printlogo


کد خبر: 294534تاریخ: 1403/8/8 00:00
نگاهی به دوئل‌های شخصیت‌های خوب و بد سریال‌های تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی
دوئل‌های نفسگیر

گروه فرهنگ و هنر: دوئل معمولا یک المان درام پرطرفدار و جذاب است که در آثاری که قهرمان و ضدقهرمان دارد، دیده می‌شود. در سریال‌های تلویزیونی و نمایش‌خانگی سکانس‌هایی که در آن از دوئل 2 شخصیت اصلی استفاده شده، زیاد دیده می‌شود. در چند روز گذشته انتشار قسمت آخر سریال «داریوش» که در آن یک سکانس نفسگیر دوئل وجود دارد، بار دیگر خاطره این نوع سکانس‌ها را در ذهن مخاطب زنده کرد. پخش سریال «داریوش» نخستین تجربه هادی حجازی‌فر در زمینه ساخت سریال شبکه ‌نمایش‌خانگی، به پایان رسید. این مجموعه یکی از آثار پر مخاطب امسال بود که توانست توجه‌ها را به خود جلب کند. «داریوش» هم مانند بسیاری از آثاری که در آن قهرمان و ضدقهرمان وجود دارد، مخاطب را به این توقع می‌رساند که در انتها تکلیف شخصیت‌ها به‌درستی مشخص شود و حق به حق‌دار برسد. دوئل میان 2 شخصیت اصلی، همیشه از آن سکانس‌هایی است که می‌تواند به عنوان یک پایان‌بندی قابل قبول در آثار درام و جنایی استفاده شود. در سریال «داریوش» هم از دوئل برای پایان‌بندی استفاده شد. به این بهانه سراغ سریال‌های تلویزیونی و نمایش‌ خانگی ایرانی رفتیم که دوئل‌های به یاد‌ماندنی در آنها وجود دارد.   
* داریوش و بهرام | هادی حجازی‌فر و محسن قصابیان | «داریوش» | 1403
داریوش یک دزد فراری است که حالا آمده تا به محموله‌ای که جا گذاشته برسد. بزرگ‌ترین رقیب او در این مسیر مردی به نام بهرام است. او علاوه بر ادعا برای رسیدن به طلاها، رقیب عشقی داریوش هم در گذشته بوده و حتی به دختر داریوش هم نظر دارد. ماجرا میان داریوش و بهرام در هر قسمت وارد فاز پیچیده‌تری می‌شد. حجازی‌فر به عنوان نویسنده و کارگردان، دوئلی را در قسمت پایانی میان داریوش و بهرام طرح‌ریزی کرده بود تا تکلیف همه‌چیز، از جمله انتقام رفیق صمیمی داریوش، طلاها، عشق بهرام و تسویه حساب‌های قدیمی روشن شود. این دوئل که در یک بیابان و با ادعای دینی به آثار وسترن اتفاق می‌افتد، پس از مجروح شدن هر 2 طرف با مرگ بهرام تمام می‌شود.
* مالک و طلوعی | جواد عزتی و کامبیز دیرباز | «زخم کاری» | 1403
در فصل اول «زخم کاری» طلوعی تنها یک اسم بود اما در فصل دوم شخصیت فاسد او نشان داده شد. مالک که خود در فصل اول شخصیت رو به زوالی داشت، از فصل دوم و پس از دیدن مرگ و سوگ فرزند، تصمیم گرفت تمام نشانه‌‌های فساد را از بین ببرد. مالک برای رسیدن به هدفش باید طلوعی را از بین می‌برد. او با طلوعی دوئل کرد. در این دوئل آنها بیشتر تسویه حساب کردند اما نتیجه‌ای نداشت و طلوعی به ترکیه فرار کرد. برای مالک قضیه تمام شده نبود و او را در ویلایی در ترکیه پیدا کرد و با همکاری سیما، به زندگی طلوعی پایان دادند.
* فیاض و شکیب | مهدی هاشمی و امیر جعفری | «مرداب»| 1402
سریال «مرداب» از جایی شروع می‌شود که فیاض را بالای سر پیکر بی‌جان فرزندش می‌بینیم. دوئل فیاض و شکیب، برای انتقام خون پسر فیاض است. شکیب یکی از بزرگ‌ترین باندهای خلافکاری را دارد. بیشتر افرادی که در اطراف شکیب هستند، از او کینه دارند و درصدد از بین بردن او هستند. فیاض هم در مسیر داستان پررنگ نیست اما دست آخر قرعه به نام او می‌افتد و در شرایطی که فیاض نه آمادگی بدنی و نه فیزیک مشابهی با شکیب دارد، در مقابل او قرار می‌گیرد تا پرونده این خلافکار را ببندد. فیاض با یک ماشین به مصاف شکیب می‌رود و در نهایت او ار می‌کشد.
* نعیم و منصور | هادی حجازی‌فر و مجتبی پیرزاده | «پوست شیر »| 1401
نعیم در تمام طول داستان سریال «پوست شیر» به دنبال کسی است که دخترش ساحل را دزدیده به او تجاوز کرده و بعد او را کشته است. در این مسیر سرگرد مشکات هم تمام تلاشش را برای پیدا کردن قاتل انجام می‌دهد اما نعیم می‌خواهد خودش قاتل را بکشد. تمام مسیر قصه به قسمت آخر می‌رسد که نعیم و منصور هر دو در زندان هستند. هنوز ثابت نشده که منصور قاتل است اما نعیم مطمئن از این موضوع، با چاقویی در دست سراغ منصور در حمام زندان می‌رود تا دوئلی با او داشته باشد. منصور، ابتدا نعیم را از پا می‌اندازد و با وقاحت شروع به تعریف کردن از انگیزه‌هایش برای تجاوز و قتل ساحل می‌کند ولی در نهایت نعیم با رمق‌های آخرش او را خفه می‌کند.
