printlogo


کد خبر: 295757تاریخ: 1403/9/14 00:00
آیا ممکن است آمریکا در حمایت از اسرائیل تجدید نظر کند؟
2 نکته مغفول در فروپاشی رژیم صهیونیستی

محسن سلگی: در یادداشت پیش رو ۲ نکته که کمتر مورد توجه قرار گرفته، به عنوان پایه سقوط نهایی رژیم غاصب قدس مورد تکیه و تأکید قرار می‌گیرد. 1- اقتصادی بودن حمایت آمریکا؛ اصالت اقتصاد در میان سایر عوامل حمایت مذکور. 2- تغییر حامی اصلی رژیم غاصب قدس در طول تاریخ خود از انگلستان به فرانسه و سپس آمریکا. مجموع این ۲ عامل در کنار این واقعیت که رژیم غاصب قدس بدون پشتوانه یک ابرقدرت نمی‌تواند ادامه حیات دهد، معادله فروپاشی این رژیم را تسریع خواهد کرد. قابل اشاره است که رژیم غاصب از جهت تحت‌الحمایگی یا به تعبیر دقیق‌تر، وابستگی در موجودیت، شبیه رژیم پهلوی و حتی شبیه‌تر به سلطنت قاجار است. آنچه تداوم این ۲ سلطنت و تأخیر در سقوط آنها را ممکن می‌کرد، حمایت قدرت بزرگ خارجی بود (در مقابل، جمهوری اسلامی، هرگز خود را وابسته به قدرت‌های خارجی نکرده است. تا حدی که بخشی از مخالفانش، تداوم و ادامه حیات جمهوری اسلامی را وابسته به مخالفتش با قدرت‌های بزرگ (غرب‌ستیزی) می‌انگارند).  با این مقدمه، وارد بحث حیات رژیم غاصب قدس و نسبتش با اقتصاد شده و نگاهی به تاریخ وابستگی این رژیم به یک قدرت بزرگ می‌اندازیم. نگاه تاریخی نشان می‌دهد حمایت آمریکا از این رژیم ممکن است روزی تمام شود؛ چه بر اثر تغییر منافع (عمدتا اقتصادی) و چه بر اثر افول آن. همچنانکه اسرائیل زمانی به حمایت انگلیس اتکای اول و حیاتی داشت و زمانی به فرانسه و هر دوی این اتکاها تغییر کرد.
1- قابل اشاره است که در اقتصاد سرمایه‌داری این اصل قطعی در میان است: «سود مهم‌تر از نیاز است». یعنی اصالت با سود و منفعت است نه نیاز و ضرورت. حتی نیاز و ضرورت مصرف‌کننده اصالت ندارد چه رسد به ضرورت طبیعی و نیاز ذاتی انسان.
سال پیش بود که جو بایدن گفت اگر امروز اسرائیل وجود نداشت، ما باید برای سود و منفعت‌مان آن را به وجود می‌آوردیم (نقل مضمون).
این پیام متضمن و حاوی این نکته است که آمریکا نیاز طبیعی و ضروری به رژیم جعلی ندارد و اگر روزی زیان (عمدتا زیان اقتصادی) اسرائیل را بیشتر از سود آن بداند، از آن دست می‌کشد (این حمایت درست در مقابل حمایت ایران از فلسطین است؛ حمایت ایران نه به سبب سود/ زیان که مبتنی بر عقیده و تکلیف الهی و انسانی است).
این واقعیت به معنای بی‌بنیادی و بی‌پشتوانه بودن و سستی هر چه بیشتر رژیم غاصب است.  تاریخ انقضای رژیم غاصب قدس برای آمریکا و غرب هم فرا خواهد رسید. در غرب و طی این چند سال برخی استراتژیست‌های غرب از پرهزینه بودن و به‌صرفه نبودن حمایت از اسرائیل و سررسیدن تاریخ انقضای آن برای غرب سخن گفته‌اند.
2- 2 رکن اساسی غرب برای فرستادن یهودیان به اراضی اشغالی، اختلاف افکنی در میان ملت‌های مسلمان برای چپاول نفت آنها و جاسوسی از این کشورها بود. هدف اصلی و غایی از جاسوسی هم منفعت اقتصادی بود.
هر چه به سمت سوخت غیرفسیلی می‌رویم و نیاز به نفت خاورمیانه کم شود و هر چه اعتبار امنیتی و جاسوسی رژیم غاصب افول کند (افولی که به طور خاص از توفان‌الاقصی آغاز شد)، منفعت رژیم غاصب برای غرب و مشخصا آمریکا کمتر خواهد شد. 
