printlogo


کد خبر: 294905تاریخ: 1403/8/19 00:00
کودکان فلسطینی فرمانده سنوار و تولدی دوباره

محمدسعید عبداللهی*
این فصل را بی‌خواب کن، این نسل را بی‌تاب کن
میراث خود پرتاب کن؛ آن چوب اسرائیل‌کش*
یحیی سنوار ۱۱ سال بیشتر نداشت که بن‌ گوریون، بنیانگذار اصلی و نخستین نخست‌وزیر رژیم اشغالگر بر این باور بود که این رژیم اندک اندک، روئین‌تن خواهد شد و در خاورمیانه کسی یارای نبرد و رساندن هیچ گزندی به این رژیم را نخواهد داشت. زمان گذشت و سال‌ها بعد چرخ روزگار از کودکان و نوجوانان زمان بن گوریون، (یعنی همان کودکانی که کسانی چون عرفات را دیده بودند که در یک دست اسلحه و در دست دیگر شاخه‌ زیتون داشت)، دلاورانی همچون محمد ضیف و یحیی سنوار و شماری دیگر از فرماندهان سیاسی و نظامی مقاومت فلسطین را پدید آورد؛ کسانی که طراحان و پایه‌ریزان عملیاتی شگرف و دوران‌ساز، همچون ۷ اکتبر بودند.
اما اکنون چه می‌شود؟ اکنون که این کودکان و نوجوانان فلسطینی کسانی چون محمد ضیف، یحیی سنوار و سیدحسن نصرالله و حاج‌قاسم را دیده‌اند. اکنون که 47 ثانیه فیلم شگفت‌آور و غرور‌آمیز از فرمانده‌شان دیده‌اند. اکنون که نشستن روی مبل و گرفتن چوب‌دستی و پرتاب کردن آن، عادت‌شان شده و هر لحظه در سراچه‌ ذهن خود رویای آزادی وطن، فلسطین عزیز را می‌پرورانند. حال که رژیم با نشان دادن این فیلم کوتاه، سکانسی نمادین و قهرمانی دست‌یافتنی و امروزی به آنها هدیه داده است، آیا نباید منتظر ۷ اکتبر‌های بی‌شمار دیگری باشیم؟
یکی از مشکل‌های بزرگ رژیم اشغالگر، نداشتنِ درک و فهمی درست از پیامد‌های رفتارش است. رژیم همواره سویه‌ متافیزیکی جنگ، روحیه‌ سربازان مقاومت و اوضاع روحی مردمان منطقه‌ ما را دست‌کم می‌گیرد. تکه‌فیلمی که بنا بود رعب و وحشت را در دل کودکان و نوجوانان فلسطینی بکارد و به خیال خام سران رژیم، به کودکان و نوجوانان منطقه هشدار دهد که این رژیم و این شیر همچنان می‌غرد و دندان‌هایش نریخته است و ۷ اکتبر تنها یک اتفاق بوده، اکنون از قضا صفرا فزوده و کارکردی عکس پیدا کرده است. حال همین یک تکه فیلم تبدیل به نماد شده و در سراسر جهان جای خود را در میان آزادگان باز کرده است. کودکان و نوجوانان فلسطینی بیشتر از همیشه دریافته‌اند که این شیر دیگر آن شیر سابق نیست، رمق ندارد و با برنامه‌ریزی و پشتکار می‌توان به پیروزی‌های دیگری رسید. این کودکان بخوبی می‌دانند که چگونه می‌توان نرم نرمک از سنگ، کلوخ و خاشاک و  فلاخن‌های ساده به موشک‌های گوناگون رسید. چگونه می‌توان به مرور تانک‌های مرکاوای افسانه‌ای رژیم را از میان برداشت. چگونه می‌توان از آنان اسیر و تلفات گرفت. چگونه می‌توان با بازوی رسانه‌ای مقاومت جهان را با خود همراه کرد. چگونه می‌توان زیر آتش جنگنده‌ها و جدیدترین بمب‌های آمریکایی در شهر و خانه و کاشانه خود ماند و نشان داد که صاحبان اصلی این سرزمین چه کسانی‌ هستند.
