حمید ملکزاده: در میان همه علوم، مجموعه علوم انسانی با معضلات ناشی از ابهام در مفاهیم مواجه است؛ تا جایی که تقریبا بدون داشتن دانش قبلی درباره وفاداریهای مفهومی، افرادی که به گفتوگو درباره سیاست میپردازند و وفاداریهایی که به نحوی آگاهانه یا ناخودآگاه انتخاب شدهاند، نمیتوان مطمئن بود که درباره چه چیزی صحبت میکنند. این ابهام از بنیادیترین مفاهیم سیاست و از بنیادینترین آنها یعنی خود مفهوم سیاست، تا مفاهیم دیگری مانند عدالت، آزادی، قانون و جز اینها را در بر میگیرد. در میان همه این مفاهیم، مفهوم مردم قرار دارد؛ مفهومی به غایت مبهم و البته پرکاربرد که در گفتارهای مختلف معانی متفاوتی پیدا میکند. از این جهت هر بار با عبارتی درباره مردم، یا از زبان مردم مواجه میشویم باید با وسواس بسیار زیادی نسبت به آنچه گوینده یا نویسنده از آن افاده میکند برخورد کنیم. تاریخ ایران در دوران مدرن پر از گلوهایی است که هر کدام به نوعی مدعی صدای مردم بودهاند.
* اسب تروای مردم
احتمالا دقیقترین گزارشی که در این زمینه در اختیار داریم را میشود در کتاب «مقاومت شکننده» اثر جان فوران پیدا کرد؛ جایی که در آن فوران توضیح میدهد چطور سازمان بیشکل جامعه ایرانی از ابتدای تاریخ شکلگیری مفهوم جدید سیاست در ایران در روند رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن تأثیرگذار بوده است. مردم، در مقام یک سازمان بیشکل، تودهای و نامعلوم بیشتر از اینکه مفهومی سیاسی باشد، یکجور انرژی یا توان ذخیره شده در روندهای تاریخی است که در غیاب سازوکارهای روشنی که آن را مدیریت کرده و در مسیر پیشبرد اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و توسعهای خاص به خدمت میگیرد به عنصری ویرانگر و عاملی برای بیثباتی تبدیل میشود. مردم، در این معنا، مفهومی غیرسیاسی است که به انحای مختلف در معادلات سیاسی ظاهر شده، دست به کنشی نامشخص زده و بعد از تخلیهشدن انبان انرژی خود دوباره در گوشهای نامشخص یا در پهنهای نامعلوم و نامحدود منتشر میشود.
اگر این گزاره پیشتر مورد بحث قرار گرفته را از من بپذیرید که «تاریخ ایران معاصر، تاریخ شکلگیری دولت مدرن است»، آنگاه میتوانید تصدیق کنید هر قدر از اواسط دوران قاجار به سمت امروز حرکت میکنیم، این مفهوم حیثیت تودهای، سازماننیافتگی و به یک معنای مشخص غیرسیاسی خود را از دست داده و بیشتر از هویتی سیاسی برخوردار شده است. هر چند هنوز و تا زمانی که نهادهای سیاسی یا مدنی قدرتمندی که نیروهای متفاوت موجود در آن را نمایندگی میکنند در بستر جامعه ایرانی شکل نگرفته باشد، نمیتوان از بابت این روند سیاسیشدن ابراز خرسندی کرد. یعنی هنوز میتوان انتظار داشت که امکان سوءاستفاده کردن از این مفهوم و تبدیل آن به اسب تروای بازیگران قدرت در ایران وجود دارد.
