نگاهی به جایگاه اقتباس در سینمای ایران به بهانه برپایی جشن امضای کتاب «باغ کیانوش»
گروه فرهنگ و هنر: اقتباس همواره در آثار هنری از جایگاه و اعتباری خاص و منحصر به فرد برخوردار بوده اما در سینما و هنرهای نمایشی سهم و نقش بیشتر و بسیار پررنگی ایفا کرده است، از همین رو است که همیشه فیلمها و تئاترهایی که با اقتباس از یک اثر مهم و شاخص تولید شده و روی پرده و صحنه رفتهاند، با استقبال مخاطبان و علاقهمندان مواجه شدهاند. سینمای ایران نیز طی 4 دهه گذشته آثار اقتباس پرشماری را تولید کرده است؛ آثاری که با گذشت سالیان سال از ساخت و اکران همچنان در اذهان مخاطبان و علاقهمندان ماندگارند و در کارنامه کاری سازنده نیز به نقطه عطفی بدل شدهاند. ژانر اقتباس در کشور ما بویژه در حوزه سینما با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده است؛ چه در سالهای ابتدایی دهه 70 و 80 که شاهد تولیدات بسیاری با اقتباس از رمانها و کتابهای بزرگ بودیم و چه اواخر دهه 90 که گویی سینما هیچ بویی از این ژانر نبرده بود اما در هر صورت سهم سبد سینمای پس از انقلاب از ژانر اقتباس نه خیلی ایدهآل، بلکه مطلوب و قابل تحسین است.
در آخرین نمونه در چهلودومین جشنواره بینالمللی فیلم فجر فیلم «باغ کیانوش» با اقتباس از رمان باغ کیانوش به قلم علیاصغر عزتیپاک به همت انتشارات کانون پرورش فکری از جمله آثاری بود که در حوزه کودک و نوجوان با استقبال منتقدان و کارشناسان و اهالی رسانه روبهرو شد؛ فیلمی که قرار است همزمان با اکران آن در سراسر کشور نیز جشن امضای آن در کانون پرورش فکری برگزار شود.
این در حالی است که در تئاتر وضعیت اقتباس به مراتب بهتر است و در حال حاضر از 90 نمایشی که به صورت روزانه در شهر تهران روی صحنه میرود، حداقل نیمی از آنها با اقتباس از آثار و نمایشنامههای بزرگ و شاخص تئاتر جهان نگارش شده است. به هر شکل از آنجا که سینما به دلیل گستره مخاطب همواره و همیشه از اقبال و بیشتری برخوردار بوده است، به بهانه همزمانی اکران فیلم «باغ کیانوش» و برگزاری جشن امضای این کتاب، مروری گذارا همراه با نقد منتقدان بر چند اثر اقتباس ماندگار سینمای ایران داشتهایم.
* «گاوخونی»؛ بهروز افخمی
«گاوخونی» به کارگردانی و نویسندگی بهروز افخمی و تهیهکنندگی علی معلم بر اساس رمان گاوخونی نوشته جعفر مدرسصادقی در سال 1382 ساخته شد.
«گاوخونی» داستان کابوسهای جوانی را حکایت میکند که خاطرات پدر مردهاش، شهر زادگاهش یعنی اصفهان و رودخانه زایندهرود او را به مرز پریشانی میرساند. تا نزدیک به اواخر، فیلم از نماهایی تشکیل شده است که همه نقطه دید راوی هستند. بهروز افخمی درباره اینکه چرا از رمان «گاوخونی» اقتباس کرده، گفته بود: «چون «گاوخونی» از نظر من داستان فوقالعادهای است. یکی از بهترین داستانهای تاریخ ادبیات داستانی ایران است. به نظر من بهترین داستان است در این زمینه، بویژه که شاید بشود به آن گفت فیلم پلیسی درباره خوابها؛ یعنی یک فیلم پلیسی که در خوابها و کابوسها اتفاق میافتد. من خیلی این داستان را دوست دارم. در واقع میشود گفت به نظر من داستانی است که در کل داستانهای فارسی بهترین است». در این میان برخی منتقدان این پرسش را مطرح میکنند: در فیلم چه تفسیر جدیدی از این متن ارائه میشود؟ تجربه تماشای این فیلم چه مزیتی نسبت به تجربه خواندن متن نوشتاری دارد؟