از سویی، به‌ندرت پیش می‌آید که یک چریک، شخصیت نظامی یا یک ژنرال، محبویت و شخصیتش فرا ملی شده و در سراسر جهان مخاطب پیدا کند. چند فرمانده را می‌شناسیم که تصویر و سیمای‌ او تبدیل به نقاشی‌های خیابانی در جای جای دنیا شود؛ چهره، نماد و تصویری که آزادگان در سراسر دنیا در خاور و باختر زمین آن را به دست بگیرند و خون‌شان بجوشد و به آن تصویر افتخار کنند. پس از حاج‌قاسم عزیز که آوازه‌اش فراتر از مرزهای مقاومت رفت و در بسیاری از نقاط دنیا شناخته شد و حتی باعث شد در کشور‌های بولیواری و ینگه‌ دنیا نیز نام و یاد او را گرامی بدارند، حال فرمانده سنوار با آنگونه شهادت و پایانی دراماتیک و شکوهمند، تولدی دوباره پیدا کرده است. باری! شهادت یحیی سنوار تولد دوباره‌ او بود. اما این شهید و یحیی سنوارِ تازه متولد شده فرقی مهم با فرمانده سنوار زنده و در میانه نبرد دارد. یحیی سنوار کنونی دیگر پارچه به صورت نمی‌بندد، دیگر مجبور به مراعات امور امنیتی نیست، دیگر نگران دیده شدن و شنود جاسوسان نیست، دیگر نگران جابه‌جایی و سفرهایش نیست. حالا او آزادانه به هر کجای دنیا و هر کوی و برزن سرک می‌کشد، آرمان او نه‌تنها در کشورهای مقاومت، بلکه در میان جوانان اروپایی خوانده و مرور می‌شود. به هر جلسه و سمینار در هر جای دنیا می‌رود و می‌بیند که در باب او گفت‌وشنود می‌شود. حتی جوانان، پای او را به ورزشگاه‌های بزرگ دنیا باز خواهند کرد و تصویرش را به دست می‌گیرند. کتاب‌های او که فرزندان معنوی‌اش هستند، پرشمار و به بیان و زبان‌های مختلف ترجمه و تفسیر و تحلیل می‌شوند. حالا داستان «خار و میخک» او سینه به سینه می‌چرخد و خاری بر چشم رژیم می‌شود. پدران و مادران، نام فرزندان خود را یحیی می‌گذارند و مادران در گوش کودکان‌شان داستان دلاوری‌های رزمندگان مقاومت در میدان نبرد را بازگو می‌کنند و اینگونه آرمان مقاومت روزبه‌روز تازه و سنوار تکثیر می‌شود. این همان نکته و معنای مهمی است که رژیم یارای فهم و درک آن را ندارد.
امروز رژیمِ اشغالگر بیشتر از هر زمان دیگری می‌فهمد که آرمان را نمی‌توان سر برید. باری! موشک‌های چند تنی سنگرشکن، ساختمان‌ها را تخریب می‌کنند، سیمان، بتن را در هم می‌کوبند و حتی فرماندهان بلندپایه را به شهادت می‌رسانند اما غباری بر دامن آرمان آنها نخواهد افتاد. آرمان مقاومت روزبه‌روز بیشتر از پیش در جان و ذهن و ضمیر کودکان و نوجوانان این منطقه نفوذ می‌کند. کودکان امروز فلسطین با فهم تاریخی خود از سرزمین‌شان و با دیدن صحنه‌های امروز میهن‌شان، چوبی را که فرمانده سنوار در لحظه‌های پایانی عمر خود پرتاب نمود می‌گیرند و نسل به نسل این چوب را به دیگر دوستان خود خواهند داد؛ این چوب به زمین نخواهد افتاد. باری! آن نگاه پایانی فرمانده تا آزادی کامل میهن همراه این کودکان و نوجوانان و به یاد آنان خواهد ماند. 
______________________________
پی‌نوشت
محمدمهدی سیار *

Page Generated in 0/0058 sec