وارش گیلانی: دفتر شعر «تاوان تنهایی» 36 شعر دارد که بیشترش غزل و مثنوی است؛ دفتری که در آن 3-2 چهارپاره و چهارپارهمانند هم دیده میشود و نیز شعری به زبان عامیانه. هر چند بعضی غزلهایش نیز بیشتر به واسطه ابیات بیش از 17 بیتش، به قصیده شبیهترند، البته نه الزاما به دلیل زبانی قصیدهوار؛ مثل همین شعر زیر که ابیاتی از آن آمده است.
غزلها و شعرهای این دفتر به لحاظ موضوع و مضمون متنوع هستند؛ از شعرهای عاشقانه و عارفانه تا شعرهای اجتماعی و آیینی که طبعا گاه عاشقانههایش خالی از عارفانهها نیست و عارفانههایش خالی از ظرایف و نکتههای آیینی و مذهبی و نیز آیینیهایش خالی از ظرایف و دقایق عشق و عرفان:
«خبر دادند مخموران ز نوشانوش مستانش
که در سکرند مدهوشان هم از عطر گریبانش
چه تمثیلیست با نرگس، بنازم چشم آن گل را
همه چشم است نرگسزار و آن هم هست حیرانش
خیال چشم او در گردش آوردهست عالم را
به جز دورش نمیگردند از پیدا و پنهانش
بهشت از روی او یک نسخه کمرنگ در قاب است
اگر چه خوانده شد آن نازنین طاووس بستانش
خیال قامتش را در غزل بیهوده میبندم
که آتش میزند بر دل رباعیهای مژگانش
زمین آنگونه خواهد بود با عطر ظهور او
که ابراهیم خواهد ساخت از رشک گلستانش...»
شعری زیبا و کلاسیک و بلیغ که گاه مصراعهایی از آن دچار افت بلاغی میشود؛ مثل مصراع زیر که این افت کلامی از «نرگسزار» شروع و بعد از آن تا پایان مصراع بیشتر میشود:
«همه چشم است نرگسزار و آن هم هست حیرانش»
کافی متولد 1347 است؛ شاعری کلاسیکسرا که چند کتاب شعر دارد و اغلب اشعارش نیز غزل است، اگر چه قالبهای دیگر را نیز آزموده است؛ همچنین قالبهای نیمایی و سپید را. یکی دیگر از وجوه شخصیت ادبی غلامرضا کافی وجه تحقیقی و پژوهشی اوست. او علاوه بر سرودن شعر، در حوزه ادبیات و شعر دیروز و امروز مقالات و کتابهای متعدد و متنوعی دارد. این کتابهای پژوهشی بیشتر در حوزه شعر دفاعمقدس و ادبیات پایداری است و نیز اشعار آیینی و مذهبی، خاصه شعرهای عاشورایی؛ کتابهایی نظیر:
کتاب پژوهشنامه ادبیات انقلاب اسلامی
کتاب عطر بهار نارنجک/ گزینش و نقد شعر دفاعمقدس فارس
کتاب دستی بر آتش/ شناخت شعر جنگ
کتاب شناخت ادبیات انقلاب اسلامی
کتاب شرح منظومه ظهر/ بررسی شعر عاشورا از آغاز تا امروز
اما نقد و نظر توامانی است از نشانهها، نشانههای برجسته و کاستیهایی که در یک اثر یا یک کتاب شعر میتوان دید. از این رو، در ابتدا میگویم شعرها و غزلهای غلامرضا کافی در ردیف شعرها و غزلهای نو نیست اما بسیاری از آنها در حال و هوای امروزی سروده شدهاند؛ یعنی شعرهای امروزی که گاه با نوگراییهای معتدل همراه است و زبان شعرش نیز بین زبان شعر دیروز و امروز در نوسان است. یعنی بسیاری از شعرها و غزلهای او را نه میتوان کهنه دانست و نه نو، اگر چه نزدیک شدنش به سبک عراقی، در بسیاری از موارد وی را بیشتر شاعری وابسته به شعر دیروز نشان میدهد، مثل شعر زیر با نام «شلمچه»:
«تا هنوز آینه از خاک تو برمیخیزد
بوی گل از نفس پاک تو برمیخیزد
ای بسا گمشده کز خاک تو پیدا کردند
یوسف از پیرهن چاک تو برمیخیزد
عقل سرگشته به تحلیل تو درمیماند
عشق آشفته به ادراک تو برمیخیزد
سرخوشان قدحت بذل سر و جان کردند
مستی این قدر از تاک تو برمیخیزد
این که در رگ رگ رگبار سماعی بکنند
از قلندروش چالاک تو برمیخیزد
داغ یاران مرا در نفسم میریزد
خاطر شعر که غمناک تو برمیخیزد
نه شلمچهست، نه جبهه، نه صدای شهدا
آنچه ای شعر ز پژواک تو برمیخیزد»
در کل و در یک کلام، غزلهای غلامرضا کافی، خاصه در مجموعه شعر «تاوان تنهایی»، بین شعر دیروز و امروز قرار میگیرد، زیرا که زبان شعر او خود را بین دیروز و امروز نگاه داشته است و او را همواره محتاطانه در این بین نگاه میدارد:
«دنیا چقدر در نظرم خرد و کوچک است
وقتی که در دلم هوس شهر بابک است
شهری که نام نامه آن لوح اطلسی
شهری که بر کتیبه آن خط میخک است
ای شهر بیهزاره که در پیشگاه تو
عهد عتیق قدر مسلم که اندک است
شک نیست که در شکوه اساطیری تو هیچ
با آنکه در نوشته تاریخها شک است
چندان که پیر و دیر کهنسالی ای عزیز
تاریخ در برابر عمر تو کودک است...»
