محمد رستمپور: تمسخر اقدامات و تحرکات رقیب، از گذشته به عنوان یک سنت و روش پرکاربرد در عملیات روانی مورد استفاده قرار گرفته است اما با آغاز جنگهای هیبریدی و تسری نزاع به میدانها و ساحتهای غیرنظامی، این روش شکلهای نوین و مبتکرانهای پیدا کرده و به ویژه در مقابله با اطلاعات گمراهکننده فریبکارانهترین نوع اخبار جعلی، کاربرد دارد. علاوه بر این، با تکثر رسانههای اجتماعی و بالا رفتن مراجعه به شبکههای اجتماعی داخلی و خارجی، به ویژه افزون شدن تولیدات مردمی در رسانهها، «شوخی» به یکی از مهمترین واکنشها به رخدادها تبدیل شده است. از این جهت میتوان روزانه با شوخیهای جالب کلامی، متنی و ویدئویی پرشماری در شبکههای اجتماعی روبهرو شد که اتفاقا بدون هیچ گونه سازماندهی یا برنامهریزی، اهداف پیچیده شناختی دشمن را ناکار میکنند. دشمن در هر معرکهای، پیش و پس از هر گونه عملیات نظامی، به دنبال تسخیر ذهن مخاطبانی از جامعه ایرانی است تا بتواند نزاع را به میان صفوف جامعه بکشاند و در یک نگاه بلندمدت، پشتیبانی حیرتانگیز مردمی را از آنچه نظام سیاسی و هیات تصمیمگیر راهبردی بدان فرمان میدهد، کاهش دهد یا کوچکنمایی کند.
شوخی آنچنان اثری دارد که حتی میتواند بردی فراتر از مرزهای جغرافیایی پیدا کند و حتی ذهن مهاجمان را هم نسبت به ارزیابی موفقیت خود به اشتباه بیندازد. علاوه بر این، توان طنازی، نشاندهنده انعطافپذیری و تابآوری یک جامعه است. شوخی نشان میدهد امکان و حد سازگاری با یک وضعیت تا کجا عمق و ارتفاع دارد و در نتیجه همین قابلیت است که شوخی به عنوان یک ابزار عملیات روانی، به شکل آفندی و پدافندی مطرح شده و به جهت پتانسیل شوخی در اهرمسازی اجتماعی، به عنوان یک روش پربازده در عملیاتهای اطلاعاتی به کار گرفته شود.
طراحان شوخی و لطیفه به عنوان ابزار عملیات روانی معتقدند اعتبارزدایی از پروپاگاندا و خبر جعلی به دلیل دشواری راستیآزمایی و البته نیاز به گونهای از دانشمندی برای تحلیل واقعه، زمان میبرد و البته در رویدادهای گوناگون ممکن است مخاطب فراگیری پیدا نکند. با این حال، باید توجه داشت ساخت شوخی به دقت بالایی در جامعهشناسی نیاز دارد. شوخیهای پربازدید در شبکههای اجتماعی پس از حمله رژیم صهیونی به ایران همزمان حاوی ۲ پیام است: اولا از حساسیت جامعه نسبت به رویداد خبر میدهد.
هر قدر شوخیها بیشتر، متنوعتر و متفاوتتر باشد، نشانگر این است که گروههای بیشتری به واقعه واکنش داشتهاند. فراگیری این واکنش بویژه در شرایطی که جامعه با نوعی از سیاستگریزی روبهرو است، زنده بودن و پویایی جامعه را نشان میدهد و اثبات میکند سازوکارهای مشارکتجویی مردم در سیاست، دچار نقصانهای جدی است. ثانیا غیر از حساسیت، باید توجه داشت هر شوخی و لطیفهای بویژه در جامعه ایرانی، گیرایی و پذیرش ندارد و شکلی از چسبندگی اجتماعی برای اصابت به شوخی به گرانیگاه «توجه» نیاز است. اگر این چسبندگی اجتماعی اتفاقا در راستا و سوی هنجارهای رسمی باشد، نظام سیاسی توانایی بالایی در تثبیت گزارههای معنایی مطلوب خود داشته است. برای نمونه، بخش قابل اعتنایی از شوخیها پس از حمله شنبه اسرائیل به ایران، اطمینان به توان نظامی و بویژه قابلیت پدافندی جمهوری اسلامی ایران را منتقل میساخت. درست همان چیزی که سالیان سال است دشمنان ایران در پی القای مخالف آن یعنی ضعف نظامی ایران، در رادیوها، رسانهها و حسابها و صفحات کاربری مختلف وابسته هستند.
با این حال باید دانست شوخی و لطیفه مانند هر تاکتیک یا ابزار نظامی یا روانی، حد، اندازه و ظرفیت و البته کارکرد مشخصی دارد و نباید از آن به عنوان یک تاکتیک دائم و همگانی استفاده کرد. در غرب برای بهرهمندی بیشتر از شوخی، انجمنها یا شرکتهای خصوصی پرشمار تبلیغاتی وجود دارند که مبتنی بر شناخت سویهها و گرایشهایشناختی یک جامعه با تکیه بر اشتراکات فکری، به طراحی و ترسیم شوخی مبادرت میکنند. تولید، فرآوری و سازماندهی شوخی به عنوان یک تاکتیک، در کنار سایر تاکتیکها مثل تبیین روشنگرانه، صداقت و صراحت در اعلام صدمات و آسیبهاست که کارایی پیدا میکند. استفاده از شوخی به نوآوری و البته تساهل و رواداری نیاز دارد و نباید جای بیانیه رسمی یا برنامه تحلیلی و حتی سوگواری تصور شود، چرا که اساسا شوخیهای مختلف، مخاطبان گوناگون دارد و اتفاقا وجه تمایز شوخی با سایر تاکتیکها همین ویژگی است.
در نتیجه میتوان گفت به جای تمرکز بر ساخت شوخی، باید روی ارزیابی الگوهای سازنده شوخی تمرکز کرد و البته به توزیع آن کمک کرد. شوخی، خستگی ذهنی را میگیرد و به مقاومت در برابر بازیگری همچون رژیم صهیونی که در همه میدانهای جنگ هیبریدی، سرمایهگذاری هنگفتی کرده، تداوم میبخشد. اسرائیل به کمک آزمایشگاهها و مراکز افکارسنجی و اندیشکدههای اروپایی و آمریکایی همپا با شرکتها و محصولات تسلیحاتی ضدانسانی غربی، در قامت یک عنصر شریرِ بدذات کثیف کودککش ظاهر شده و مقاومت برای آنکه کارآمد باشد، باید زندگی بسازد و زندگی، به روانکنندههای ذهنی و فکری نیاز دارد تا بقا همچنان نیاز ضروری به نظر آید. جنگ در فضای هیبریدی، مرز جنگ و صلح را از بین میبرد و شوخی است که زندگی در جنگ را اثبات میکند.