* مردم؛ مختصات یک مفهوم سیاسی
هر رویکردی به سیاست، بر اساس تعریفی که از این اصطلاح ارائه میکند به نحوی خاص چیزهای مختلف را بهعنوان چیزهایی سیاسی حاضر میسازد. از این جهت در پس هر گفتار یا نوشتاری درباره موضوعات سیاسی فهمی از سیاست وجود دارد که ممکن است به هیچ عنوان به آن اشاره نکرده باشند. در میان همه رویکردهایی که در اختیار داریم، دولت و کاری که انجام میدهد بیشتر از هر مفهوم دیگری در قلب تعاریفی که درباره سیاست در اختیار داریم قرار میگیرد، چه از رویکردهای سلبی به سیاست صحبت کنیم و چه وقتی رویکردهای ایجابی را موردنظر داشته باشیم. در هر صورت دولت مفهوم بنیادین سیاست است. من برای اینکه در این متن کوتاه از زبان سادهتری استفاده کنم و همینطور بیش از اندازه به توصیف معنای مفاهیم نپردازم، پیشنهاد میکنم به جای دولت، مفهوم روشنتر واحد سیاسی را از من بپذیرید. بنا دارم ضمن معادل کردن دولت با واحد سیاسی از تله دولتگرایی، یا اگر دقیقتر بگویم از تله رژیم سیاسیگرایی بگریزم. منظورم این است که دولت در اینجا به هیچ عنوان با گروه حاکمان، چه کسانی که در قوه مجریه قرار دارند، چه کسانی که در دالانهای پنهان و آشکار قدرت درباره موضوعات اساسی تصمیم میگیرند و چه مجموع نهادهای رسمی تشکیلدهنده یک رژیم یا نظام سیاسی برابر نیست. دولت در بیان من مجموعه یک واحد سیاسی است: شهروندان، نهادهای رسمی قدرت، سرزمین و مساله بنیادین حق حاکمیت. از این قرار هر مفهومی یا هر تحلیلی اگر بنا باشد مفهوم یا تحلیلی سیاسی باشد باید نسبت روشنی با دولت و کاری که انجام میدهد برقرار کند. در این معناست که میگویم معتقدم مرم در مقام یک مفهوم در طول تاریخ سیاسی ایران معاصر هر روز بیشتر به مفهومی سیاسی تبدیل شده و حیثیت غیرسیاسی خود را که مستعد ظهور فاشیسم است، از دست میدهد. مردم در اینجا جمعیتی استقراریافته در یک محدوده جغرافیای خاص است که رابطه آن با جهان پیرامون و انسانهای دیگری در یا بیرون از جغرافیای مادی او زندگی میکنند به اعتبار تعلقی که به یک واحد سیاسی خاص دارد سامان مییابد. این استقراریافتگی فیزیکی، حدود، تواناییها، محدودیتها و ظرفیتهای مردم و واحد سیاسی آنها را معلوم میکند. به هیچ عنوان نمیتوان مردم را از این استقراریافتگی و واحد سیاسیای که به آن تعلق دارند منفک کرد. یعنی نمیشود تصوری از یک رخداد سیاسی یا طبیعی خاص را برای آنها حاضر کرد که در آن مردم به نحوی منفک شده از واحد سیاسی از سرنوشتی جدا و متمایز از آن برخوردار باشند. حیثیت عامی که این فهم سیاسیشده از مردم دارد باعث میشود موضوعاتی مثل اختلافات سیاسی، رقابتهای ادراکی یا واقعی درباره اداره کشور و مسائلی مانند این در حضور تهدیدات عامی که تمامیت واحد سیاسی و از این جهت شخصیت یا حیثیت سیاسی مردم را به مخاطره میاندازد، معلق شده و به دفع خطر مشترکی که از آن صحبت میکنیم مشروط شود. این خطر میتواند از جانب طبیعت، در وقایعی مانند سیل، زلزله یا دیگر رخدادهای طبیعی یا از جانب عوامل انسانی مثل کودتا با حمایت دولتهای خارجی، جنگ و موضوعاتی مانند این باشد.
* اسرائیل خطر مشترک مردم ایران در مقام یک واحد مفهومی سیاسی
در هفتههای اخیر و بعد از به اجرا درآمدن عملیات «وعده صادق 2» توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، مجموعه بنگاههای رسانهای فارسیزبانی که از ارتش رژیم صهیونیستی حمایت میکنند، در کنار بیانیههای گاه و بیگاهی که بعضی از سخنگویان فارسیزبان ارتش اشغالگر اسرائیل یا نخستوزیر این رژیم خطاب به مردم ایران صادر کردهاند، بر یک جور عملیات سیاستزدایی از مفهوم مردم در ایران متمرکز بودهاند. این خط تبلیغی که حتی پیش از «وعده صادق 2» توسط نخستوزیر رژیم صهیونیستی تبلیغ میشد، بنا دارد اولا رابطه میان ایرانیان با واحد سیاسیای که به آن تعلق دارند را از بین برده و در یک معنا مردم ایران را بیجا کند. این عمل بیجا کردن که علیه استقراریافتگی مادی و روانی مردم عمل میکند، با تبدیل کردن مردم به مفهومی غیرسیاسی و در وضعیتی که استقراریافتگی سیاسی و مادی آن را نادیده انگاشته است، شرایطی را به وجود میآورد که در آن مردم با حمله احتمالی دشمن خارجی به سرزمین، منافع مادی و اقتصادی و زیرساختهای حیاتی آن همدلی داشته باشند. این عبارت بیمعنا که «اسرائیل نه با مردم ایران، که با جمهوری اسلامی ایران میجنگند» را باید ذیل این عملیات سیاستزدایی از مردم که مستلزم بیجا کردن آنها از نظر مادی و معنوی است، فهمید. مفهوم بیمعنایی که دوباره اصطلاح مردم را به اسب تروایی تبدیل کرده است که این بار آن را از سربازان رسانهای یا موشکهای موجود در ادوات آمریکایی در اختیار ارتش رژیم صهیونیستی پر کردهاند.
