برخلاف آنچه رئیسجمهور جدید ایالات متحده ادعا میکند، راهکاری سریع برای خلاصی از جنگهای غزه و اوکراین وجود ندارد
پویا جادی: دونالد ترامپ پس از چند ماه رقابت انتخاباتی و عبور از موانع مختلف مانند دادگاههای متعدد و چالشهای رسانهای و عبور از رسواییهای اخلاقی و رقابت با همحزبیهای خود به موازات رقابت با دموکراتها که در مسند قدرت قرار داشتند، سرانجام توانست به عنوان چهلوهفتمین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شود؛ انتخابی که در شرایط دوقطبی و در اوج درگیری رخ داد و طرفداران ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه بشدت علیه یکدیگر تاختند. مساله مهم اما سیاست خارجی آینده دونالد ترامپ و نوع نگاه وی به چالشهای سیاست خارجی آن کشور در نقاط مختلف دنیا، همچنین تجویزهای وی برای حل بحرانهای جهانی و منطقهای است. تحلیلگران سیاست خارجی دولت آمریکا درباره تغییرات مهم احتمالی در سیاست خارجی دولت ترامپ که در روزهای ابتدایی سال 2025 میلادی بر سر کار خواهد آمد گمانهزنیهای بسیاری کردهاند. برای بررسی سیاست خارجی احتمالی دولت ترامپ ابتدا باید سیاست خارجی دولت بایدن و ریلگذاری ۴ سال گذشته وی پس از تحویل قدرت از دونالد ترامپ را مورد بررسی قرار داد.
* مقایسه سیاست خارجی بایدن و ترامپ
پیش از روی کار آمدن بایدن و در دوره نخست ۴ ساله ترامپ، سیاست خارجی ایالات متحده به سیاست خارجی کوتاهمدت تغییر کرد و ترامپ و تیم سیاسی خارجی وی به دنبال رسیدن به اهداف خود در کوتاه مدت بودند؛ سیاستی که کاهش هزینههای سیاست خارجی این کشور را دنبال میکرد و به همین دلیل به دنبال پایان دادن به جنگهای بیپایان ارتش آمریکا در منطقه غرب آسیا، همچنین کاهش بار مالی اتحاد نظامی ناتو بر بودجه نظامی و سیاست خارجی دولت آمریکا بود. سیاست خارجی ترامپ در دوره ۴ ساله نخست منجر به ایجاد شکافی عمیق میان ابرقدرت جهان غرب و متحدان اروپاییاش شد و ناتو را دچار بحران ماهیتی کرد. تلاش ترامپ برای انتقال بار مالی اتحاد نظامی ناتو به کشورهای اروپایی، همچنین کاهش هزینه مالی دولت آمریکا در این اتحاد نظامی و امنیتی منجر به طرح این سوال شد: کشورهای اروپایی به چه دلیل باید هزینه حفظ هژمونی آمریکا را بپردازند. به همین دلیل نیز صحبتهایی از سوی رهبران کشورهای اروپایی بویژه امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه علیه ناتو و بقای آن مطرح شد. کشورهای اروپایی پس از اقدامات ترامپ تلاش خود را مبنی بر جداسازی قدرت نظامی خود از ناتو و ایالات متحده آغاز کردند اما این تلاشها پس از روی کار آمدن دولت بایدن و آغاز جنگ اوکراین کنار گذاشته شد و اتحاد نظامی و امنیتی ناتو دوباره احیا شد. سیاست خارجی دولت بایدن علاوه بر احیای ناتو و تحکیم قدرت و نفوذ نظامی ایالات متحده در قاره اروپا، توانست بحرانهای دیگری را که در دوره ترامپ میان این کشور و متحدانش فاصله معناداری ایجاد کرده بود کاهش دهد. ایجاد اتحاد «آکاس» میان آمریکا، استرالیا و بریتانیا و انعقاد بزرگترین قرارداد نظامی تاریخ میان این ۳ کشور آنگلوساکسون از دیگر اقدامات آمریکا در دوره بایدن بود که توانست برای چین در محدوده دریای چین جنوبی در بلندمدت بحران ایجاد کند؛ بحرانی که در کنار اختلاف و درگیری چین با تایوان در دریای چین جنوبی، همچنین ایجاد اتحادهای اقتصادی بین کشورهایی مانند ژاپن و هند، برای چینیها دردسرساز بود و در آینده نیز موانع جدی در مسیر پکن برای تبدیل شدن به ابرقدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان ایجاد میکند.
