محمد محمدی: در حالی که 130 روز تا پایان سال 1403 باقی مانده، سینمای ایران از ابتدای سال 21 میلیون قطعه بلیت به واسطه اکرانهای پی در پی فیلمهای کمدی فروخته است؛ سینمایی که رشد یا بهتر بگوییم جهش مخاطب را موجب شد اما باعث به حاشیه رفتن سایر گونهها و ژانرهای سینمایی شد؛ تا جایی که امروز دیگر میتوان به جرأت گفت اساسا سینمای اجتماعی، دفاع مقدس و کودک و نوجوان عملا جایگاهی بین مخاطبان این هنر ندارند و در هر فصل از اکران مردم منتظر یک فیلم کمدی با بازیگران ثابت هستند تا با توجه به شرایط اقتصادی و قیمت بلیتها تنها سهمیه سینما رفتن خود را خرج آن کنند. در این میان اما اخبار ثبت رکوردهای جدید نیز تعجببرانگیز است. فروش بالا و تعداد زیاد مخاطبان روزانه، هفتگی و ماهانه باعث شده تهیهکنندگان و سرمایهگذاران آثار کمدی بیش از پیش رو به فعالیتهای تبلیغاتی بیاورند و شاید از همه قابل تاملتر برپایی آیینهای رونمایی با حضور بازیگران فیلمهاست که دیگر بدل به چشم و همچشمی شده است. به عنوان نمونه 2 فیلم کمدی که در این فصل از اکران روی پرده رفتند، عملا در حال رقابت برای برگزاری اکران با حضور بازیگرانشان هستند و سالنهای سینما که روزگاری مکانی برای انتقال اندیشه و تفکر بود، حالا تبدیل به محلی برای جولان عکاسان اینستاگرامی و جیغ و فریادهای گروههای هواداری و به اصطلاح فنپیجها شده است. فارغ از این آفتها که همگی از جمله نتایج تمرکز بیش از حد سینمای ایران بر ژانر کمدی است، ثبت رکورد مخاطبان نیز تعجب همگان را برانگیخته است.
در نمونه آخر، فیلم «صبحانه با زرافهها» به کارگردانی سروش صحت طی ۴ روز اکران با جذب 200 هزار مخاطب و فروش بیش از 14 میلیارد تومان - مجدد تاکید میکنم تنها در ۴ روز اکران! - در نوع خود یک رکورد دستنیافتنی را ثبت کرد؛ رکوردی که حتی «زودپز» رامبد جوان، «تمساح خونی» جواد عزتی، «تگزاس» مسعود اطیابی و حتی «فسیل» کریم امینی نیز نتواسته بودند به آن برسند. به نظر میرسد سروش صحت گوی رقابت را در بین کمدیسازان این روزهای سینما ربوده و میتوان پیشبینی کرد در بازه زمانی اکران بتواند جایگاه ویژهای را در سینمای کمدی ایران به ثبت برساند.
اما صحت فارغ از اینکه فیلم نخستش یک درام غیرکمدی بود و باعث کسب سیمرغ کارگردانی نیز از جشنواره فجر شد، از ابتدا یک نویسنده و فیلمساز کمدی بود که با نویسندگی مجموعههایی چون «جنگ 77»، «زیر آسمان شهر»، «بدون شرح» و «ترش و شیرین» خود را معرفی و با ساخت سریالهایی چون «ساختمان پزشکان»، «پژمان»، «شمعدونی»، «لیسانسهها»، «فوق لیسانسهها» و «مگه تموم عمر چند تا بهاره» وارد عرصه کارگردانی شد و در نهایت نیز امروز با «صبحانه با زرافهها» در مقام نویسنده و کارگردان گوی رقابت را از سایر کمدیسازان این روزهای سینما ربوده و ترکتازی میکند.
پیش از شروع جشنواره فیلم فجر پارسال طی مطلبی نوشتیم که بر اساس شنیدهها فیلم «صبحانه با زرافهها» اقتباسی از قسمت اول «هنگآور» آمریکایی است و در روز اکران جشنواره با توجه به پخش فوتبال در بامداد روز بعد، در حالی که سالن برج میلاد مملو از جمعیت بود، اکران شد و بسیاری از کارشناسان و منتقدان نمره ضعیف به آن دادند. در واقع دومین فیلم سروش صحت را چند پله پایینتر از فیلم نخستش باید دانست؛ فیلمی که تنها داراییاش یک ایده جذاب و چند بازیگر چهره مطرح سینماست و مابقی ارکان چون کارگردانی و فیلمنامه در حد بسیار ضعیف بهکارگیری شده است.
در کنار کیفیت پایین و ایده که از یک فیلم معروف کمدی گرفته شده است، تنها نقطه قوت این اثر بازی بازیگران آن است و عملا باید گفت تجربه بازیگردانی و بازی گرفتن از هنرپیشهها در این فیلم به کمک صحت آمده است.
