عبدالله دارابی: ۱۴ آبان سالروز درگذشت علی داناییفرد (مؤسس باشگاه استقلال) و منصور پورحیدری (پدر معنوی استقلال) است. استاد و شاگردی که از منظر منش، وفاداری، خدمات و افتخارآفرینی، قرابتهای زیادی به هم دارند و چه حکمتی است که تاریخ مرگشان نیز یکی شد، با این تفاوت که مرحوم داناییفرد ۱۴ آبان ۱۳۵۸ و مرحوم پورحیدری ۱۴ آبان ۱۳۹۰ رخت از دار فانی بستند؛ ۲ بزرگمردی که
الحق و الانصاف برای این باشگاه دیرینه پدری و صاحبداری کردند.
احوال این روزها و این سالهای باشگاه استقلال، فقدان چنین استوانههایی را محسوستر میکند و دریغا که از خیل عظیم پیشکسوتان نامی این باشگاه، کسی در این قد و قواره ساخته نشد تا امروز تکیه گاهی مطمئن برای توفانهای وزیده در استقلال باشد!
مرحوم علی داناییفرد هر چند برای نسلهای دورتر، اسطورهای بزرگ است اما برای نسلهای کنونی نامی غریب است که با خدمات و زحمات و افتخارآفرینیهای او و حق سترگی که بر گردن این باشگاه دارد، چندان آشنا نیستند؛ مردی که بیشترین سابقه در هدایت آبیپوشان تهرانی را دارد و یک قهرمانی کشور، ۸ قهرمانی باشگاههای تهران، ۴ قهرمانی جام حذفی تهران و یک قهرمانی جام میلز هندوستان را برای تاج سابق به دست آورد؛ مربیای که همزمان هدایت تیم بزرگسالان و تیمهای پایه را عهدهدار بود و بخوبی نیز از عهده آن برآمد و در بازیکنسازی نیز کارنامه درخشانی داشت؛ عنصر وفاداری که هرگاه تیم محبوبش به او نیاز داشت، بار مسؤولیت را به دوش کشید و چه بسا منصورخان نیز این مرام را از استادش فراگرفته بود.
مرحوم منصور پورحیدری البته برای نسلهای کنونی شناختهشدهتر است، قدیمیترها افتخارآفرینیها و وفاداریهایش را دیدهاند و جدیدترها اولی را شنیده یا در آلبومها دیده و دومی را در سالهای پایانی عمرش به چشم دیدهاند.
فارغ از قهرمانیهای داخلی و خارجی که برای استقلال و تیم ملی ایران کسب کرد، از خودگذشتگی، وفاداری و تواضع وی در قبال باشگاه محبوبش، وجهی است که کمتر میتوان در فوتبال و حتی ورزش ایران یافت و به جرأت میتوان گفت از این لحاظ، یگانه است و دست نیافتنی. از خود گذشتگیای که پیرو آن هنگام ازدواج از دریافت زمین اهدایی مسؤولان باشگاه تاج (به عنوان کادوی ازدواج) خودداری ورزید و در مقیاسی مهمتر نیز باید به تخصیص ارثیه پدریاش برای حل مشکلات مالی باشگاه استقلال اشاره کرد. گذشت و وفاداریای که باعث میشد هرگاه با ناملایمات هم از استقلال جدایش میکردند، سکوت برمیگزید و هرگز علیه عشق دیرینهاش به مبارزه منفی حتی در کلام نیز رو نمیآورد؛ ویژگی منحصربهفردی که در موارد مشابه در سایر بزرگان استقلال نظیر مرحوم حجازی و قلعهنویی (با آن عقبه و پایگاه) نیز دیده نشد و شاید عکس آن نیز رخ داد...! عشق و گذشتی که در وقت نیاز استقلال در سال ۱۳۷۸ منصورخان را به دلخواه خودش از سرمربیگری «تیم ملی در اوج» آن سالها که قهرمان بازیهای آسیایاش کرده بود و با آن یقه تیمهای قدری چون آمریکا و دانمارک را نیز گرفته بود، جدا کرد تا بحران را از تیم محبوبش بزداید و مجددا استقلال را به دوران اوج برساند. سالهایی نیز استقلال با وی ناکام بود، حال آنکه وی به دلیل مراعات شرایط و مشکلات مالی باشگاه از خواستهها و انتظاراتش در تجهیز و تدارک تیم گذشت میکرد و هجمهها و انتقادات تند سکوها و رسانهها را به جان میخرید. او با همه افتخارات منحصربهفرد و وفاداری مثالزدنیاش نه باندی داشت و نه پسوند و لقبی برایش ساخته شد! کجا و نزد کدام مربیان و بزرگان فوتبال کشور چنین مواردی از عشق و فداکاری را حتی در گاه نامهربانیها سراغ داریم؟
از وجه فنی نیز مرحوم پورحیدری به رغم قرار داشتن در رده مربیان سنتی، علمگرا بود و نگاه ویژهای به دانش روز داشت، همین تفکرش باعث شد سال ۱۳۷۰ که استقلال با وی در اوج و بهترین دورانش بود، با آوردن بونژاک مجارستانی به عنوان دستیار، دانش روز را به تیمش تزریق کند و نخستین تیم ایرانی باشد که به سیستم مدرن آن سالهای فوتبال دنیا (۲-۵-۳) رو میآورد و با همین سیستم نیز جام باشگاههای آسیا را فتح کرد. یا وقتی سرمربی تیم ملی ایران شد، یورگن گده آلمانی را به کادرش اضافه کرد تا تیمش بیبهره از داشتههای فوتبال روز نباشد.
مسلما علی داناییفرد و منصور پورحیدری در کار خویش نیز اشتباهات و ایراداتی داشتند، چون ایشان نیز انسانند و از خطا بری نیستند و نباید در موردشان دچار اغراقگویی شد، لیکن برآیند کار و کارنامه هر دو چنان مقبول است که آنان را به «اسطوره» بدل کرده و این روزها به دلیل فقدان جانشین شایسته، جای خالیشان در اوضاع ناتراز باشگاه استقلال بسیار محسوس و ملموس است. روحشان شاد و یادشان گرامی.