بهراد رشوند: در فضایی که فوتبال، نبض تپنده هیجان و امید جامعه است، «حق پخش تلویزیونی» همچنان در حصار سکوت و انحصار صداوسیما باقی مانده است. قانونی که در برنامه هفتم توسعه برای احقاق حق فوتبال و ورزش تصویب شد، به جای گشودن گرهها، حلقهای دیگر از ماجرای بیپایان اختلافات و تعللها را رقم زده است.
بر اساس ماده ۷۸ برنامه هفتم پیشرفت، صداوسیما مأمور شد آییننامهای شفاف و عملی برای تعیین حق پخش تلویزیونی تدوین کند. موعد قانونی این اقدام سوم آبانماه ۱۴۰۳ به پایان رسید اما در کمال ناباوری، همچنان «هیچ»! آنچه در این میان شنیده میشود، جلساتی است که بیسرانجام مانده و پیشنهادی که از سوی وزارت ورزش مردود اعلام شد. گویی این ماجرا، بازیای است که نه در مستطیل سبز، بلکه در پیچوخمهای کاغذبازی و قدرتطلبی جریان دارد.
* درآمد هنگفت و معمای مقاومت سازمان
چرا صداوسیما چنین مقاومتی در برابر تحقق حق پخش دارد؟ پاسخ ساده است: پول!
فوتبال همچنان پربینندهترین برنامه این سازمان است و از دل همین مخاطبان، میلیاردها تومان به جیب صداوسیما سرازیر میشود. گزارشی از درآمد تبلیغاتی صداوسیما برای ۲ بازی استقلال و پرسپولیس در لیگ نخبگان آسیا رقم حیرتانگیز «۱۸۰۰ میلیارد تومان» را نشان میدهد. چرا باید سازمانی که چنین درآمدی را از فوتبال کسب میکند، بخواهد این سود طلایی را با کسی شریک شود؟!
از سوی دیگر، تعهداتی که پیشتر داده شده بود، هرگز به مرحله اجرا نرسید. حتی تقسیم درآمد ۷۰ درصد به صداوسیما و ۳۰ درصد به وزارت ورزش نیز به کاغذ محدود شد. درآمدهای واقعی فوتبال، در بهترین حالت، سایهای کمرنگ از وعدههای تحققنیافته باقی ماند.
* منطق صداوسیما یا دور زدن مسؤولیت؟
پیمان جبلی، رئیس سازمان صداوسیما گفته بود: «همانطور که حق پخش بازیهای خارجی از بودجه دولت تأمین میشود، حق پخش داخلی نیز باید از بودجه عمومی کشور پرداخت شود». اما آیا این ادعا توجیهپذیر است؟ اگر از بیتالمال تأمین شود، آیا مخاطبان نباید بازیها را بدون تبلیغات، همچون پلتفرمهای پریمیوم جهانی تماشا کنند؟ پاسخ روشن است: خیر! تبلیغات همچنان محور درآمدزایی باقی خواهد ماند.
* پایان بازی؟
فوتبال ایران، همچنان در انتظار «حق» خود است، حقی که میتواند از یک بازی، به صنعتی پایدار تبدیل شود. اما آنچه تاکنون دیدهایم، نه یک رقابت منصفانه، بلکه یک بازی انحصاری است که قضاوت آن در دستان صداوسیما مانده است. آیا روزی خواهد رسید که این بازی، به نفع عدالت و منطق پایان یابد؟
***
فیفا از نقش پررنگ حق پخش در فوتبال میگوید
حلقه مفقوده
در جهان فوتبال آنچه در مستطیل سبز رخ میدهد، تنها بخشی از حقیقت است. حقیقت اصلی جایی ورای چمن، در جیبها، قراردادها و آمارهاست. اینجا، فوتبال تنها یک ورزش نیست؛ صنعتی است که اقتصاد و فرهنگ را در هم تنیده است. در این میان، حق پخش تلویزیونی نهتنها یکی از ارکان اصلی این صنعت است، بلکه جایگاه تیمها و حتی لیگها را در نقشه فوتبال جهانی تعریف میکند.
