printlogo


کد خبر: 295335تاریخ: 1403/9/1 00:00
«وطن امروز» از وضعیت ممیزی و نظارت برشبکه نمایش خانگی گزارش می‌دهد
ساترا و معضل اقتدار قانونی

مهرداد احمدی: هر پدیده جدیدی که وارد کشور ما شده بلافاصله پرسیده‌ایم: چه باید کرد؟ سؤالی که نه ‌فقط مدیران فرهنگی و قانون‌گذاران که حتی خود کنشگران مدنی هم باید آن را جدی می‌گرفتند ولی ظاهرا تأخیر، تقدیر ما است. ما از خیلی قبل‌تر می‌دانستیم شبکه موبایل به‌ سرعت در جهان در حال ‌توسعه است و دیر یا زود ما هم باید به این قافله بپیوندیم. حتی می‌دانستیم کیفیت تکنولوژی اینترنت همراه، خیلی سریع‌تر از آن است که بتوانیم مقاومت کنیم. ما هیچ نکردیم. هیچ که می‌گویم منظورم توسعه تکنولوژی‌ها و زیرساخت‌ها نیست، بماند که همان هم تقریبا هیچ بود. تو گویی ناف ما را با همین تقریبا هیچ‌ها بریده باشند. تازه مگر توسعه از فرهنگ آغاز نمی‌شود؟ تازه داشت سرگیجه فرهنگی و جمعی ما از این عارضه جهان جدید رفع می‌شد که ناگهان فهمیدیم این زیرساخت عوارض دیگری دارد. ما هم که به زیرساخت فکر نکرده بودیم، طبعا درباره عوارضش هم فکر نکرده بودیم و نمی‌توانستیم هم. شبکه نمایش خانگی که روزی از سی‌دی‌های «قهوه تلخ» و «قلب یخی» شروع شده بود و فکر می‌کردیم با همین سی‌دی سروته قضیه سر می‌آید، به یک شبکه گسترده و پیچیده تبدیل شد که دیگر نمی‌شد آن را زیر فرش پنهان کرد. معمولا نخستین واکنش‌های ما در برابر این دست پدیدارهای وارداتی، ساخت نهاد است. 
اولین چیزی هم که به نظرمان می‌آید، این است که سدی بسازیم و بعد که دیدیم آن سد و مانع در برابر شبکه ثروت زوری ندارد، کار را به عدلیه و قاضی و شکایت می‌کشانیم. اگر گمان می‌کنید این رویه را نویسنده از تاریکخانه افکار بدبینش درآورده، داستان ساترا و شبکه نمایش خانگی را بخوانید. هر قدر ساترا، قانون و ممیزی اعمال کرده، شبکه نمایش خانگی با پشتوانه پول‌هایی که هیچ‌وقت نمی‌دانیم - و لابد از این به بعد هم نخواهیم دانست - بر طول و عرضش افزوده است. این وسط هم، همه گویا ناراضی‌اند. از یک‌ طرف ساترا بارها اعلام کرده برخی فیلم‌ها و تولیدات، بدون اخذ مجوز از آن منتشرشده و در نتیجه به‌ عنوان نهاد ناظر، انتشار آنها را خلاف قانون اعلام کرده است. همین‌جا این سؤال مهم پیش می‌آید که اگر ساترا فاقد اقتدار قانونی بوده و احکامش ضمانت اجرایی ندارد، چرا اصلا وجود دارد؟ چون بنا به اعتراف یکی از اعضای آن، فیلم‌ها و تولیداتی وجود دارند که یا انتشارشان به این شکل مجاز نبوده یا کلا مجوزی نداشته‌اند. از دیگر سو تولیدکنندگان هم معتقدند ساترا به جای نظارت، در حال مساعد کردن زمینه رقابت برای صداوسیماست. در مواردی شنیده ‌شده صدور مجوز فلان اثر، منوط به این شده که سازنده یک کار مشابه هم برای صداوسیما تولید کند! این نارضایتی یک سمت دیگر هم دارد؛ مخاطب. 
بخش مهمی از مخاطبان سریال‌های تلویزیون امروز دیگر رغبتی به دیدن سریال در صداوسیما ندارند. مساله‌شان به‌ ندرت سیاسی است. بخشی از مخاطبان تلویزیون که دیگر از تماشای سریال‌های جدی از صداوسیما ناامید شده و فهمیده بودند آب سریال‌های ترکی هم گل‌آلودتر از آن است که تصور می‌کردند، روانه شبکه نمایش خانگی شدند اما نه در کیفیت و نه در فرم، چیز چندانی برای لذت بردن و دانستن وجود نداشت. کدام شخصیت این سریال‌ها توانسته به حافظه جمعی ما راه یابد؟ یا کدام سریال می‌تواند در آینده نقل خاطره‌گویی جمعی ما برای نسل بعد شود؟ در کدام شخصیت خصایل اخلاقی‌ای یافته‌ایم که ماهیت نمادین پیدا کند؟ چرا در چنین بستری امکان ظهور مختار ثقفی و حیدر «شب دهم» وجود ندارد؟
