printlogo


کد خبر: 294466تاریخ: 1403/8/7 00:00
نگاهی به دانش و سواد رسانه‌ای در فضای مجازی
جنگ وجودی! یا ما هستیم یا آنها؟

محسن ذوالفقاری: بی‌خبری موج می‌زند. هیچ‌کس هیچی نمی‌داند. فضای مجازی هم دریایی است به عمق یک بند انگشت. بیشترمان در آن داریم دست و بال می‌زنیم. در همین یک بند انگشت غرق شده‌ایم. موج‌سواری هم بلد نیستیم! به علت نبود ‌آگاهی، خطر را مضحکه می‌کنیم. آنهایی هم که آگاهند به خاطر تزریق و ترویج نکردن ترس، قرص و آمپول امید تجویز می‌کنند. مخدر و مسکن! در کوتاه‌مدت خوب است! اما اگر به ندانستن دامن بزند کشنده است. 
ما نمی‌دانیم ضاحیه کجاست و الان چه بلایی دارد سرش می‌آید؟ نمی‌دانیم حزب‌الله چیست و چه تعداد هستند؟ نمی‌دانیم چه می‌کنند و چگونه زندگی را به سر می‌برند؟ از لبنان فقط همان عروس خاورمیانه‌اش را می‌دانیم اما نمی‌دانیم چند فرقه هستند و ارتباط‌شان با یکدیگر چگونه است. نمی‌دانیم آسمان پایتخت مورد تجاوز قرار گرفته است یعنی چه؟ نمی‌دانیم گذشتن از خطر قرمز چه معنا و عواقبی دارد؟ ما هیچی نمی‌دانیم! ‌ای کاش بر ندانستن خود آگاه بودیم! اما همین هم نمی‌دانیم!
آن کس که نداند که نداند / در جهل مرکب تا ابدالدهر بماند
گاهی ندانستن ما از نچشیدن و نکشیدن است! ما تجربه گرسنگی کشیدن را نداشتیم! ما تن‌های‌مان از سرما به لرزه درنیامده است! ما تنهایی نکشیده‌ایم! ما موج انفجار را درک نکرده‌ایم! ما سختی را نچشیده‌ایم! ما تماما در رفاه بودیم ولو به صورت آزمایشی بر خودمان سخت نگرفته‌ایم! 
بهشتی عزیز با زدن مثالی از سلاطین اتریش، طبق تجربه و خاطره شخصی‌اش، این رفتار ما را نکوهش می‌کند: «در اتریش به پایتخت آنجا یعنی وین رفتم. از مراکز دینی آن شهر، کاخ سلاطین اتریش بود. آخرین آنها که دوره حکومتش هم خیلی طولانی بود - 1848 تا 1916 میلادی - امپراتور «فرانتس یوزف اول» است. در آن کاخ، بخشی بود مربوط به حرمسرای او که در آن اتاق‌ها، تخت و وسایل خواب قرار داشت. یک اتاق، اتاق اختصاصی این امپراتور بود. در بروشوری که برای راهنمایی بازدیدکنندگان تهیه شده بود، درباره این اتاق نوشته بود: «امپراتور در مواقعی که طبق برنامه به اندرون می‌رفت و در حرمسرا زندگی می‌کرد، بسیاری از اوقات و ساعاتش را اینجا می‌گذراند و اینجا اتاق زندگی او بود». آن اتاق خصوصیاتی داشت. در آن اتاق یک تخت فلزی و سیمی و یک آفتابه و لگن دستی گذاشته شده بود. آب لوله‌کشی گرم و سرد در آنجا نبود. با آنکه در اتاق‌های دیگر بود. زندگی یک افسر در میدان جنگ در چادرش در قرن 19 را به این اتاق کاخ آورده بود و در این اتاق زندگی می‌کرد. چرا؟ علت آن را هم در آنجا نوشته بود. برای اینکه هر موقعی که در هر یک از میدان‌های جنگ حضور امپراتور لازم بود، او سست نباشد و نگوید چگونه این کاخ و خانه و کاشانه را ول کنم و بروم  در چادر زندگی کنم؟ دوست دارم زندگی‌ام چادری باشد. این تمرین می‌خواهد. دقیقا اسلام هم همین را می‌خواهد. اسلام هم می‌خواهد مسلمان‌ها عموما اینچنین تمرینی را لااقل کوتاه‌مدت در زندگی داشته باشند».
به نظر می‌رسید باید این جنگ را جدی‌تر بگیریم. آماده شویم برای دانایی، برای رزمیدن، برای ایستادگی در برابر ظالم، در برابر شر مطلق، در برابر شیطان بزرگ؛ هرکس به طریقی. از نان شب‌مان بزنیم تا لقمه‌ای شود برای مردم مظلوم لبنان و فلسطین. از طلای روز مبادای‌مان بزنیم که دوای دردی شود برای زخم‌های عمیق. روز مبادا الان است، فردا نیست. این را هم از سر لطف ندانیم، چرا که بر ما فرض است. می‌دانیم فرض یعنی چی؟ یعنی واجب فوری فوتی! یعنی همین الان هم دیر است. چرا فرض؟ و چرا الان هم دیر است؟ چون این جنگ، جنگ وجودی است. در آخرش یا ما هستیم یا آنها. اگر دیر بجنبیم دیگر هستی نداریم. نیستیم. در عالم نیستی دیگر طلا و نان به چه کار آید؟ شاید نامی ازمان باقی بماند که آن هم معلوم نیست!
حال جنگ وجودی چیست؟ رهبر انقلاب دوم خرداد 1403 به رئیس مجلس لبنان فرمودند: «شرایط کنونی منطقه به گونه‌ای است که هم برای دشمن صهیونیست شرایط مرگ و زندگی است و هم برای جبهه حق». العربیه هم نیز به نقل از نتانیاهو اینگونه گفته است: «نخوض حربا وجودیاً». سخنگوی کابینه‌اش نیز اینگونه بیان کرده است: «ما وارد جنگی شده‌ایم که برای بقای اسرائیل است». این است جنگ وجودی! و در این آشفته‌بازار، ادراک و فهم شرایط لبنان و غزه و اوضاع منطقه از هر چیزی لازم‌تر و مهم‌تر است و نبود مطالعه و شناخت زمین جنگ، مبارزه را پرهزینه‌تر و پیچیده‌تر می‌کند و حتی خطراتی به بار می‌آورد غیرقابل جبران.
همه این متن می‌خواست بگوید: اگر از این اتفاقات روز دنیا ساده بگذریم، عاقبت خوشی نداریم. به قول بهشتی عزیز که می‌فرماید: «اگر ما به بی‌تفاوتی کشانده شویم، یعنی مرگ انقلاب».

Page Generated in 0/0065 sec