در واقع و در مجموع، غزلهای غلامرضا کافی بیشتر در حال و هوای غزل زیر و نزدیک به این زبان است که شکل و محتوا میگیرد:
«ای ناز صدایت نفس حور به ماهور
مرجان لبت نشئه یاقوتی انگور
ای خیل خیالت سپه چابک چنگیز
وی هجمه یادت اثر حمله تیمور
دور از تو بمیرم که اجل تیغبهدست است
بد کرده غمت با دلم ای چشم بدت دور
با شور زلیخا چه کند یوسف معصوم
پیری نبرد از سر دلداده شر و شور
ای پیرهنت عطر غزل در نفس باد
عطر نفست ریخته در پیرهن حور
با من بنشین تا نشوم این همه غمگین
آزار نده تا نشوند آن همه مسرور!
ای وصله تن با احدی گرم نجوشی
حیف است به پیراهن تو وصله ناجور»
شعری که روان آغاز میشود در تصویرسازیهای کلاسیکوار اما تازه خود؛ شعری که اصطلاحات زبان فارسی با برگ و باری دیگرِ خود، به برگ و بار آن افزوده و به تنوع آن رونقی دیگر بخشیده است؛ اصطلاحاتی چون: «چشم بد دور»، «پیری و شر و شور» (که تلویحا اشاره به اصطلاح پیری و معرکهگیری دارد)، « «گرمجوشی»، «وصله تن» و «وصله ناجور».
اگر چه کافی در مجموعه شعر «تاوان تنهایی» تعادل کلی خود را از زبان اشعاری از آن دست که در زیر آمده، میگیرد؛ شعری سرشار از تعادل در زیبایی کلامی و زبانی و تصویرسازی و تخیل و احساس:
«تو در من آب تب گرمی که آبم میکند کمکم
نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کمکم
تو در من آه و افسوسی، تب شبسوز فانوسی
و میترسم ز کابوسی که خوابم میکند کمکم
من و این غده چرکین، طبیبم بر سر بالین
کمی مضطر، کمی غمگین، جوابم میکند کمکم
ببار ای پاکی شبنم به برگ و بار من نمنم
که این گرمای طاقتسوز آبم میکند کمکم
کویرم، حسرت آبم، نمک را برنمیتابم
عطش اینجا گرفتار سرابم میکند کمکم
کسی زخم مرا مرهم نمیخواهد که بگذارد
و این آتش که میبارد کبابم میکند کمکم
منم چون کهنهدیواری به جا از قلههای سنگ
که باد و آفتاب آخر خرابم میکند کمکم
تو شیرینی و من فرهاد، هر دو میرویم از یاد
و میبینم که دست مرگ خوابم میکند کمکم»
غلامرضا کافی در کنار این تنوع، زبان اصلی خود را نیز گاه اینگونه نشان میدهد که به شعر کلاسیک امروز و دیروز نزدیکیهایی دارد:
«نه هیچ گردم از قفا نه هیچ در برابرم
منم که شهر ذوق را را یگانهتر مسافرم
به ذروه خیال من نمیرسد پرندهای
پلنگ بازماندهای، عقاب بالکندهای
گذشته بادپای من ز جوی و جر، ز کندها
جهیده سهمناکتر سمندم از سهندها...