به عنوان مثال احمد طالبینژاد در یاداشتی پیرامون این فیلم در همان سال اکران فیلم نوشته بود: در اینکه رمان «گاوخونی» یکی از بهترین آثار جعفر مدرسصادقی است، شکی نیست. هر چند از نظر میزان تخیلی که در آن به کار رفته، اثر دیگر او «ناکجاآباد» نسبت به «گاوخونی» برتریهایی دارد اما در «گاوخونی» یک جور حدیث نفس ناب وجود دارد که در ادبیات معاصر ایران نمونهاش را کمتر دیده و خواندهایم. در این هم که فیلم «گاوخونی» در میان آثاری که از ادبیات اقتباس شدهاند، فیلم خوبی نیست، شک ندارم. اینکه چرا بهروز افخمی سراغ این رمان رفته، همیشه برایم جای پرسش و اما و اگر دارد، چون به استناد این فیلم او اصلا با مقوله اقتباس از ادبیات بیگانه است. او نمیداند در زمینه اقتباس ما 2 راه پیش رو داریم؛ نخست اقتباس وفادارانه که مختص داستانهای روایی است با زاویه دید سومشخص یا دانای کل که ساختار پیچیدهای ندارد و اقتباس خلاقانه یا آزاد که فیلمساز در آن به خود حق میدهد حتی شیوه روایی اثر را به هم بریزد و با نگرش خلاقانه و مطابق با سلیقه و سبک و سیاق خود با اثر روبهرو شود. نمونهها در هر دو شیوه فراوانند اما در اینجا تنها به «بینوایان» ویکتور هوگو اشاره میکنم و بیش از ۱۰ اقتباسی که از آن به عمل آمده که اکثرشان به داستان و سبک بیانی نویسنده وفادار بودهاند اما در نسخهای که روبرت حسین فرانسوی - ایرانی ساخته، داستان از انتها شروع میشود؛ یعنی زمانی که کوزت و نامزدش درگیر انقلاب فرانسه شدهاند و سپس بخشی از خاطرات کوزت در کودکی و نوجوانی را میبینیم. افخمی میتوانست برعکس عمل کند و بیان ذهنی اثر را به بیان عینی تبدیل کند تا از ملالی که بر فیلم حاکم شده، بکاهد.
* «سارا»؛ داریوش مهرجویی
«سارا» فیلم مشهور و محبوب داریوش مهرجویی، با اقتباس از نمایشنامه «خانه عروسک» هنریک ایبسن در سال 1371 ساخته شد. معضلات خانوادگی نمایشنامه ایبسن بسیار خوب در «سارا» نمود پیدا کرده بود. مهرجویی به نام شخصیتهای کتاب هم وفادار بود. «سارا» جایگزین «نورا» در کتاب ایبسن شد. گشتاسب جای کروگستاد نمایشنامه ایبسن را گرفت. حسام برای درمان بیماریاش مجبور است به خارج از کشور سفر کند. سارا همسر او مخارج سفر او را تامین میکند اما میگوید این پول را از محل ارثیه پدرش به دست آورده است. حسام بهبود مییابد اما گشتاسب، مردی که به سارا کمک مالی کرده است، متهم به جعل اسنادی شده که سارا امضای پدرش را در آنها جعل کرده بوده. وقتی حسام پی به واقعیت امر میبرد، در جریان یک نزاع لفظی میگوید او را لایق زندگی و معاشرت با خود و فرزندانش نمیداند. سارا آزرده از بیرحمی شوهرش در قبال رنجی که به خاطرش متحمل شده، ناگزیر خانه را ترک میکند. نیکی کریمی، امین تارخ و خسرو شکیبایی بازیگران این فیلم هستند. فیلم از ۳ شهریور ۱۳۷۲ بهطور عمومی به نمایش درآمد و اکران موفقی هم داشت به طوری که با بیش از یک میلیون و ۱۸۱ هزار مخاطب به نهمین فیلم پرمخاطب سال ۱۳۷۲ سینمای ایران تبدیل شد. در زمینه فروش هم «سارا» با بیش از ۶۲ میلیون تومان فروش (با میانگین قیمت بلیت ۵۳ تومان) ششمین فیلم پرفروش آن سال لقب گرفت.
