printlogo


کد خبر: 295863تاریخ: 1403/9/19 00:00
نظام مبادله سینمای ایران چگونه ذائقه مخاطب را شکل داده است
رد پول؛ اقتصاد سیاسی ابتذال

مهرداد احمدی: در سال‌های اخیر هر وقت درباره سینما و مساله اقتصاد آن صحبت شده، یک موضوع بیش از همه در کانون مباحثات قرار گرفته؛ سینمای اجتماعی یا سینمای کمدی. البته خود این پرسش ریشه در یک منازعه قدیمی‌تر میان سینمای هنری یا سینمای تجاری دارد. در این یادداشت قصد وارد شدن به این موضع دوم را ندارم، چرا که بحث در مورد آن مجال مستقلی می‌طلبد اما می‌خواهم درباره مساله سینمای کمدی یا سینمای اجتماعی صحبت کنم. اولا همین ابتدا باید بگویم این دوگانه هیچ محلی از اعراب ندارد. دوگانه‌های اینچنین اغلب یک وضعیت مانعه‌الجمع را فرض می‌گیرند که گویی یکی جای دیگر را تنگ کرده و نمی‌توان هر دو را با هم داشت. این معجونی است که تنها در عطاری ما پیدا شده و بعید بدانم دیگران هم که بهره‌ای از سینما دارند، میان این دو تفاوتی قائل باشند. مساله اصلی این است که تقریبا چیزی به عنوان ژانر سینمای اجتماعی وجود خارجی ندارد. یعنی اگر چنین عبارتی را به انگلیسی در گوگل جست‌وجو کنید، احتمالا با نتایج بسیار پرتی روبه‌رو می‌شوید. ژانر یا همان‌ گونه تعریف مشخصی دارد که بر اساس الگوهای معینی این امکان را به سازنده می‌دهد تا اثرش را وارد جهان یک ژانر کند. تحقیقا سینمای اجتماعی ژانر نیست. اگر کسی خلاف ادعای این را دارد حتما باید بتواند مؤلفه دراماتیک و تصویری آن را فهرست کرده و نمونه‌هایی را هم برایش بیاورد. در این مورد می‌توان از آندره بازن تا دیگران را هم به خط کرد و از آنها پرسید آیا شما چیزی به اسم سینمای اجتماعی می‌شناسید یا نه؟ از این گذشته اگر کمی هستی‌شناختی‌تر به سینما فکر کنیم، ممکن است به این سوال برسیم که سینما دقیقا به چه معنایی می‌تواند غیر اجتماعی باشد؟ مگر سینما محصول یک کار جمعی و گروهی برای مخاطبانی در سالن سینما یا پلت‌فرم‌های آفلاین و آنلاین نیست؟ و مگر نه این است که در این تعامل دوسویه یک جهان اجتماعی پدیدار می‌شود؟ اصلا آیا فیلمی هست که فقط یک مخاطب داشته باشد؟ همین که ما درباره فیلم‌ها با هم صحبت می‌کنیم؛ همین که ما با همدیگر مخالفت یا موافقت می‌کنیم، آیا نشان نمی‌دهد سینما بالذات یک هنر اجتماعی است؟ پس مشخصا ما چیزی به اسم ژانر سینمای اجتماعی نداریم. از این رو قرار دادن آن کنار کمدی که یک ژانر اصیل سینمایی و ادبی است، احتمالا در بهترین حالت یک غلط سهوی است.
در نقطه مقابل، کمدی ژانر است. ژانر است چون مؤلفه‌های دراماتیک و تصویری خاص خود را دارد. کارکرد کمدی از اساس نه تنها اجتماعی، بلکه فراتر و عمیق‌تر از آن فلسفی است. کمدی بیانگر تناهی ذاتی انسانی است که غلبه کامل بر این تناهی از دستش بر نمی‌آید ولی مدام در تلاش است بر آن غلبه کند. کمدی فاصله میان ادعا تا حقیقت است؛ فاصله میان اراده‌های ضعیف و معمولی تا کارهای بزرگ. کمدی فقط نشان دادن ضعف نیست؛ کمدی بیان زشتی‌ها و زیبایی‌های دفرمه هم است و دقیقا از همین‌جاست که کمدی بشدت انتقادی از کار در می‌آید. کمدی نقد همه چیز است؛ شوخی با تمام اموری که نمی‌توان از آنها به نحو جدی حرف زد و بعدش زنده ماند. بیایید کلاه‌مان را با هم قاضی کنیم و ببینیم به این یادگار آریستوفان و چاپلین و وودی آلن می‌توان همان نامی را داد که به زباله‌های متعفن بی‌همه چیز سینمای ما می‌دهیم؟ اصلا نیازی به سینما بلد بودن نیست؛ کافی است با خودتان فکر کنید این جرثومه‌های ضدهنری مستهجن اصلا چه چیز را و به چه نحوی نقد می‌کنند؟ اینکه جماعتی به اینها می‌خندند و قهقهه سر می‌دهند؛ اینکه این فیلم‌ها چند صد میلیارد می‌فروشند هم اهمیتی ندارد. چیپس و پفک هم طرفدار دارد؛ حتی سیگار و قلیان هم اما آیا از اینکه کسانی از استعمال سیگار حض می‌برند شما را مجاز می‌کند سیگار را مشغولیت سالمی بدانید؟ آیا گردش مالی قلیان و پفک تجویز و تبلیغ‌شان را هم روا می‌کند و می‌توان از اینها پشتوانه‌ای برای دفاع از رونق اقتصادی یا امنیت غذایی ساخت؟ اگر اینها را می‌توان، پس استدلال برخی مسؤولان سینمایی در دفاع از رونق سینما را با اتکا به آمار فروش این فیلم‌ها هم می‌توان پذیرفت.