از دیگر اقدامهای دولت بایدن که مورد تحسین و تمجید کارشناسان آمریکایی حوزه روابط بینالملل قرار گرفت خروج ناگهانی و فوری ارتش آمریکا از افغانستان بود؛ خروجی که در نگاه اول با توجه به هلاکت چند نفر از نظامیان آمریکایی در فرودگاه کابل بر اثر انفجار انتحاری عوامل تروریست داعش، همچنین بر جای ماندن تسلیحات و تجهیزات بسیار در پایگاههای آمریکایی برای پیکارجویان طالبان مورد انتقاد شدید مخالفان دولت بویژه ترامپ قرار گرفت اما با توجه به خروج فوری ارتش آمریکا از افغانستان و توقف آمار هلاکت نظامیان آمریکایی در این جنگ و توقف هزینههای میلیاردها دلاری ارتش آمریکا در افغانستان به موفقیتی چشمگیر برای سیاست خارجی بایدن تبدیل شد. اقدام بایدن منجر به پایان دادن به یکی از جنگهای بیپایان آمریکا در جهان شد و همین مساله یک موفقیت برای تیم سیاست خارجی بایدن به حساب میآید. علاوه بر آن با روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان این کشور پس از 20 سال دوباره به نقطه ابتدایی خود بازگشت و به مدت ۲ دهه از توسعه و پیشرفت بازماند که منجر به چالش جدی در منطقه بویژه برای همسایگان آن کشور شده است. از دیگر طرحهای دوره بایدن که در سال پایانی دولت وی ناکام ماند و به نتیجه نرسید، تداوم توافق آبراهام و روند عادیسازی میان کشورهای عرب منطقه و رژیم صهیونیستی بود که با وقوع عملیات توفان الاقصی شکست خورد و به نتیجه نرسید. دولت بایدن در تلاش بود با ادامه طرح عادیسازی روابط میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی بحث قرارداد i2u2 را مطرح کرده و کریدور آیمک را در مقابل طرحهایی که چین و سایر کشورهای منطقه در تلاش برای اجرای آنها بودند به سرانجام برساند اما عملیات توفان الاقصی منجر به شکست این طرح و نابودی زیرساختهای سیاسی و حتی اجتماعی و فرهنگی آن شد و کشورهایی نظیر عربستان روند عادیسازی را تعلیق کردند. پس از آن نیز عملکرد ضعیف دولت بایدن در جنگ غزه و عدم توانایی سیاست خارجی آمریکا برای مهار جنایات ارتش صهیونیستی منجر به افزایش انتقادات از وی، همچنین زیر سوال رفتن ژست حقوق بشری غربیها به رهبری دولت آمریکا شد. گسترش جنگ غزه به لبنان، همچنین اقدام تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران نیز منجر به افزایش تنش در منطقه شد. جنگ غزه علاوه بر به حاشیه راندن جنگ اوکراین و ادعاهای حقوق بشری آمریکاییها علیه روسیه، قدرت آنها را نیز در منطقه تضعیف و طراحی آمریکاییها برای آینده منطقه با مشارکت و همکاری برخی کشورهای عرب منطقه و رژیم صهیونیستی را نابود کرد.
