printlogo


کد خبر: 295222تاریخ: 1403/8/28 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با سعیده شبرنگ، نویسنده رمان «که ماهی برمی‌آید» با نگاهی به زندگی حاج‌ملاهادی سبزواری، بزرگ‌ترین شارح آثار صدرالمتالهین
فلسفه فیلسوف قرن

میثم رشیدی‌مهرآبادی: «که ماهی برآید» رمانی است که به بررسی زندگی فیلسوف، عارف و فقیه برجسته دوران قاجار، حاج ملاهادی سبزواری می‌پردازد. نویسنده‌ در نخستین اثر خود، داستان زندگی و دوران این فیلسوف بزرگ را به شکل داستانی بیان می‌کند. درواقع کتاب «که ماهی برآید» محصول تحقیقات و مطالعات نویسنده در منابع مختلف است. سعیده شبرنگ در این کتاب زندگی پرفراز و نشیب حاج ملاهادی سبزواری را از دوران کودکی تا پایان عمر با بیانی زیبا و خلق موقعیت‌های جذاب که بر اساس حقایق تاریخی است، روایت می‌کند. حاج ملاهادی سبزواری به عنوان بزرگ‌ترین شارح آثار صدرالمتالهین، خالق منظومه حکمت و بنیانگذار حوزه علمیه سبزوار، در طول عمر خود شاگردان بسیاری را تربیت کرد که نام آنها در جهان علم و فقه جاودانه شده است. از همین رو همزمان با هفته کتاب، گفت‌وگویی با سعیده شبرنگ پیرامون چگونگی نگارش این کتاب داشتیم.
***
* با توجه به اینکه منابع درباره شیخ ملاهادی سبزواری کم است، در این اثر سهم شما در شخصیت‌پردازی چقدر بود؟
کمبود منابع شاید به وضعیت آن دوره و زمانه بازمی‌گردد، چون بعد از ایشان به دوران مشروطه می‌رسیم. یا به دلیل اینکه زیست‌شان ایجاب می‌کرده در خفا باشند. حتی وقتی اوایل دوره پهلوی را بررسی می‌کنیم، برخی علما به دلیل خفقانی که وجود داشت، همچنین تعطیلی حوزه‌های علمیه و ممنوعیت پوشیدن لباس طلبگی، با توقفی مواجه می‌شویم که گویی علما یا در دسترس ما نیستند یا به دلایلی درباره آنها چیزی مکتوب نشده و منابع بسیار محدود است.
من حدود یک سال روی پژوهش متمرکز بودم. 3 دسته منابع داشتیم؛ یکسری آثار و تالیفاتی بود که مستقیما حکیم سبزواری نوشته بود، یکسری منابع درباره ایشان توسط دیگران نوشته شده بود و دسته سوم منابعی که درباره احوالات علما یا زیست مردم در اواسط سلسله قاجار، فرهنگ، باورها و حتی گویش آنها در آن دوره نگاشته شده بود. برای مثال یکی از منابع من سفرنامه‌های دوره قاجار بود. یکی از تحقیقات من نقشه سفر به عتبات و حج در آن دوره بود و سفرنامه‌های زیادی را خواندم تا بدانم در سفر‌هایی که انجام می‌شد از چه مسیر‌هایی می‌رفتند و از چه راه‌هایی حرکت می‌شد، در چه منزلگاه‌هایی اقامت می‌کردند. مسیر خاکی و خشکی چطور بود و مسیر آبی چگونه بود. چند مسیر بود و معمولا چقدر طول می‌کشید و... .
حکیم سبزواری به حج رفته بود. من سندی مبنی بر اینکه ایشان مشخصا از چه مسیری رفته بود پیدا نکردم. نه مکتوبی از خودشان بود و در جای دیگری هم چیزی در این رابطه نوشته نشده بود اما آن زمان معمولا سفر طولانی بود و از مسیری وارد عتبات می‌شدند و زیارت می‌کردند و از راه بصره وارد حجاز می‌شدند و وقتی سفر حج تمام می‌شد، وارد جنوب ایران می‌شدند و بازمی‌گشتند یا دوباره به عتبات می‌رفتند و زیارت می‌کردند. حتی در سفرنامه‌هایی از عتبات به شام و دمشق هم می‌رفتند و زیارت می‌کردند و باز به عتبات بازمی‌گشتند و در ایام حج به حجاز می‌رفتند و مناسک را انجام می‌دادند و بعد به ایران برمی‌گشتند.
