حمید ملکزاده: پیشتر درباره عملیات توفان الاقصی نوشته بودم که فلسطین در مقام یک دولت ملی با توفان الاقصی به ظهور پیوسته و تثبیت شد. از این جهت توفان الاقصی لحظه تأسیس دوباره دولت فلسطین است؛ شخصیت حقوقی دولتها تنها بعد از ظهور ارادهای سیاسی که به نام آنها میجنگد تأسیس میشود.
اگر این ادعای مرا به عنوان معیاری برای تشخیص آنچه سیاسی و ملی است، از آنچه غیرسیاسی است بپذیرید، آنگاه تصدیق خواهید کرد در نهایت ملت و امر ملی تنها در نبرد مستقیم، واقعی یا ممکن، با کسانی که این اراده سیاسی را به چالش میکشند به ظهور میرسد. احتمالا در همین راستاست که من فکر میکنم در تعریفی که از سیاست ارائه میکنیم باید مفهوم اداره را در جایی بیرون از آن قرار دهیم. اداره نسبت به سیاست وضعیت تبعی دارد، یعنی در زمره موضوعاتی قرار میگیرد که فرع بر ظهور امر سیاسی هستند. به عنوان آنچه در پی سیاست میآید، به آن مربوط میشود اما تنها به عنوان موضوعی پیوسته با سیاست فهمیده میشود. در این یادداشت تلاش میکنم وضعیت حزبالله لبنان به عنوان نمایندهای از همه نیروهای مقاومت در منطقه غرب آسیا و امر ملی را مورد بررسی قرار دهم.
* ارتش ملی یا سازمان نظامی محلی؟
مفهوم ارتش ملی بنا بر تعریف بر یک سازمان نظامی حرفهای دلالت میکند که وظیفه پاسداری از تمامیت دولت در مقابل تهدید خارجی بر عهده آن قرار دارد؛ تهدیداتی که به طور ویژه در حدود صلاحیتهای ارتشهای ملی است. از آن جنس، تهدیدات نظامی وجودشناختی است که از مبدأیی خارجی اصل و نفس دولت را به چالش میکشد. آنچه در میان همه این تهدیدات مشترک است، به طور مشخصی به نفی صلاحیتهای دولت مربوط میشود. یعنی هر بار یک بازیگر خارجی به نحوی عمل کند که صلاحیتهای قانونی، سیاسی - امنیتی و در یککلام صلاحیتهای حقوقی و سیاسی ناشی از اصل حاکمیت ملی دولت به مخاطره افتاده باشد. وظیفه دفاع در مقابل این اقدامات بر عهده ارتشهای ملی گذاشته میشود. ارتشهای ملی این وظیفه خود را به ۲ شکل انجام میدهند: الف- به نحو فعال و در میدان نبرد، ب- به نحو بالقوه و در زمانه صلح. انجام وظیفه در میدان نبرد معنای مشخصی دارد؛ مبارزه علیه نیروی متخاصمی که اصل حاکمیت دولت را به چالش کشیده؛ در محدوده مرزها یا در جایی دور از مرزهای سرزمینی. ارتشهای ملی همچنین در زمان صلح در زمینه شناسایی تهدیدها، حفظ آمادگی رزمی و افزایش توان مادی نظامی خود وظایفی را که در قبال دولت دارند انجام میدهند. موضوع مهمی که در هر ۲ زمینه باید به آن توجه کرد، آن است که سازمانهای حرفهای نظامی در سطح ملی که در اینجا از آنها صحبت میکنیم، فعالیتهای زمان صلح یا جنگ خودشان را به اعتبار مفهوم ملت و در پیوند با ایده دولت ملی انجام میدهند. در غیاب اراده سیاسی بالفعلی که وجه مشخصه دولت است، هر نیروی نظامی یا انتظامی دیگری صرفا یک گروه مسلح محلی حافظ نظم است.
* حزبالله لبنان و مسأله دفاع ملی
تا اینجا سعی کردم این موضوع را معلوم کنم که ارتش ملی اصولا عنوانی است که برای نیروهای نظامی حافظ دولتها به کار میرود. همینطور این موضوع را معلوم کردم که دولت به شکل بنیادین با اراده سیاسی بالفعل یا بالقوه برای استفاده از سلاح در مقابل بازیگران خارجی به نام خود پیوسته است. اگر مجموعه گروههای مقاومت را در منطقه غرب آسیا به طور عام و نمونه حزبالله لبنان را به طور خاص در نظر بگیریم، میتوانیم ادعا کنیم بر اساس این چارچوبه مفهومی، همه این گروهها را میتوان بهعنوان ارتشهای ملی کشورهای خودشان در نظر گرفت. نیروهایی سازمانیافته، حرفهای و مسلح که به نام مردم خودشان در مقابل انواع تجاوز به محدودههای مادی و معنوی خاصی که محتوا و حدود دولتهای ایشان را معلوم میکند، با نیروهای خارجی میجنگند. این مساله در نمونه حزبالله لبنان بخوبی مشاهده میشود. حزبالله لبنان از ابتدای تأسیس با هدف مقاومت در مقابل ارتش اشغالگر صهیونیستی در مرزهای جنوب این کشور مستقر شد. حزبالله در مقام ارتشی ملی در جایی که نیروهای مسلح لبنان امکان، توان یا اراده وارد شدن به جنگ یا دفاع برای حفاظت از تمامیت سرزمینی خود علیه زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی را ندارند، با شجاعت و ابتکارات خاصی که در زمان صلح و برای مقابله با زیادهخواهیهای دشمن خارجی طراحی شدهاند، در صف مقدم دفاع از لبنان قرار داشته و به نام لبنان با دشمن خارجی جنگیده است. موضوع قابل توجهی که در این زمینه باید آن را متذکر شویم، این است که حزبالله هیچگاه جایی بیرون از تمامیت دولت مرکزی در لبنان قرار نگرفته و مجموعه اقدامات خود را در چارچوب ایده دولت ملی در لبنان دنبال کرده است. این موضوعی است که به طور عام درباره همه گروههای مقاومت صادق است. همه این گروهها به طور عام حاملان اراده سیاسی روشنی هستند که از یک مردم، ملت ساخته و یک مجموعه انسانی را به دولت تبدیل میکند. احترامی را که فرماندهان و رهبران سیاسی نیروهای مقاومت در میان ملتهای خود دارند باید تحت همین عنوان فهمید. اگر آنچه در اینجا آوردهام را از من بپذیرید، آنگاه تلاشی را که دشمنان مقاومت با هدف ایجاد شکاف میان مردم و گروههای مقاومت در منطقه غرب آسیا انجام میدهند، برای شما معنای تازهای پیدا میکند؛ شکافی که هم از طریق گروههای حاکم بر نظام اداری کشورهای حاضر در منطقه غرب آسیا ایجاد میشود و هم به شکل قابل توجهی در تبلیغاتی که در میان شهروندان این کشورها پخش میشود جریان دارد. من اینطور فکر میکنم که مجموعه این تلاشها اصل بنیادین هویت سیاسی دولتهای منطقه را نشانه گرفته، چرا که تنها این گروهها هستند که از امکان و اراده کافی برای دفاع از حق انحصاری دولتهایشان بر خاک، آب و فضای کشوری که در آن حضور دارند برخوردارند.