printlogo


کد خبر: 295626تاریخ: 1403/9/10 00:00
روی دیگر فوتبالیست بودن نان در خون خود زدن

باربد بهراد: تصور می‌کنید در جایی مثل دوحه ساعت‌ ۲ شب چند نفر به خاطر حوادث مختلف در قسمت اورژانس - ترومای یک بیمارستان- باشند؟ آن شب فقط ۲ نفر بودند. یک دختر احتمالا  ۱۸ ساله عرب که سرش خورده بود جایی و فقط حس گیجی می‌کرد و دومی یک فوتبالیست ایرانی که صورتش غرق خون بود با یک دندان شکسته. بعد از خروج از اتاق عکسبرداری، چهره باور نکردنی‌اش را می‌دیدی، حجم‌ قفسه سینه‌ات دیگر میزبان خوبی برای قلبت نبود.
2 رد اشک که از چشم‌هایش بیرون‌ زده بود و مثل یک خط بی‌رنگ، از وسط گونه خون‌آلود رد می‌شد. دهان نیمه باز و دندانی که دیگر جایش نبود.
 یک چشم کاملا بسته بود و با چشم دیگر به زور سعی می‌کرد ببیند چه کسانی اطرافش هستند  و با صدایی ضعیف که مرتب می‌گفت: بازی یک - یک تمام شد؟
هنوز جواب سیتی‌اسکن نیامده بود که یک خبر در فضای مجازی منتشر شد دال بر احتمال ضربه مغزی. خیلی خیلی هنر می‌کردی، جلوی جاری شدن اشکت را می‌گرفتی اما خب! این قدرت را خدا به همه بنده‌هایش نداده است.
 در آن ۳۰ دقیقه جهنمی که جواب قطعی مشخص شود، بیمار مرتب در حال بالا آوردن خونابه بود. با صدایی ضعیف درخواست آب می‌کرد که خانم دکتر احتمالا هندی می‌گفت فعلا نه! 
فوتبال فقط پول نیست، تمامش معروفیت و خوشی قطع ناشدنی نیست. آن شب در بیمارستان منطقه السد دوحه دیدم بعد دیگر قصه را. بینی شکسته، گونه ضربه خورده، سینوس آسیب دیده. تورم یک چشم و بالا آوردن خونابه هر ۲۰ ثانیه... . 
 بعد از ۳۰ دقیقه جواب آزمایش آمد و خطر بزرگ رفع شد اما خب! آن شکستگی‌ها و حال بد آن فوتبالیست چیزی نبود که بتوانی بعد دیدنش با شنیدن خبر خوب عدم ضربه مغزی، خیلی آرام بگیری...
امید عالیشاه حالا سرپا شده، خودش پیام داده و از همه هم تشکر کرده است. 
کاش دیدار شخصی آدم‌ها دست‌کم برای بار اول هر جایی باشد جز بیمارستان. 
قطعا او بازمی‌گردد خیلی زود و قوی‌تر از قبل اما قصه محمد پارسا، لئوناردو پادوانی و کوین یامگا و خطری که از بیخ گوش امید عالیشاه گذشت، نشان داد فوتبالیست‌ها نان‌شان را در خون‌شان می‌زنند و می‌خورند. 
جام و پول و خوشی و معروفیت را‌ همه می‌بینند اما ساعت ۲ شب در بیمارستان نه دوربینی بود، نه آدم غریبه‌ای که با دیدن روی دیگر واقعیت 2 چشمش رود جیحون شود.
 

Page Generated in 0/0061 sec