* امیر شایگان و نادر سرمد | حامد بهداد و پدرام شریفی | «می‌خواهم زنده بمانم» | 1399
سریال «می‌خواهم زنده بمانم» یک عاشقانه ناآرام است که با مثلث عشقی تحمیلی‌ای که ایجاد می‌کند، 2 شخصیت امیر شایگان و نادر سرمد را در مقابل هم قرار می‌دهد اما امیر در همان ابتدا با تهدید، نادر را از میدان به در می‌کند. نادر افسرده و ناتوان از یک فرد مهربان به شخصیتی سخت و سنگی تبدیل می‌شود. زهره، همسر امیر از وجود نادر سوءاستفاده می‌کند تا هما را از بین ببرد اما نادر نمی‌تواند هما را بکشد و با اسلحه‌ای که در دست دارد سراغ امیر شایگان می‌رود و گلوله‌ای در شکم او خالی می‌کند اما در نهایت دوئل به نفع شایگان است، چون محافظی به همراه دارد و به همین دلیل نادر کشته می‌شود.
* سعید خاوری و خرچنگ | فرهاد اصلانی و فرهاد قائمیان| «وفا» | 1385
سریال «وفا» داستان یک جاسوس اسرائیلی به نام خرچنگ است که با طعمه قرار دادن یک پسر یهودی که عاشق یک دختر لبنانی است، قصد ترور یکی از سران حزب‌الله را دارد. سرگرد خاوری از ایران برای تعقیب ژوبین، همان پسر یهودی به لبنان رفته تا به واسطه آن خرچنگ را بیابد. در یکی از قسمت‌های میانی سریال، خاوری که در یکی از کوچه پس‌کوچه‌های لبنان ژوبین را پیدا کرده، او را دنبال می‌کند. خرچنگ متوجه خاوری می‌شود و چون از قبل او را می‌شناسد، در کوچه‌های لبنان دست به تیراندازی به سرگرد خاوری می‌زند اما این دوئل هیچ بازنده‌ای ندارد و در نهایت در قسمت آخر سریال خاوری، خرچنگ را با شلیک گلوله می‌کشد.
* ناتاشا و مرتضی و علی | رویا نونهالی و محمد صادقی و دانیال حکیمی | «خواب و بیدار»| 1381
ناتاشا زن خلافکاری است که از ابتدای داستان سریال «خواب و بیدار» تمام اداره پلیس بویژه 2 افسر پلیس به نام‌های مرتضی حسینی و علی جلالی به دنبال او هستند. در قسمت آخر این سریال ناتاشا با گروگان گرفتن سودابه، همسر مرتضی و خواهر علی، قصد فرار با هلیکوپتر پلیس را دارد. خلبان پرواز نمی‌کند و اعلام می‌کند والدین ناتاشا دارند به هلیکوپتر نزدیک می‌شوند اما در واقع آنها مرتضی و علی هستند که با لباسی مبدل به باند پرواز آمده‌اند. ناتاشا توسط سودابه به بیرون از هلی‌کوپتر پرت می‌شود و در جدالی با مرتضی و علی، در نهایت کشته می‌شود.
* حیدر و کمیسر | حسین یاری و محمود پاک‌نیت | «شب دهم» | 1380
داستان سریال «شب دهم» درباره حیدر است. کسی که قسم خورده 10 شب محرم را تعزیه‌خوان امام حسین(ع) شود. کمیسر که هم رقیب عشقی حیدر است و هم به دستور دولت باید مانع برگزاری تعزیه باشد، به یاور، دوست حیدر ماموریت می‌دهد تا او را بکشد اما در شب تعزیه یاور توان کشتن دوستش را ندارد و حیدر در شمایل امام حسین(ع)، با شمشیر به مصاف کمیسر می‌رود که اسلحه به دست دارد. حیدر در مبازره پیروز می‌شود و کمیسر را با ضربه محکم شمشیر می‌کشد اما در همان دم به ضرب گلوله یک آژان خودش هم کشته می‌شود.
* خان مظفر و رضا خوشنویس | عزت‌الله انتظامی و جمشید مشایخی | «هزاردستان» | 1366
رضا خوشنویس پس از سال‌ها بازگشته تا از خان مظفر انتقام بگیرد. او سال‌ها در کمیته مجازات فعالیت می‌کرده و افراد زیادی را سر به نیست کرده است. حتی آنقدر در هفت‌تیرکشی ماهر بوده که در گذشته به رضا تفنگچی شهرت داشته است. خان مظفر اما از قصد و نیت او باخبر است و به روش آن سال‌ها با خوراندن دوایی، قوای جسمانی او را هر روز بیشتر تحلیل می‌برد. پس از چند روز که رضا سر پا می‌شود و در هتل سراغ اتاق خان مظفر می‌رود برای کشتن او، متوجه می‌شود فرد دیگری در رختخواب است. او آنقدر ضعیف شده که توان مقابله ندارد و از بالکن هتل به خیابان پرت می‌شود و خود مغلوب این دوئل می‌شود.

Page Generated in 0/0077 sec