، اضلاع مقاومت، هرگز در این عرصه بین «بد» و «بدتر» دست به انتخاب نمی‌زنند. به عبارت بهتر، جبهه مقاومت نه کلیت ترسیم راه سوم را در قبال جنگ لبنان و غزه می‌پذیرد و نه بازیگران غربی ترسیم‌کننده این راه را!
آنچه جبهه مقاومت بر آن تمرکز کرده، همان خطوط قرمزی است که از ابتدای جنگ غزه و متعاقبا لبنان به قوت خود باقی بوده، هست و خواهد ماند. یکی از این خطوط قرمز، لزوم خروج کامل صهیونیست‌ها از ۲ محور فیلادلفی (میان غزه و مصر) و نتساریم (میان ۲ بخش شمالی و جنوبی غزه) است. خط قرمز دیگری که در این باره وجود دارد، معطوف به لزوم انعقاد آتش‌بس دائم و تضمین شده است، به گونه‌ای که محور مقاومت - و نه اروپاییان و آمریکا - آن را احراز کند. سومین خط قرمزی که جبهه مقاومت کماکان به آن پایبند خواهد بود، حذف گروه‌های مقاومت از معادلات سیاسی، راهبردی و میدانی در منطقه غرب آسیا است. بدیهی است خلع سلاح مقاومت، ایده و هدف شومی است که دشمنان حزب‌الله و حماس به آن دست نخواهند یافت. 
در این میان، پیام‌هایی که به صورت مستقیم یا با واسطه به تهران و دیگر اضلاع مقاومت مخابره می‌شود، تنها در صورتی مورد توجه و بررسی قرار می‌گیرد که دربر گیرنده مطالبات برحق و مشروع فوق‌الذکر باشد. اصرار آمریکا و اتحادیه اروپایی بر هر گزینه‌ای که از این خطوط قرمز عبور کند، مصداق آب در هاون کوبیدن است. ضمن آنکه بهتر است واشنگتن، لندن، پاریس و برلین به جای اتخاذ ژست واسطه‌گر و میانجی در قبال جنایاتی که خود در ایجاد، تشدید و تثبیت آن پررنگ‌ترین نقش ممکن را داشته‌اند، به فکر پاسخگویی خود به ملت‌های لبنان، فلسطین، منطقه و جهان به دلیل شراکت میدانی با صهیونیست‌ها و نسل‌کشی بیرحمانه در غزه، رفح، خان‌یونس و ضاحیه بیروت باشند. افکار عمومی دنیا حداقل یک سال است دیگر تفکیکی میان ماهیت و موجودیت غرب و رژیم اشغالگر قدس قائل نیست.

Page Generated in 0/0056 sec