printlogo


کد خبر: 294765تاریخ: 1403/8/15 00:00
شخصیت‌شناسی از منظر بهشتی و آلپورت
نقدی بر عملکرد تیپ معلمان

محسن ذوالفقاری: در عالم داستان‌نویسی موضوعی مطرح است با عنوان دوگانه بین شخصیت و تیپ. نویسنده‌ای موفق است که شخصیت‌پردازی خوبی داشته باشد و آدم‌هایش در حد تیپ نمانند. تیپ به ویژگی‌های کلی یک صنف از آدم‌ها می‌گویند؛ مثلا کامیون‌دارها غالبا داش‌مشتی هستند، سبیل‌های از ‌بناگوش دررفته و شکم‌های برآمده دارند. یا تیپ دانش‌آموزان که معمولا از مدرسه فراری‌اند، چشم‌شان به ساندویچ‌های دوست‌شان هست! دنبال تقلبند، از اینکه صبح ساعت 7 صبح بیدار شوند متنفرند. تیپ معلم‌ها نوعی دیگر است. تیپ مادرها نیز شکلی دیگر اما هر کدام از این آدم‌ها برای خودشان شخصیت‌های مجزایی دارند. اخلاق‌های منحصربه‌فردی دارند، زندگی‌های متفاوتی دارند، لحن و گویش خاصی دارند، لذا داستان‌نویس باید با شخصیت‌هایش زیست کند تا آنها را بشناسد و بتواند بخوبی آنها را به ما بشناساند، طوری که ما با آنها ارتباط بگیریم. اساتیدی صرفا جهت اهمیت موضوع، با ادبیات طنزآمیزی می‌گویند: «اینقدر باید به شخصیتت نزدیک باشی که رنگ لباس زیرش را هم بدانی!» توضیح بیشتر در این مجمل نمی‌گنجد، چرا که اینجا کلاس داستان‌نویسی نیست. این را به عنوان مقدمه عرض کردم که چقدر شخصیت‌شناسی در ارتباط با مخاطب مهم است و چه کسی مهم‌تر از مخاطب نوجوان؛ نوجوانی که نیمی از روزش را در مدرسه با معلم‌هایش می‌گذراند؛ معلم‌هایی که معمولا بچه‌ها را یک شکل و یکجور می‌بینند و بعضا معتقدند همه بچه‌ها را به یک روش می‌شود تحلیل کرد. لذا وقتی اندک رفتار شرارت‌آمیزی از بچه‌ها می‌بینند، می‌گویند: «ما خودمون پشت همین میزها نشسته‌ایم!» یا وقتی می‌خواهند سابقه و مهارت درخشان خودشان را به رخ بکشند، می‌گویند: «سالی صدها دانش‌آموزان از زیر دست ما رد می‌شه!» اینجور معلم‌ها، دانش‌آموزان را در حد یک تیپ پایین آورده‌اند و شخصیتی برای آنها قائل نیستند. حال بهتر است شخصیت را از منظر علمی واکاوی کنیم. گوردن آلپورت، روانشناس آمریکایی یکی از نخستین نظریه‌پردازان شخصیت، شخصیت را اینگونه تعریف می‌کند: «شخصیت سازمان پویا و متحرکی از منظومه‌های روانی است که سازگاری بی‌همتای فرد را با محیطش موجب می‌شود». بهشتی عزیز این تعریف را باز می‌کند: «آلپورت می‌خواهد توجه ما را به پیچیدگی و تودرتویی شخصیت انسانی جلب کند. شخصیت یک انسان عبارت است از یک سازمان بسیار بزرگ روحی و این سازمان ترکیب شده است از منظومه‌های رفتاری و روانی. باز هر منظومه در داخل خودش خورشید و سیارات و اقماری دارد و خورشیدش و سیاره‌اش و قمرش در داخل خود، تشکیلات، موسسات، نهادها و نظم‌ها دارد. شخصیت عبارت است از سازمان گسترده‌ای که تشکیل شده از منظومه‌های روانی، منظومه‌های روانی هماهنگ و دارای اثر متقابل روی یکدیگر». آلپورت برای این سازمان گسترده شخصیت، ۲ خصلت و ویژگی ذکر می‌کند: یکی اینکه این سازمان پویا و متحرک است، ثابت و ساکن نیست. یعنی شخصیت انسانی هر انسان را در حال دگرگونی تلقی کنید. بهشتی عزیز از این ویژگی نکته‌ای برداشت می‌کند: «نکته‌ای بس جالب برای همه ما. یعنی شما ‌ای معلم،‌ ای روحانی، ‌ای مربی، ‌ای نویسنده، ‌ای گوینده، ‌ای طراح جامعه، همواره بدان که انسان دیروز موجودی ثابت نیست که رنگش عوض نشود، تجلی‌اش عوض نشود، شخصیت یک انسان با همه تو در تویی و پیچیدگی و سازمان‌یافتگی و جهت‌داریش واقعیتی است پویا و متحرک و در معرض دگرگونی؛ این یک ویژگی برای شخصیت انسان است».