فیلم سارا اقتباسی از نمایشنامه مشهور و بسیار ستایششده «خانه عروسک» بود. مقایسه فیلم مهرجویی با منبع اقتباسش یکی از مسائلی بود که تعدادی از منتقدان در زمان نمایش فیلم مورد توجه قرار دادند. در این زمینه، شاهد نظرات متفاوتی بودیم. به عنوان مثال بهزاد عشقی در شماره ۱۴۸ ماهنامه فیلم، کیفیت کار مهرجویی و توانایی او در تطبیق داستان قرن نوزدهمی با شرایط روز جامعه ایران را ستود. عشقی در ابتدا درباره شخصیتهای اصلی آثار ایبسن توضیح داد: «ایبسن بهترین آثارش را در عصری نوشت که مارکسیسم چهره بخشی از جهان را دگرگون کرد اما او ملهم از موقعیت تاریخی نروژ که صنعت عقبماندهای داشت و جامعه عمدتا خردهبورژوایی و ناآگاه بود، برخلاف مارکسیستها، به اکثریت به مثابه نیروهایی که میتوانند جامعهای به سامان به وجود آورند، ایمان نداشت. در نتیجه نمیتوانست عصیان فردی قهرمانانش را در بستر طغیانی انقلابی و جمعی بررسی کند. به همین دلیل شخصیتهای آثار او، نه به اتکای مردم، بلکه بیشتر به شیوهای فردی طغیان میکردند».
* «اینجا بدون من»؛ بهرام توکلی
«اینجا بدون من» فیلم محبوب و مشهور بهرام توکلی از نمایشنامه «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز اقتباس شده بود. دست گذاشتن روی این نمایشنامه به اندازه کافی میتواند بار مثبتی برای یک اثر هنری باشد. توکلی هم با مهارت و تجربه توانست این فیلم را در شکلی ایرانیزهشده کارگردانی کند و داستان را باب میل مخاطب عام و خاص پیش ببرد. فیلم داستان خانوادهای است متشکل از مادر (فاطمه معتمدآریا) و ۲ فرزندش، احسان (صابر ابر) و یلدا (نگار جواهریان) که در آرزوی دستیابی به رویاهای خود هستند و امیدوارانه تحولی را انتظار میکشند. یلدا معلول است و تمام دغدغه مادر تامین آینده او است. ورود رضا دوست احسان با بازی (پارسا پیروزفر) به فیلم و عشق یلدای معلول به او، زندگی آنان را تغییر میدهد. نیما عباسپور در شماره ۴۲۴ ماهنامه فیلم (فروردین ۱۳۹۰) یکی از منتقدانی بود که مشکلاتی را در زمینه اقتباس از اثر ویلیامز در «اینجا بدون من» ردیابی کرد: «اینجا بدون من اقتباس خوبی از اثر ویلیامز است اما عالی نیست، چون چیزی بدان نیفزوده و حتی حداقل درباره شخصیتهای پارسا پیروزفر (جیم) و فاطمه معتمدآریا (آماندا یا مادر) نیز از آن کاسته است. در فیلم توکلی، شخصیت مادر مانند آنچه در نمایش خوانده یا دیدهایم آزاردهنده درنیامده، در نتیجه همین مانع میشود که ما با شخصیت صابر ابر یا همان پسر خانواده، همذاتپنداری کنیم. یا اصولا ایده باغوحش شیشهای لورا در نمایشنامه (که اینجا نگار جواهریان نقشش را بازی میکند) در فیلم جایگاه و کارکردی ندارد و تنها تبدیل شده به مجسمههای شیشهای که دختر آنها را دوست دارد و تمیزشان میکند، بدون آنکه در داستان نقش ویژهای داشته باشند، در صورتی که مثلا در نمایش، مجسمه اسب شاخدار اهمیت خاصی دارد و در صحنهای جیم و لورا درباره تنهایی آن اسب به دلیل شاخدار بودنش صحبت میکنند و لورا به جیم میگوید این اسب شاخدار با چند اسب بیشاخ در یک جا زندگی میکند اما شکایتی ندارد و ظاهرا خوب با آنها کنار میآید».
با این وجود عباسپور جسارت توکلی را ستود و اعتقاد داشت توکلی در ایرانیکردن نمایش ویلیامز موفق عمل کرده است: «باید جسارت بهرام توکلی را برای چنین تصمیمی ستود و اعتراف کرد او به هر حال موفق شده فضای نمایش ویلیامز را با فضای جایی که در آن زندگی میکنیم بخوبی تطبیق دهد و اگر فراموش کنیم که منبعی هم وجود دارد، آن وقت با فیلمی بدون نقص با بازیهای خوب بویژه از سوی نگار جواهریان طرف خواهیم بود».