فیلمنامه «صبحانه با زرافهها» که به طور مشترک توسط سروش صحت و ایمان صفایی نوشته شده، مانند سایر کارهای قبلی صحت همچون سریالهای «شمعدونی»، «لیسانسهها»، «فوق لیسانسهها» و «مگه تموم عمر چند تا بهاره» و فیلم سینمایی «جهان با من برقص» شکل گرفته است. این فیلم به لحاظ جنس کمدی، در امتداد آثار قبلی صحت قرار دارد و در زمینه معنا و محتوا هم میتوان ردپایی را از آنچه پیشتر در آثار او سراغ داشتهایم دید. در «صبحانه با زرافهها» با ماجراهایی از جنس روابط آدمها مواجهیم. موقعیتهای کمدی آن درست است که اغراقشده نیست اما قطعا تخیلی است. همانطور که در بخش ایده ما با یک هسته مرکزی تخیلی مواجه هستیم، در تکتک موقعیتها نیز با یک فضای تخیلی و غیرواقعی روبهرو میشویم.
صحت در فیلم «جهان با من برقص» روی اهمیت دوستیها و ستایش زندگی هرچند سخت و کوتاه دست گذاشت و در «صبحانه با زرافهها» هم تلاش کرده به این روابط پایبند باشد؛ روابطی که دال مرکزی آن بدرستی شکل نگرفته و عملا نتایج آن نیز آنطور که باید باشد از آب در نیامده است.
اما هر چه فیلمنامه کار درست از آب در نیامده و به نتایج دلخواه نویسنده بر اساس سوابق و کارنامه کاری نرسیده است، همانطور که بیان شد، بازیها خوب و قابل تحسین است. فیلم با 5 بازیگر اصلی پیش میرود. حضور بهرام رادان در جمع این بازیگران یکی از اتفاقهای مهم فیلم به حساب میآید. او در قالب شخصیتی قرار گرفته که از هر لحاظ با دیگران متفاوت است. هم وضع مالی خوبی ندارد و هم جنس آرزوهایش متفاوت است اما به لحاظ رفاقت، بهتر از سایرین عمل میکند و در شکلگیری فضای کمدی هم نقش مهمی دارد. پژمان جمشیدی، هوتن شکیبا و بیژن بنفشهخواه، قبلتر تجربه همکاری با صحت را داشتهاند اما این بار در قالبی کاملا متفاوت قرار گرفتهاند. بیژن بنفشهخواه در نقش مهندسی جدی فرورفته که تضادهای رفتاری و تصمیمهای ناگهانیاش در موقعیتهای مختلف، بخشی از بار کمدی فیلم را به دوش میکشد. همراهی او با هوتن شکیبا برای مصرف مواد، به خلق فضایی عجیب و جذاب منجر میشود. شکیبا هم در موقعیتی جدید قرار گرفته و بیتوجهیاش به مسائل مهم و واکنشهای عجیبش در موقعیتهای بحرانی، به بامزهتر شدن فضا کمک میکند. پژمان جمشیدی برخلاف همیشه در این اثر کمدی، کاملا جدی است و جدیت و استیصال او در تقابل با بیخیالی و تصمیمهای عجیب دوستانش خندهدار به نظر میرسد. یکی از درخشانترین شخصیتهای فیلم در اختیار هادی حجازیفر است. به عنوان دکتر معرفی میشود اما رفتارش هیچ شباهتی به دکترها ندارد و اتفاقا تضاد رفتاری او موقعیت جذابی را شکل میدهد. مجید یوسفی هم که در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره» صحت به مخاطبان معرفی شد، اینجا نقشی متفاوت دارد و با اینکه حضورش کمرنگتر از سایرین است اما موفق عمل میکند.
موسیقی، کارگردانی و سایر ارکان در حد متوسط است و اساسا اتفاق ویژه و جذابی در آن نیفتاده است، از همین رو اکنون میتوان به این نکته رسید که یک فیلم چگونه با این میزان ضعف میتواند یک رکورد منحصر به فرد را آن هم در برههای که سینمای ایرانی مملو از فیلمهای کمدی است بزند و خب! جواب کاملا مشخص است: بازیگران چهره.
به دیگر سخن باید گفت آفتی که این روزها سینمای اندیشهورز ایران بدان گرفتار شده، این است که هر چه میخواهی بنویس و بساز اما در نهایت چند بازیگر چهره بیاور و پادشاهی کن و طی ۴ روز 200 هزار مخاطب به سینما بکشان و بیش از 13 میلیارد بفروش و کلی مراسم اکران با حضور بازیگران و در میان جولان فنپیجها برگزار کن؛ این است وضعیت این روزهای سینمای ایران!