* آیا مطالعات سفرنامه‌ها شما را به لحنی که در کتاب می‌بینیم رسانده است؟ چون لحن کتاب از لحن امروزی فاصله دارد.
رموز و پیچیدگی‌هایی دارد. من از نوجوانی به متون تاریخی علاقه داشتم و هر نوع متنی را در این حوزه می‌خواندم. به طور مثال گلستان و شاهنامه را دوست داشتم ولی از زمانی به بعد متوجه شدم به نثر بیشتر از نظم علاقه‌مندم ولی نثر دوره صفوی به بعد و حتی دوره قاجار بیشتر مورد علاقه من است. فخامتی در نوشته‌ها وجود داشت. در دوران دانشجویی با توجه به مطالعاتی که داشتم این علاقه تقویت شد. برای این کار باید به یک زبان معیار می‌رسیدم؛ آن زمان نه اینطور می‌نوشتند و نه اینطور صحبت می‌کردند. ادبیات آن زمان فاخرتر و سنگین‌تر از این بود. من مجبور بودم آن فضا را به زمان حال نزدیک‌تر کنم. از طرفی به یک‌باره در دوره پهلوی با شلختگی در حوزه زبانی روبه‌رو می‌شویم. اصطلاحات و فرهنگ مردم از آن شلختگی زبانی متاثر است. مثلا ضرب‌المثل‌هایی که استفاده می‌شود آن زبان فاخر را به حاشیه می‌برد. من باید تلاش می‌کردم زبان کتاب نه خیلی امروزی باشد و نه زبان قدیم. نه زبان مدرن امروزی باشد و از طرفی زبان پهلوی هم نباشد، چون مجبور می‌شدم از مصطلحاتی استفاده کنم که مربوط به همان دوره است و اختصاصا در دوره پهلوی و در پهلوی اول در دیالوگ‌های مردم مشاهده می‌کنیم.
* کلماتی در جملات و در متن کتاب نشسته که مطالعات شما را نشان می‌دهد. معانی برخی از این کلمات در پاورقی آمده که خیلی خوب است. از دیگر مزایای کتاب فصل‌بندی است که از سرگردانی مخاطب جلوگیری کرده است. بنا داشتید 40 فراز از کتاب را انتخاب کنید و درباره آن بنویسید یا ابتدا نوشتید و بعد سراغ فصل‌بندی رفتید؟
خیلی‌ها نمی‌پسندند یک کار داستانی پر از پانویس باشد من چون عقیده دارم خواننده نباید منفعل باشد و باید فعلیتی وجود داشته باشد، سعی کردم حد وسط را در نظر بگیرم. کلماتی در کتاب داشتیم که مخاطبان گفته‌اند معنی آن را جست‌وجو کرده‌اند.
وقتی شروع به نوشتن کردم شکل خاصی مد نظرم نبود. اینکه فصل‌بندی داشته باشد و بهتر است عناوین فصل‌ها توسط خود مرحوم سبزواری انتخاب شود و من شماره‌گذاری کنم یا اسمی برایش تعیین کنم، اینها را از ابتدا نمی‌دانستم. من دیوان حکیم سبزواری را چند بار خوانده‌ام؛ دیوان مختصری است و توصیه می‌کنم حتما بخوانید. قرار بود نسخه تصحیح‌شده‌ای توسط یکی از اساتید ادبیات فارسی دانشگاه سبزوار در این مجموعه منتشر شود. اشعار ایشان بار عرفانی دارد.
4-3 ماه از نگارش گذشته بود که تصمیم گرفتم فصل‌ها 40 منزل باشد نه کمتر و نه بیشتر. برای برخی از فصل‌ها مجبور به استفاده از تخیل بودم. مثلا ماجرای نماز باران تخیل بود، ما چنین گزارشی درباره زندگی ایشان نداریم. البته خبری از خشکسالی در آن دهه بود ولی اینکه دقیقا با سال‌های بازگشت حکیم سبزواری به این شهر همزمان بوده و در شروع میانسالی ایشان بوده یا نه را اطلاعی ندارم.