ساده‌اندیشانه آن است که بگوییم خب! اینجا یک نهاد واسطه‌ای است میان قرائت‌های ضیق رسمی و موازین بیرونی. جایی که درون را بیرونی کند ولی اگر چنین است، پس این ‌همه نهاد نظارتی چه می‌کنند؟ تازه اینها که خود اعتراف می‌کنند احکام‌شان را بی‌تبعاتی می‌توان نادیده گرفت؟ یا یک سؤال بهتر: چرا صداوسیما توانست در دهه 70 و 80 آثار به‌ یادماندنی‌ای خلق کند؟ این سؤال دوم ممکن است بی‌ربط باشد ولی در واقع همین است که اگر بدان جواب درستی داده شود گره کور مساله ممیزی و نظارت را اندکی قابل‌فهم‌تر می‌کند؟ با خودتان فکر کنید چرا «جوکر» اندازه «عصر جدید» دیده نمی‌شود؟ یا چرا مهران مدیری بهترین کارهایش را وقتی ساخت که در تلویزیون کار می‌کرد؟ قاعدتا موافقید که فضای نمایش خانگی گشادتر و ولنگارتر از این است که استعداد نوابغ ما در آن به خاطر سانسور در نطفه خفه شود. ظاهرا ممیزی‌ها به این حد رسیده که دیگر حرفش را بزنیم و نشانش ندهیم. پس چرا هنوز احسان علیخانی و مهران مدیری و دیگران را با تلویزیون به خاطر داریم؟ احتمالا مساله در اینجا نباید ممیزی‌هایی چون حجاب و این چیزها باشد. حداقل حالا می‌دانیم که خیلی کمتر از هوچی‌گری‌ها این دست مسائل اهمیت داشته است. جواب سؤال ما در نظارت کیفی است. در این است که کمدینی چون مهران مدیری برای بقا در صداوسیما و صحنه سینمای کشور نمی‌توانست سخیف‌ترین شوخی‌های جنسی را وارد تصویر و متنش کند. احترام امثال او در این بود که کمدین‌های محترمی بودند. کمدی محترم مدیون نظارت کیفی صداوسیما از یک‌سو و محدودیت‌های اخلاقی یک رسانه فراگیر از سوی دیگر بود. انگار کمدی زرد یا سخیف که محصول سیاست‌های سینمایی دهه 90 بود، فقط جایی معنا داشت که کمدی‌های محترم و درستی هم در حافظه ذهنی مخاطب وجود داشته باشد. دست بر قضا این حافظه را همین صداوسیمایی پرکرده بود که اکنون ساترایش ناتوان از حتی اعمال اقتدار قانونی است. مشخص است ولنگاری کمابیش تمام‌عیار شبکه نمایش خانگی نتوانسته هیچ‌ چیز بر کیفیت آن اضافه کند. ما هر اثر اندک قابل‌اعتنایی هم که از این نهاد جدید سراغ داریم، کاملا شبیه مدیوم صداوسیماست. اگر سمت‌وسوی نظارتی ساترا به شرطی که واقعا اقتدار قانونی داشته باشد، در برابر این پول هنگفت تغییر نکند، با هیچ سیل‌بند فرهنگی-سیاسی‌ای نمی‌توان جلوی این وضعیت را گرفت. البته این مقابله را دیگر با روش‌های سابق نمی‌توان انجام داد. اگر صداوسیما معتقد است راه را درست آمده، حتما به رویه خود ادامه دهد ولی اگر اندکی تردید در عملکرد خود دارد، باید این سؤال را مدام از خود بپرسد که «چه باید کرد».
 اگر واقعا به این سؤال فکر کنیم دیگر دنبال جواب‌های سلبی که تاکنون داده‌ایم نمی‌رویم. احتمالا عقل معاش جواب می‌دهد که این وضعیت ماحصل همان تابلوهای ورود «ممنوع»ی است که دست بر قضا سرکنگبین‌شان صفرا فزوده و چیزی را جز خود تلویزیون ممنوع نکرده است. این همان پرسشی است که تلویزیون یک کشور از جنگ ‌برگشته و تحت تحریم را به اوج اقبال رسانده بود. پاسخ آن روزهای ما در دهه 70 و 80 از این نظر مهم بود که با حفظ هویت توانست به اقتضائات جدید هم پاسخ دهد. آیا امروز ما نیازمند به‌روزرسانی جدیدتری نیستیم؟ آیا بهتر نیست پیش از آنکه وضعیت چنان پیچیده‌تر شود که راهی جز تسلیم نداشته باشیم، همین امروز فکر فردا کنیم. گمانم عمل انقلابی امروز جز تخیل درباره پاسخ‌های فرهنگی به روز نیست. همین تخیل‌ها بود که دست صداوسیما را چنان پر کرد که تا مدت‌ها کسی فکر رقابت با آن را هم نمی‌کرد. همین شبکه نمایش خانگی بدون چهره‌های همان تلویزیون در ساخت برنامه تهی و فقیر است. جواب یک‌ چیز است: بسط نظارت کیفی بر فرم و محتوا. باید بپذیریم ما نیازمند مرجع نظارت کیفی هستیم. چطور ممکن است برای رعایت موازین بهداشتی در محصولات نهادهای تخصصی وجود داشته باشد اما درباره فرهنگ نه؟  بهداشت فرهنگی را با باید و نباید اخلاقی نمی‌توان سر و سامان داد یا دست کم به تنهایی با این دست خط‌کشی‌ها نمی‌توان. بهداشت فرهنگی در وهله اول نظارت کیفی است، همین است که اگر به دقت و توسط اهالی متخصص انجام شود، به تحفظات اخلاقی هم می‌انجامد.

Page Generated in 0/0064 sec