کوروش کبیر که تمام دیشب را داشت سریال میدید و بعد از نماز صبح تازه خوابش برده بود با صدای در از خواب بیدار شد، اما هر چه خودش را به نشنیدن میزد طرفِ پشت در ولکن ماجرا نبود.
پس با تنی خسته و دهانی پرخمیازه به سمت در رفت و با جمعی از آریاییدوستان روبهرو شد.
آنها سینه چاک دادند که کجایی کوروش که دیشب به ما حمله شد! شمشیرت را بردار، اسبت را زین کن تا به کارزار برویم.
کوروش گفت: فرزندان آریایی من چند بار گفتم اگر میزنید از موتوری نگیرید، یا اگر میگیرید لااقل مدیریت دوز مصرف داشته باشید، من دیشب تا خود صبح بیدار بودم و حملهای را شاهد نبودم!
آریاییدوستان گفتند: ما هم چیزی ندیدیم ولی صبح در اخبار خواندیم که دیشب اسرائیل حمله کرده است.
کوروش کبیر گفت: آهان دیشب صدای آتشبازی شیربچههای پدافند را شنیدم! من را بگو که فکر میکردم مردم به استقبال چهارشنبهسوری رفتهاند! نگو بیبی حمله کرده.
و در اینجا بود که کوروش کبیر از شدت خنده شِکَمرَوَه شد و گفت: کجایی چنگیز که کمی جنگ به این بیبی یاد بدهی.
کوروش که سعی در کنترل خنده خود داشت گفت: حالا با چی زده؟
یکی گفت: با ۱۴٠ تا جنگنده اف ۳۵!
کوروش کبیر با شنیدن این حرف خندهاش شدت گرفت و به سمت دبلیوسی دوید.
اندکی بعد برگشت و گفت: اف ۳۵ اف ۳۵ که میگفت این بود؟
شما هم بروید و برای پدافند هوایی ایران عزیزم اسپند دود کنید که نگذاشتند بیبی خسارت چشمگیری وارد کند و همه را تارومار کردند. حالا هم میتوانید هم روی موشکهایتان و هم روی پدافندتان پز بدهید، فقط موقع رفتن در را هم پشت سرتان ببندید که کوروش میخواهد آسوده بخوابد.