printlogo


کد خبر: 294297تاریخ: 1403/8/2 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با لیلا نیکزاد، کارگردان «کودکی» که در جشنواره فیلم کوتاه تهران روی پرده رفت
فیلمی که بر اساس یک ویدئو ی مجازی ساخته شد

گروه فرهنگ و هنر: «روایت پدری که در تلاش است دختر خردسالش را از معرکه جنگ نجات دهد». این خلاصه فیلم «کودکی» است که در چهل‌ویکمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران روی پرده رفت؛ فیلمی به کارگردانی لیلا نیکزاد که پیش‌تر در آثاری چون «یک کیلو و بیست‌ویک گرم»، «سینگو» و «قطع فوری» به عنوان فیلمنامه‌نویس حضور داشته و اکنون پس از کارگردانی فیلم ««جانور»، دومین فیلم خود را کارگردانی کرده است. این فیلم در منطقه مرزی استان آذربایجان غربی فیلمبرداری شد و طی 5 اکران در جشنواره روی پرده رفت. با این کارگردان به گفت‌وگو نشستیم.
***
* خانم نیکزاد! لطفا درباره ایده و طرح فیلم بفرمایید و اینکه با توجه به اینکه لوکیشن در منطقه مرزی بوده، چه سختی‌ها و دشواری‌های را متحمل شدید؟ 
ایده اولیه «کودکی» را پناه خدایاری با من در میان گذاشت و سوژه بسیار جذاب به نظرم آمد. طی ماه‌های بعد دست به کار شدم و با ایجاد تغییر و تحولاتی در ایده اولیه، آن را مطابق سلیقه خود به طرح و فیلمنامه تبدیل کردم. یادم می‌آید آن ویدئوی معروف از پدر سوری که با شنیده شدن صدای خمپاره بلند بلند می‌خندید تا کودکش نترسد و او هم بخندد، بسیار روی من تاثیرگذار بود و باعث شد شروع فیلمم را با سکانسی آغاز کنم که یادآور آن پدر و کودک جنگ‌زده باشد. تمام سختی‌ها و مشکلات فیلمسازی یک طرف، کار کردن در محیط و منطقه‌ای که برای نخستین بار بود در آن کار می‌کردم طرف دیگر. با توجه به اینکه به خاطر موضوعیت فیلم به تجهیزات نظامی اعم از اسلحه و... نیاز داشتیم و باید مرز را بازسازی می‌کردیم، دشواری‌ها 2 برابر شده بود، خصوصا اینکه تعطیلات نوروز هم بود و اکثر ارگان‌ها یکی در میان تعطیل بودند اما خدا را شکر در نهایت با رایزنی‌هایی که انجام شد، نیروی زمینی ارتش در حد امکان  همکاری‌های لازم را با پروژه داشت.
* با توجه به اینکه شما تجربه فیلمنامه‌نویسی دارید تا ساخت فیلم، تجربه فیلمسازی برای شما چگونه بوده است؟
فیلمسازی همیشه برای من جذاب بود اما اصلا نمی‌شود این دو را با هم مقایسه کرد. به نظرم هر کدام جای خود دارد. البته من در حال حاضر همچنان خودم را یک فیلمنامه‌نویس می‌دانم تا یک فیلمساز. جذاب‌ترین دلیلی که ممکن است باعث شود در آینده جدی‌تر به سمت فیلمسازی بروم این است که می‌توانم بدون اینکه نیاز باشد کارگردان دیگری را مجاب کنم که دیدگاه و سلیقه مرا به عنوان نویسنده در ساخت فیلمنامه اعمال کند، خودم کاری را که به آن معتقدم همانطور که فکر می‌کنم درست‌تر است، انجام دهم.
* در فیلم شما بازیگران حرفه‌ای در کنار بازیگران بومی بازی می‌کنند، هماهنگی و بازی گرفتن از آنها چگونه شکل گرفت؟
ابتدا کمی نگران این بودم که نکند کار با بازیگر حرفه‌ای سخت باشد و نگاه از بالا به پایین به فیلم کوتاه داشته باشند اما با توجه به تجربه شیرینی که با بختیار پنجه‌ای عزیز در این فیلم داشتم، نه‌تنها این نگرانی از بین رفت، بلکه ‌برعکس شد و من به این اطمینان رسیدم که کار کردن با بازیگر حرفه‌ای در فیلم‌ کوتاه، می‌تواند آرامش خاطری در بخشی از پروسه ساخت با خود داشته باشد. بازیگر نقش زن و سرباز فیلم هم باتجربه بودند و کار تئاتر زیاد انجام داده بودند. سخت‌ترین بخش کار با بازیگر، مربوط به بازی‌ گرفتن از کودک 4 ساله فیلم بود که به خاطر شیطنت‌های طبیعی آن سن و خصوصا اینکه زبان مشترک نداشتیم، کمی برایم نگران‌کننده بود، چراکه کودک قصه فقط زبان کردی متوجه می‌شد و من هم نمی‌توانستم به زبان کردی حرف بزنم. هر چند این موضوع با حضور بختیار پنجه‌ای عزیز که کردزبان است و بازیگردانی کودک را بر عهده داشت، حل شد و در برداشت پایانی هر پلان، نتیجه دلخواه را به دست می‌آوردم.
* شما خود تجربه فیلمسازی و فیلمنامه‌نویسی را در انجمن سینمای جوان شهرستان گذرانده‌اید، آموزش‌های انجمن چقدر کمک کرد در مسیر فیلمنامه‌نویسی موفق شوید؟
به نظرم مهم‌ترین کارکرد انجمن‌های اینچنینی، به غیر از دوره‌های ارزشمندی که دارند، این است که به خاطر جو حاکم بر آن که اکثرا عاشقان سینما هستند، می‌تواند شور و جسارت لازم برای ورود به سینمای حرفه‌ای را به افراد بدهد و به قول معروف موتور محرک آنها را روشن کند. بعد از آن هم افراد با توجه به میزان حقیقی بودن خواسته‌‌شان قدم در مسیر حرفه‌ای کار کردن می‌گذارند.
* از سختی‌های فیلمنامه‌نویسی بگویید و پیدا کردن سوژه برای نوشتن؟
مواجه شدن با کاغذ سفید همیشه برای هر نویسنده‌ای جزو سخت‌ترین لحظاتش است و اینکه نمی‌دانی قرار است این کاغذ سفید چگونه پر شود ولی در عین حال مطمئنی باید پر شود. پیدا کردن سوژه معمولا هیچ قانون و چارچوب خاصی ندارد، مگر اینکه سفارشی باشد که بحث آن جداست؛ گاهی با دیدن یک تصویر، گاهی با دیدن یک خواب، گاهی هم از لابه‌لای حرف‌های آدم‌ها، ناگهان یک جمله برایم جالب می‌آید و بعد دست به کار می‌شوم.
مثلا سوژه فیلمنامه‌ای که در حال حاضر مشغول کار روی آن هستم و بسیار هم دوستش دارم، با دیدن یک خانه چوبی روستایی در دل جنگل و پیرمردی که به تنهایی از پشت پنجره به جنگل زل ‌زده بود، برایم تداعی شد. این تصویر آنقدر ذهن مرا درگیر کرده بود که بالاخره بعد از یک ماه، یک نیمه‌شب از خواب پریدم و صفر تا 100 خط داستان را در چند پاراگراف نوشتم. اینچنین معجزه‌وار اسکلت اصلی قصه‌ام شکل گرفته بود و من را هیجان‌زده کرد.

Page Generated in 0/0052 sec