رسول هفت کشورم، بلیغ چار دفترم
صحیح هفتمِ خبر امام در تواترم...»
و در این زبان گاه به زبان و نگاه علی معلم دامغانی نزدیک میشود؛ آنقدر که مثل او از کلمات و اصطلاحات منسوخ شده یا کمکاربرد نیز به شدت استفاده میکند، مثل شعر زیر:
«یکران آتش را مهیا برگ زین کن
از خیل خوبان یک دو همخو را گزین کن
چارق ببند و چاره کن زاد سفر را
سر را سپر را پشت هم تیغ و سپر را
پیموزه از آهن، نه از کیمخت ببران
نسترده مویی کز نم خوی رسته باشد
یک جفت چشم شسته در خون شسته باشد...»
این نزدیکی به زبان علی معلم دامغانی در بعضی از مثنویها غلیظتر و پررنگتر میشود، مثل شعر زیر:
«هلا به ریگ روانتاب راه باید کرد
هلا برید سفر بوی آه باید کرد
هلا برید سفر بوی آه خواهم کرد
هلا چراغشکن چشم ماه خواهم کرد
هلا که محمل خود بیجهاز باید بست
دوال عزم به قصد حجاز باید بست
ز شور آه، گدار نفس برانگیزید
برید قافله را بیجرس برانگیزید
ز پویه بر زبر مروه داغ بنشانید
به مویه بر جگر شروه داغ بنشانید...»
در حالی که کافی در همین مجموعه شعر «تاوان تنهایی» مثنویهایی دارد روان و روشن و ساده که در سادگیهای خود فصیح و بلیغند و به اصل و ریشههای کارِ او نزدیکتر، مثل شعر زیر:
«در این چشمه گم شد پریزاد من
که امروز رفتهست از یاد من
همین چشمه بود و همین بید پیر
همینجا، همین یایه دلپذیر...
همین مامن عشق و دلدادگی
من و طرز زیبایی از زندگی
پریزاد من دختری ساده بود
و چون سایه بید افتاده بود...»
در مجموعه شعر «تاوان تنهایی» غلامرضا کافی بخشی دیگر تنظیم شده با نام «دستچین» که نسبت به دیگر اشعار این دفتر، امروزیتر است، اگر چه گرایشهای ظریفی به سبک هندی نیز در این بخش دیده میشود:
«شراب از خنده میگیرم نگاه آبدارت را
به خواب سرمه میبندم پر و بال غبارت را
غبار رفتنت را موج برمیخیزد از صحرا
که بر اشکم گذر دادی رکاب راهوارت را
نسیم لطف پنهان است در زخم عمیق عشق
شکوفا کن به آب تیغ باغ بیبهارت را...»
این گرایش به سبک هندی گاه در شعرهایی بسیار غلیظ و پررنگ میشود:
هر چه ذوق دیدنش را اشک پرپر کردهاند
سیرِ حیرتخانه بال کبوتر کردهاند
بال طاووسی که رنگافشانه دیدار اوست
طوطیان خانه آیینه باور کردهاند...»
گاه نیز در ستایش ائمه اطهار(ع) برای رسیدن به بلاغت و فصاحت کلام و صلابت شعر - تا شایستهتر در این مقام بسراید - تن به زبان قصاید دیروز میدهد و اینگونه میسراید:
«چه صبح است اینکه بوی جان برآمد
بهار رفتهام از در درآمد
سحر برپای خیزان «یا علی» گو
برون از کوه کوه خاور آمد
بگردان عودسوز لالهای دوست
که خال گل شکر در مجمر آمد
دف از کف کی نهد کافی که کمکم
شب دیجور مهجوری سر آمد
به رقص صوفیان همچو میمست
قبای جان مرا از تن درآمد...»
و گاه نیز ساده و روان برای شهیدان اینگونه میسراید:
«مرحبا کلکی که وصف خاک خوزستان کند
رعشه جان را نثار بیرق ایمان کند
بوی گل در خاطرش مضمون پریشان میکند
هر که یادی از نسیم آن شهیدستان کند
کاروان توتیا دامنکشان خاک اوست
طبع باید رقعهای از آن مرکبدان کند
عقل باید طارم اندیشه بالاتر نهد
عشق باید تا جگر در هرم آن بریان کند...»
مجموعه شعر «تاوان تنهایی» از غلامرضا کافی را نشر سوره مهر در 92 صفحه چاپ و منتشر کرده است.