بیجا کردن، یا عمل سیاستزدایی کردن از مفهوم مردم همچنین مانع از ایفای نقشِ سیاسی و تأثیرگذار مردم در فرآیندهای جاری سیاسی و اقتصادی در کشور شده و آنها را نسبت به تعلقات مادی و منافع واقعی موجود در واحد سیاسیای که به عنوان بخشی وجودی از آن حاضر هستند، بیتفاوت میکند. این بیشتر به این خاطر است که این عمل بیجاسازی وعده تحقق هویت سیاسی مردم در آیندهای دور را میدهد. یعنی به آنها این ایده را منتقل میکند که آنها جایی در آیندهای نامعلوم و بعد از تشکیل یک نظام سیاسی نامشخص به مردم تبدیل میشوند. این تکنیکی است که عموما در نظریههای انقلابی کمونیستی ترویج میشده است: سیاست، به معنای حقیقی کلمه در فردای انقلاب و بعد از دوره نامعلوم دیکتاتوری پرولتاریا جریان پیدا میکند. مردمی که این فراخوان غیرسیاسی را پذیرفته و به آن تن داده باشند به شهروندان ناکجاآبادی نامعلوم در آیندهای نامشخص تبدیل شده و در مقام سربازان شورش علیه خودشان، مدام در پی از میان بردن همه نهادهای جاری در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود میشوند. هیچچیز بیش از آری گفتن به این روایت غیرسیاسی از مردم نمیتواند یک واحد سیاسی را از درون فرو پاشیده و اعضای اصلی آن را به نیروی ویرانی خودش تبدیل کند. از این جهت در مواجهه با هر روایتی از مسائلی که در مقابل مردم قرار میگیرد، یا درباره هر گزارهای که در آن از مردم استفاده میکنند باید اصل مادی استقراریافتگی را در نظر گرفت.
نباید این نکته را از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی ایران تنها یکی از اضلاع آن واحد سیاسیای است که ما بهعنوان ایران میشناسیم و به آن تعلق داریم. در نهایت من اینطور پیشنهاد میکنم که هر بار با این عبارت مواجه میشویم که «فلان نیرو، هر نیرو یا بازیگر منطقهای یا فرامنطقهای که باشد، نه با مردم ایران بلکه با جمهوری اسلامی ایران میجنگند»، قبل از هر چیز به جایی که از نظر مادی ایستادهایم و جهتی که موشکها و گلولههای موردنظر آن بازیگر خاص بناست به سمت آن شلیک کند نگاه کنیم و این مساله را در ذهن داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران یک چیز مادی نیست که بشود بهعنوان یک هدف معلوم به آن حمله کرد.
جمهوری اسلامی ایران مجموعهای از زیرساختهای حیاتی، جادهها، بیمارستانها، مدارس و دانشگاهها، شهرها، مراکز خدماتی، نظامی و امنیتی است که رابطه ما با جهان پیرامون و با یکدیگر را وساطت میکند. این البته به هیچ عنوان به این معنا نیست که مردم در مقام یک واحد سیاسی، نباید و نمیتواند درباره راهکارهای مواجهه با خطرات عامی که همه ما را تهدید میکنند یا روندهای جاری در نهاد قدرت نظری متفاوت از آنچه در نهادهای رسمی تبلیغ میشود داشته باشد، بلکه به این معناست که باید در هر شکلی از مواجهه با فراخوانهایی که استقراریافتگی یا تعلقات مادی و معنوی ما را به مخاطره میاندازد، نسبت به فرآیندهای سیاستزدایی یا بیجاسازی خودمان در مقام اعضای یک واحد سیاسی حساسیت قابلتوجهی داشته باشیم.