لیگ برتر انگلیس، همچنان فرمانروای بیچونوچرای این قلمرو است. فیفا در گزارشی که اخیراً منتشر کرده، نشان داد لیگ جزیره چگونه در صدر جدول حق پخش ایستاده است. این لیگ با اختصاص 53 درصد درآمد حق پخش به باشگاهها، نهتنها خود را به عنوان پرمخاطبترین لیگ جهان تثبیت کرده، بلکه به الگویی برای دیگران تبدیل شده است. این در حالی است که لیگ فرانسه، با تخصیص تنها 30 درصد درآمد به باشگاههایش، در انتهای جدول قرار دارد. تضادی که گویای همه چیز است: کیفیت بازیها، رقابت جذابتر و فرهنگی که هواداران را به قلب فوتبال میکشاند.
اما داستان فقط به اینجا ختم نمیشود. لیگ برتر جزیره با قرارداد جدیدی به ارزش 6.4 میلیارد یورو با Sky و TNT Sports برای فصل 2026-۲۰۲۵، رکورد جدیدی را ثبت کرده است. عددها به خودی خود روایتگر یک حکمرانی هستند: 167 میلیون یورو برای منچسترسیتی و 94 میلیون یورو برای ساوتهمپتون، ۲ تیمی که در 2 سوی جدول ایستادهاند. فاصله میان صدرنشین و قعرنشین، در عین حال، نشانی از عدالت مالیای است که در لیگ جزیره پیاده میشود.
در بوندسلیگا، سری آ و لالیگا هم تلاشهایی مشابه در جریان است. بوندسلیگا با درآمد 1.5 میلیارد یورو و رشد 10 درصدی، همچنان یکی از رقبای اصلی لیگ انگلیس است. در ایتالیا هم، رشد 15 درصدی درآمد حق پخش تلویزیونی، آن را به همان عدد 1.5 میلیارد یورو رسانده است. اسپانیا نیز با اختصاص 50 درصد درآمد به باشگاهها، در این کارزار کم نیاورده است. اما فرانسه، آه فرانسه، همچنان گرفتار ناکامیهای یوفایی است. عملکرد ضعیف باشگاههای این کشور در رقابتهای اروپایی، مستقیما به جذابیت کمتر بازیهای داخلی و کاهش درآمد حق پخش انجامیده است.
در این میان، فوتبال ایران انگار در دنیای دیگری زندگی میکند. در حالی که حق پخش تلویزیونی در جهان به یکی از اصلیترین منابع درآمد تیمها تبدیل شده، در ایران این حق نادیده گرفته شده است. باشگاههای ایرانی همچنان از حمایت دولتی بهرهمندند و خبری از مشارکت تلویزیون در تأمین مالی آنها نیست. این در حالی است که تلویزیون، پدرخوانده فوتبال مدرن است. بدون حق پخش، نمیتوان از حرفهایگری، توسعه زیرساختها و رقابت با باشگاههای بزرگ جهان سخن گفت.
فوتبال ایران، با تمام استعدادهای درخشان و هواداران پرشورش، همچنان از این سفره جهانی سهمی نمیبرد؛ هوادارانی که میتوانند مثل هواداران لیگ جزیره، فوتبال را به یک صنعت تبدیل کنند، در سایه بیتفاوتی مسؤولان نادیده گرفته میشوند. شاید روزی برسد که در فوتبال ایران هم قراردادهای میلیاردی بسته شود، باشگاهها از درآمد تلویزیونی بهرهمند شوند و فاصله بین زمین و اقتصاد پر شود. تا آن روز، فوتبال ما همچنان در خواب شیرین رؤیاهای ناتمام باقی خواهد ماند.
این است قصه فوتبال؛ قصهای که زمین بازیاش فراتر از چمن سبز است، جایی که عددها حرف آخر را میزنند.