عبدالله دارابی: شنبه ۸ آذر سال ۱۳۷۶ دیدار برگشت تیم ملی استرالیا (نماینده اقیانوسیه) و تیم ملی ایران (تیم چهارم آسیا) برای انتخاب آخرین تیم صعودکننده به جامجهانی ۱۹۹۸ فرانسه به میزبانی ملبورن استرالیا؛ ایران در تب و تاب خاصی بود؛ دلهره و اضطراب، امید و آرزو، دعا و نذر و نیاز و قلبهایی که به معنای واقعی شدت تپش پیدا کرده بودند. کسانی هم که میانه خوبی با فوتبال نداشتند با عجله خود را به خانه میرساندند تا در آن بعد از ظهر پاییزی، هیجان تماشای پدیدهای را که تا قبل از این دربارهاش میگفتند «مگر فوتبال نان و آب میشود، ۲۲ نفر خود را علاف یک توپ کردهاند، پولش را کس دیگری میگیرد، حرصش را یک مشت بدبخت میخورند و...» در حد اعلایش تجربه کنند و مبتلایش شوند. از هر قشری در میانشان یافت میشد؛ مذهبی سفت و سخت، بازاری، معلم، کارمند، پزشک، کارگر، تحصیلکرده، بیسواد، زن و مرد و کودک و بزرگ. مدارس و ادارات برای تماشای این بازی تعطیل شده بود. از همه تعجببرانگیزتر و دیدنیتر پیرمردان و پیرزنانی بودند که بعضا سالهای پایانی عمرشان را طی میکردند و از تلویزیون جز اخبار و سریال، برنامهای را نمیدیدند و تا پیش از آن بسیاریشان فوتبال را مذموم هم میدانستند اما اکنون مشتاقش شده بودند، در حالی که بیشترشان اصلا نمیدانستند جامجهانی فوتبال یعنی چه و این مسابقه برای چیست! اما جو خاص عمومی آن بازی و نام ایران، وفاق و عمومیتی مثالزدنی، آن هم متاثر از فوتبال ایجاد کرده بود، به نحوی که همین افراد بدمیانه با فوتبال، پس از مسابقه پیگیر اخبار تیم ملی و زمان بازیهایاش در جامجهانی فرانسه هم شدند! واقعا شنبه ۸ آذر ۱۳۷۶ روز مانایی شد؛ اتحاد، اشتیاق، هیجان و احساس، غیرت، دست غیب، حماسه، صعود باورنکردنی و ماندگاری تاریخی؛ همه با هم و در هم بود.
بازی رفت در ورزشگاه آزادی با تساوی یک - یک تمام شده بود و اگرچه نتیجه به سود استرالیا بود ولی بازی بچههای تیم ملی ایران بارقههایی از امید را زنده کرده بود. تیم ملی که به رهبری مایلیکهن و به خاطر برخی اشتباهات وی و بازیهای پرانتقاد در برابر کویت، عربستان و قطر، فرصت صعود مستقیم به جامجهانی فرانسه را به عربستان واگذار کرده بود، باید به مصاف ژاپن میرفت تا پس از کرهجنوبی و عربستان، سومین سهمیه آسیا در جامجهانی فرانسه مشخص شود. پس از شکست برابر قطر، داریوش مصطفوی (رئیس وقت فدراسیون) در تصمیمی درست و از همان دوحه قطر، حکم به برکناری مایلیکهن (سرمربی منصوب شخص هاشمیطبا و فائقی، رئیس و معاون فنی وقت سازمان تربیت بدنی) داد و والدیر ویرای برزیلی را که بتازگی سکان هدایت تیم امید ایران را در اختیار گرفته بود جایگزینش کرد و برای پر کردن خلأ عدم آشنایی و شناخت ویرای تازه آمده به ایران، دکتر ذوالفقارنسب را به دستیاری این مرد برزیلی برگزید و کماسی هم اضافه شد تا تیم ملی پس از ماهها(!) مربی بدنساز هم داشته باشد. تیم پاکباخته، تحلیلرفته و کمروحیه ایران با اضافه شدن چند بازیکن جدید نظیر نامجو مطلق، زرینچه و پاشازاده به مصاف ژاپن رفت و به رغم رشادت عابدزاده مصدوم، با قانون گل طلایی در دقیقه ۱۱۹ نتیجه را ۳ بر ۲ به ژاپن واگذار کرد تا آنها سومین سهمیه آسیا را تصاحب کنند و ما راهی تقابلی سخت با استرالیای قدری شویم که تری ونبلز فقید (مربی نامدار انگلیسی) را روی نیمکتش داشت و تعدادی از بازیکنانش در لیگ برتر انگلیس توپ میزدند؛ تیمی هماهنگ و در کلاسی به مراتب بالاتر از فوتبال آسیا.