* دور بودن شما از تهران چقدر بر سختی کارتان اضافه می‌کرد؟ این اتفاق بهانه پرتکراری برای کمتر نوشتن و کار نکردن کسانی است که از مرکز دور هستند.
بله! بهانه و بهانه‌تراشی است. من شاغلم و سر کار می‌رفتم و فصل عمده‌ای از سال را درگیر شغل و دیگر درگیری‌های شخصی‌ام هستم و به طور طبیعی دسترسی به منابع برای من سخت است اما اگر اراده وجود داشته باشد، بالاخره این اتفاق می‌افتد. از این نظر گله و شکایتی بابت در دسترس نبودن منابع ندارم. این روز‌ها درباره شخصیتی تحقیق می‌کنم که عمده منابع من در اصفهان است. اگر بخواهم باید بروم و این اتفاق می‌افتد.
* برای نگارش این کتاب سفر داشتید؟
غیر از تهران و قم سفری نداشتم. رونمایی کتاب در سبزوار از جمله عنایاتی بود که حکیم سبزواری داشتند. قراری گذاشته بودم که من به سبزوار نرفتم و از ایشان خواسته بودم حالا که این کتاب را نوشته‌ام جایزه من یک سفر سبزوار و زیارت ایشان باشد. به واسطه حکیم سبزواری با خانواده برای مراسم رونمایی از کتاب دعوت شدیم و اکرام را به انتها رساندند. بعد زیارت ثامن‌الحجج و این سفر یک زیارت کامل و دلچسب بود.
* چرا با وجود اینکه تصویری از حکیم سبزواری وجود دارد، طرح جلد را به سمت دیگری بردید؟
در این مورد باید از طراح طرح جلد سوال بپرسید، من نظر دیگری داشتم. من پلن A و B‌ خود را به طراح گفتم ولی هیچ‌کدام اجرا نشد و نظر دیگری اعمال شد. سیاست ناشر این نبود که تصویر عالم روی جلد باشد. نمی‌خواستند اثر مثل تذکره‌نامه باشد و شکلی از محتوای داستانی اثر مد نظرشان بود. من نماد‌هایی از زندگی ایشان را مد نظر داشتم، از جمله انگشتر، دست‌نوشته و شرح حال خودنوشت ایشان و عینکی که دور آن کرباس پیچی شده است. من دوست داشتم اینطور تصویرگری شود. عینک ایشان در موزه ملک است.
* شاید در دوران ناصری دیدن ماجرا از دید وی به زیبایی کار می‌افزود.
اگر دست‌نوشته‌های ناصرالدین شاه از روزنوشت آن روز را مطالعه کرده باشید، متوجه نکاتی می‌شوید. این دیدار در زندگینامه‌های حکیم سبزواری آمده است. بسیاری حکیم سبزواری را با همین یک دیدار ناصرالدین شاه می‌شناسند، یعنی حکیم سبزواری همان کسی است که ناصرالدین شاه در سبزوار به دیدارش رفته است. در مورد زاویه دید باید اضافه کنم من درباره این کار وسواسی داشتم و نمی‌خواستم ریسک کنم. می‌شد با تغییر زاویه دید، چنین کاری کرد و من این کار را کرده بودم و جزو گزینه‌هایم بود ولی با زاویه من راوی ارتباط نگرفته بودم و فکر می‌کردم کار به سمت نوجوان می‌رود. طرح جلد و قطع کتاب طوری است که گمان می‌شود کار نوجوان است. سال گذشته وقتی کتاب منتشر شد آقای فاضل کتاب را دید و گفت این کار نوجوان است. به عنوان کاری فرهنگی چون درباره ظاهر کتاب زیاد دخیل نبودم، نمی‌توانم نظری بدهم ولی از نظر محتوا باید دفاع خودم را داشته باشم.

Page Generated in 0/0096 sec