3- رژیم غاصب که به طور خاص فرزند نامشروع استعمار انگلستان با هدف تداوم کارکرد استعماری این دولت بود، در ادامه فرزندخوانده فرانسه و سپس آمریکا شد. پیش از تأسیس رژیم مذکور در سال 1948، انگلستان خود هدف سوءقصد صهیونیست‌ها قرار گرفت و سگ هار صهیونیسم، صاحبش را گاز گرفت اما کماکان در زمان تأسیس رژیم در 1948 و حتی سال‌هایی پس از آن (تا شروع دهه 1950)، مهم‌ترین حامی رژیم، انگلیس بود.
در دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ فرانسه اصلی‌ترین منبع تأمین تسلیحات رژیم غاصب و شریک استراتژیک آن بود. این روند تا زمان شارل دوگل، رئیس‌جمهور فرانسه ادامه داشت. اما دوگل که سال ۱۹۶۷ و درست بعد از خروج نیروهای فرانسوی از الجزایر، دیگر به همکاری اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل علیه انقلابی‌های الجزایری نیازی نداشت، به یک‌باره با اسرائیل قطع رابطه کرد (به این سان، رابطه مبتنی بر سود، شکننده و سست است. رابطه آمریکا و رژیم غاصب نیز وضعی مشابه دارد. این را مقایسه کنید با حمایت اعتقادی و ایمانی ایران از فلسطین). در جریان بحران سوئز (۱۹۵۶م) که رژیم غاصب با همراهی فرانسه و انگلیس شبه‌جزیره سینا را اشغال کرد، آمریکا و شوروی (روزولت و خروشچف) ورود کردند و نیروهای ائتلاف سه‌گانه را عقب راندند. آنها حتی تهدید به حمله اتمی شدند. این ماجرا نماد افول استعمار و اقتدار انگلیس شد اما در آن زمان، هنوز رژیم غاصب اتکای امروزین خود به آمریکا را نداشت، بلکه همچنان به انگلیس و به طور خاص به فرانسه متکی بود. چنانکه اشاره شد و برای توضیح بیشتر، باید گفت در سال‌های اول پس از اتمام جنگ دوم جهانی (۱۹۴۷م) اختلاف صهیونیست‌ها و انگلیس به اوج رسید و دولت آمریکا (ترومن) بیش از هر نیرویی برای پایان قیمومت انگلیس بر فلسطین و اعطای آن به صهیونیست‌ها تلاش کرد تا آنکه قیمومت انگلیس در سال ۱۹۴۸میلادی به پایان رسید و رژیم غاصب در تل‌آویو اعلام موجودیت کرد اما همچنان رژیم غاصب به انگلیس و فرانسه متکی بود و آمریکا در ارتباط با رژیم تا دهه 1960 بسیار محتاط بود. تا زمان دولت لیندون جانسون (رئیس‌جمهور آمریکا در دوران جنگ ویتنام از سال‌های 1963 تا 1969) هیچ دیدار رسمی میان رؤسای جمهور آمریکا و نخست‌وزیرهای رژیم غاصب قدس انجام نشده بود. این رابطه محتاطانه، به مرور زمان استراتژیک شد. این رابطه، رابطه‌ای ذاتی است اما نه ذاتی به معنای ثابت و همیشگی یا طبیعی. رابطه مذکور رابطه‌ای قراردادی است که در آینده می‌تواند بی‌قرار و بی‌اعتبار شود. مطابق خطوط فوق، رابطه آمریکا و رژیم غاصب قدس یک رابطه ذاتی به معنای ثابت و از آغاز تا پایان ثابت و منظم نبوده است. بنابراین دور از ذهن نیست که حتی با فرض تداوم شرایط فعلی آمریکا از حیث قدرت - که چنین نخواهد بود -  این دولت دست از حمایت از رژیم غاصب بردارد یا در حمایت خود تجدیدنظر کرده و تغییر روش دهد. چنانکه دیدیم، رژیم جعلی و غیرطبیعی صهیونیسم در تاریخ خود، از یک حمایت طبیعی و حتی غیرجعلی، همواره محروم بوده است. در مقابل، رابطه ایران و فلسطین و نیز رابطه ایران و جبهه مقاومت، یک رابطه ثابت، پیشاپیش و ثابت بوده که از رخداد انقلاب اسلامی تاکنون تغییری نکرده است. این رابطه برخلاف رابطه آمریکا و اسرائیل، مبتنی بر سود نیست، بلکه مبتنی بر تکلیف الهی است و مبتنی بر این اصالت و عمق، همیشگی خواهد بود.

Page Generated in 0/0074 sec