* اقدامات احتمالی ترامپ در سیاست خارجی
اکنون دوباره با روی کار آمدن مجدد ترامپ سایر طراحیها و برنامههای طولانیمدت و قراردادهای نظامی و اقتصادی در حوزه سیاست خارجی دولت ایالات متحده در معرض لغو و نابودی قرار دارند و سیاست خارجی آمریکا در دوراهی سیاستهای کوتاهمدت و بلندمدت قرار خواهد گرفت؛ دوراهی تعیینکنندهای که با توجه به نوع نگاه رئیسجمهور جدید آمریکا و تیم سیاست خارجی احتمالی وی، همچنین وعدههای انتخاباتی او چالشهای جدی برای متحدان این کشور ایجاد خواهد کرد. به احتمال زیاد نخستین قربانی تغییر ریل سیاست خارجی دولت آمریکا در دوره بعد ریاستجمهوری ترامپ، اوکراین خواهد بود و به نتیجه رساندن جنگ اوکراین در کوتاهمدت در دستور کار آمریکاییها قرار خواهد گرفت؛ تصمیمی که نگرانی دولت اوکراین و متحدان اروپایی آمریکا را به همراه داشته است و با توجه به همسویی مجلس نمایندگان، همچنین سنای آمریکا با دولت ترامپ، این نگرانی بیدلیل هم نیست. همچنین اولویت داشتن مسائل داخلی آمریکا مانند کنترل تورم، کاهش هزینههای دولت بویژه در بخش سیاست خارجی و تقویت صنایع داخلی آمریکا، این کشور را در ادامه سیاستهای خارجی پرهزینه خود درگیر دوراهیهای سرنوشتساز خواهد کرد. مساله چین و بازگشت به دوره جنگ تعرفهها نیز چالش جدی دیگری برای سیاست خارجی دولت ترامپ خواهد بود که در آینده منجر به رویارویی بیش از پیش ۲ ابرقدرت در مناطق مختلف جهان خواهد شد. مهمترین و جدیترین چالش اما مساله غزه و جنگ مهم و سرنوشتساز منطقه است که همچنان راهحلی برای آن روی میز سیاستمداران کاخ سفید نیست؛ مسالهای که علاوه بر بایدن، برای ترامپ نیز دردسرساز است و بخش مهمی از علت این جنگ مربوط به اقدامات دولت اول ترامپ در فلسطین اشغالی است که در دوره بایدن نیز دنبال شد. از تلاش برای عادیسازی با استفاده از اهرمهای فشار نظامی و اقتصادی بر کشورهای منطقه تا تغییر مکان سفارت آمریکا به قدس اشغالی از جمله اقداماتی بود که در دوره نخست ترامپ با طراحی جرد کوشنر، داماد صهیونیست ترامپ انجام شد و اکنون به چالش نخست سیاست خارجی دولت دوم وی تبدیل شده است؛ چالشی که با اقدامات سریع و خشن نظامی و امنیتی برطرف نخواهد شد و تنها منجر به گسترش درگیریها در منطقه میشود؛ مسالهای که بعید است مورد توجه دولت جدید آمریکا به رهبری شخصی همچون دونالد ترامپ قرار گیرد.
پیچیده بودن شرایط جنگ در غزه، لبنان و اوکراین، همچنین درگیری و تنش دیپلماتیک با کشورهایی چون ایران و چین و افزایش شکاف میان آمریکا و اتحادیه اروپایی از چالشهای مهم فعلی سیاست خارجی آمریکاست که راهکارهای فوری برای آنها وجود ندارد، بویژه برای جنگ غزه و لبنان که وارد مراحل جدید تنش شده است و با توجه به علاقه دولت جدید آمریکا به اقدامات کوتاهمدت و فوری برای قدرتنمایی و احیای چهره قلدر یانکیها در جهان، باید منتظر تغییرات مهمی باشیم. از جمله این تغییرات تلاش برای استقلال اروپا، تقویت اتحادهای منطقهای در جهان، افزایش تنشهای جهانی بویژه میان واشنگتن و پکن، همچنین حرکت جهان به سوی نظام دوقطبی یا چندقطبی است؛ شرایطی که متحدان آمریکا را بیش از پیش نگران خواهد کرد.