استرالیاییها برای تضعیف روحیه تیم ملی ما قبل و حین بازی از هیچ کاری دریغ نکردند. سوت آغازین ساندرو پل مشهور و فقید که به صدا درآمد، استرالیا خیمه زد روی دروازه ایران. از چپ و راست حمله میکردند و تیم ما را در زمین خودش حبس کردند، تا به گل اول رسیدند. چندین واکنش عابدزاده با روحیه و بیرون آوردن یک توپ از زیر طاق توسط پاشازاده، مانع از ثبت شکست سنگین در نیمه اول شد. فقط ۴۵ دقیقه فاصله بود بین تحقق رویای ۲۰ ساله فوتبالمان یا تداوم حسرت. بعدها گفته شد مهمترین توصیه والدیر ویرا که از منظر روانی موفق عمل کرده بود، بین ۲ نیمه این جمله بود: «بروید و هرجور که میخواهید بازی کنید، بروید و از بازی خود لذت ببرید». برخی بازیکنان همین جمله را باعث انگیزه تیم در نیمه دوم عنوان میکردند. مصطفی هاشمیطبا در کتاب داستان یک صعود، از پیشنهاد نذر ۵ روز روزهداری محمد خاکپور به همتیمیهایش در رختکن و استقبال بقیه میگوید.
نیمه دوم، گل دوم میزبان، امیدهایی که برای ما رنگ باخت و پاره کردن تور توسط هوادار تیفوسی استرالیا و برگشتن ورق به سود ایران در شرف ناکامی! ابراهیم تهامی تا قبل از آن چند بازی ملی تجربه کرده بود؟ کسی میدانست؟ اما او یکی از تعویضهای ویرا بود که اتفاقا گل اول ایران را برای کریم باقری ساخت. بازی به کندی برای استرالیای پیروز و به سرعت برای ایران بازنده رو به پایان بود که دایی بهترین، حساسترین و شاید تنهاترین پاس گل مهم عمرش را داد تا خداداد خرمن استرالیای مغرور را به باد دهد و حالا ما خوشحالترین مردم روی زمین بودیم... ۸ دقیقه جهنمی، وقت تلفشدهای بود که ساندرو پل برای پاره شدن تور دروازه ایران منظور کرد و چقدر سخت و نفسگیر گذشت تا داور مجار برای آخرینبار سوت را به دهانش ببرد و حکم به شکستن طلسم ۲۰ ساله ما برای حضور در جامجهانی دهد و ایرانیان دنیا را از فرط شادی به هوا پرواز دهد.
ما آخرین مسافر فرانسه شدیم، دیر به جامجهانی رسیدیم؛ پس از ۲۰ سال حسرت و آرزو و پس از چند ماه «طی طریق نفسگیر» در غرب و شرق آسیا و اقیانوسیه، بالاخره در عصر شنبه ۸ آذر 76. پس از این، ما ۴ بار دیگر به جامجهانی صعود کردیم اما هیچکدام طعم و لذت و حس بینظیر صعود ۸ آذر را نداشت، الان چندنفر در ایران تاریخ ۴ صعود بعدی ما را به یاد دارند؟ رسانهها و رادیو و تلویزیون سالگرد کدامیک را مورد توجه مبسوط قرار میدهند؟ ۸ آذر 76 واقعا یگانه بود و چه بسا یگانه باقی بماند؛ صعود حماسی و رویایی، پایان ۲۰ سال حسرت و سوختن نسلهای طلایی فوتبال ایران، کامیابی نسلی که حیف بود چون پیشینیان بسوزد، فراگیری فوتبال و اتحاد عمومی، جشن و کاروانهای شادی مردمی حتی در شهرهای کوچک ایران که خودجوش و بدون هماهنگی قبلی بود و دورهای که البته جامعه هم نشاطی دیگر داشت.