اگر هر معلمی به این نکته توجه کند، دائما وجودش در خوف و رجاست. می‌داند ممکن است دانش‌آموزی ضعیف به رشد و تعالی برسد و دانش‌آموزی دیگر از اوج فرود آید و ذلیل شود. و بداند که او در این تغییر و تحول‌ها می‌تواند موثر باشد اگر شخصیت‌‌فهم باشد.
ویژگی دومی که آلپورت بیان می‌کند این است که این عامل زنده در برابر عوامل محیطی فعل و انفعالات فراوانی دارد و هر کسی برای خود داستانی جدا دارد. گاهی نیز دیده می‌شود این عوامل غیرمترقبه است.
بنابراین شخصیت عبارت است از آن سازمان، از آن هماهنگی شکل‌یافته عوامل و منظومه‌های روانی و رفتاری هر انسان که منشأ سازگاری او با محیط است، یعنی هر فرد انسان برای سازگاری با محیطش فرمول خاصی دارد و حتی 2 نفر انسان در برابر عوامل محیطی حتما لازم نیست واکنش مشابهی داشته باشند، بلکه معمولا میان کنش و واکنش اینها با عوامل محیط تفاوت‌هاست.
بهشتی عزیز با فهم نکات آلپورت شخصیت هر انسانی را یک کتاب می‌داند، لذا در شورای دبیرستان دین و دانش و دیگر جاهایی که دعوت می‌شود به دوستانش تذکر می‌دهد: «هر یک از دانش‌آموزان که در کلاس شما هستند یک کتاب تازه نوشته‌شده‌اند، آن هم نسخه منحصربه‌فرد. شما که به کتابفروشی می‌روید، کتاب‌های متنوعی می‌بینید و ممکن است از هر کتابی صدها یا هزارها نسخه چاپ شده و در دسترس باشد ولی شما از هر کتابی اگر یک نسخه‌اش را مطالعه کنید، مثل این است که همه آن نسخه‌ها را مطالعه کرده باشید، چون همه یکسانند. هیچ فرقی با هم ندارد ولی درباره انسان اینطور نیست. هر انسانی یک کتاب است که از او فقط یک نسخه تهیه شده، مطالعه این یک نسخه و این یک کتاب، شما را از مطالعه دقیق علمی انسان دیگر که کتاب دیگری است بی‌نیاز نمی‌کند».
سپس وجدان‌ها را با پرسش‌هایی زنده می‌کند: «خب دوستان! راستش را بگویید، شما در دوره معلمی‌تان چقدر قیاس به کار برده‌اید؟ در کار مربی بود‌ن‌تان چقدر قیاس به کار برده‌اید؟ بگویید، با خودتان بگویید اگر از شما بپرسند چرا به این دانش‌آموز پرخاش کردید؟ پاسخ شما این نیست: ‌ای آقا! شما که نمی‌دانید، در کار معلمی که وارد نیستید. ما صدتا از این بچه‌ها را زیر دست گذرانده‌ایم، ما می‌دانیم علاج اینها پرخاش است، پرخاش، پرخاش. اگر بپرسند آقا! چرا با آن بچه اینقدر نرم صحبت کردید، لوسش کردید و نوازش بیش از حد کردید؟ باز پاسخ شما این نیست: آقا شما وارد نیستید، ما خیلی تجربه داریم، ما با صد تا از این بچه‌ها روبه‌رو بوده‌ایم. تنها راه تربیت آنها نوازش است، نوازش، نوازش».
سپس تیر نهایی را می‌زند و آنها را برای مطالعه دائم انسان‌ها ترغیب می‌کند: «آقای عزیز و خانم عزیز! هر یک از این بچه‌ها که در یک کلاس با ایشان سروکار دارید، یک کتاب تازه‌نوشته هستند، مطالعه کنید این کتاب را، آن هم عجیب کتابی، کتاب تازه‌نوشته‌ای که روزبه‌روز بر صفحات جدیدش افزوده می‌شود، زیرا شخصیت انسان دینامیک و پویا و متحرک است. کسی که با این کتاب سروکار دارد اگر بخواهد آگاهانه با او روبه‌رو شود، باید دائما در حال مطالعه باشد».1
حال جمله معروف شهید بهشتی خطاب به معلم‌ها در این منظومه خوب فهمیده می‌شود. جمله‌ای که ایشان می‌فرماید: «ای معلم باایمان آگاه و آزاد! شما را به خدا در این کلاس‌ها یک مشت انسان‌نمای قالبی خاک‌ بر سر نسازید. انسان بسازید، نه یک مشت انسان‌نمای قالبی ابزاری».2
----------------------------------
پی‌نوشت
1- سیدمحمدحسینی‌بهشتی، جاودانه تاریخ (گفتارها ۲)، صص 151- ۱۴۹ 
2- سیدمحمد حسینی‌بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، ص ۱۵۹

Page Generated in 0/0064 sec