اغلب این ادعا وجود دارد که بخشی از دولت به دنبال سینمای کمدی است. از این به بعد این عنوان کمدی را برای حفظ احترام این ژانر اصیل در گیومه به کار می‌برم. من همیشه مایلم پول را دنبال کنم و بعد از کشف اقتصاد سیاسی پشت ماجرا بگویم که چرا و چگونه. سینمای کمدی با این گردش مالی عظیم محصول هیچ نهاد دولتی‌ای نیست. نمی‌توانید یک فیلم از فارابی یا اوج را پیدا کنید که شبیه این اشباه‌السینما باشد. پس سرمایه در گردش این سینما اساسا سرمایه خصوصی است. سوال  این است چه کسانی و با چه پشتوانه‌ای این سینما را به سمت زباله‌سازی می‌برند؟ طبعا نهادهای وزارت ارشاد نقش نظارتی و رگولاتوری دارند. آنها در اغلب موارد تنها درباره رد یا تأیید فیلم‌ها نظر می‌دهند اما درباره جریان کلی سینما تصمیم نمی‌گیرند. برای پاسخ به این سوال که چه کسانی درباره جریان کلی سینمای ایران تصمیم می‌گیرند، باید زنجیره‌ای متشکل از سرمایه‌گذار، فیلمساز، سلبریتی و سینمادار را دنبال کنید. اینجا احتمال سرنخ‌های جدی‌تری برای فهم این مساله وجود دارد. اغلب اهالی سینمای جدی‌تر ایران تمایلی به حرف زدن درباره این چیزها ندارند. ظاهرا ادب همکاری یا منافع احتمالی ایجاب می‌کند کسانی را که صاحب سرمایه‌اند نرنجانیم. البته نمی‌خواهم از نقش دولت‌ها در این مساله ساده عبور کنم. واقعیت این است که فهم برخی مدیران دولتی ولی نافرهنگی از سینما بشدت عقب افتاده است و گمان کرده‌اند می‌توان مسائل اجتماعی را با تزریق عنان‌گسیخته کمدی به زیر فرش برد. این دست خام‌اندیشی‌ها را با پیچیدگی ساحت فرهنگ کاری نیست اما می‌توان در این میان دو دوتا چهارتایی کرد و پرسید سهم دولت و این بخش خصوصی کلان سرمایه‌دار در این ابتذال چقدر است؟
سینمای اجتماعی در ایران ظاهرا هنوز تعریف مشخصی ندارد. یعنی ما حتی خرگوشی را هم که از کلاه شعبده خودمان بیرون آورده‌ایم نمی‌دانیم واقعا خرگوش است یا موش! سینمای اجتماعی احتمالا سینمایی است که به دسته‌ای از موضوعات از فقر و تبعیض تا انواع نارسایی‌های اجتماعی می‌پردازد. در اغلب موارد لحن پرداخت هم باید تند و اگزوتیک باشد تا فیلم با مختصات ژانری که نمی‌دانیم چیست جور دربیاید. می‌توان تا اینجا با این ماجرا همدل بود. هر کسی می‌تواند نقد کند و چه خوب که چنان مؤدب شده‌ایم که مدیوم نقد را سینما بدانیم و با ناخن‌گیر گوشت بدن هم را نکنیم اما سوال این است که سینمای به اصطلاح اجتماعی با چه میزان گردش مالی و با چه نسبتی با نهاد دولتی این سال‌ها بالیده است؟ واقعیت این است که نه تنها سینمادارهای دولتی اغلب در اختیار این شبه‌گونه بوده‌اند، بلکه سرمایه‌گذاری‌های رنگ و وارنگ نهادها را هم در این روال دیده‌ایم. سینمایی که نام اجتماعی بر آن گذاشته می‌شود در اغلب موارد این سال‌ها توانسته از امتیازات خاص خودش استفاده کند اما قافیه را جایی باخته که سرمایه از او روی گردانده است. رامبد جوان یک کمدین است. فیلم «ورود آقایان ممنوع» او را با همین فیلم اخیرش مقایسه کنید تا بدانید سرمایه چگونه می‌تواند نه تنها ذائقه برسازد، بلکه دستش آنقدر بلند است که سینماگر را هم به تسخیر خود در می‌آورد. ما اغلب از اهالی سینما در این موارد لام تا کام حرفی نمی‌شنویم. بی‌مهری برخی دولت‌ها به سینما از طریق هیزم ریختن به آتش سینمای ضدفرهنگی و انسانی حاجت به بیان ندارد اما در پس پرده، دست‌های ناپیدای دیگری هم هست که فقط با رد پول می‌توان آنها را افشا کرد. چه کسانی هزینه‌های تولید فیلم را سر به فلک کشیده‌اند؟ چه کسانی دستمزدها را افزایش داده و ساخت فیلم مستقل را قرینِ امتنان کرده‌اند؟ چه کسانی و با چه پشتوانه‌ای سینمای جدی را  از میدان مبادله حذف و با ساخت یک سینمای جانبی به اسم هنر و تجربه، سینما را به ۲ بخش تجاری و هنری تقسیم کرده‌اند؟ این تقسیم برای چه کسی سودمند است؟ برای سعید روستایی فیلم اولی یا برای تگزاس64؟ چه کسانی به اسم بها دادن به استعدادها تصمیم گرفته‌اند سینمای هنر و تجربه محفلی و جنبی را با چند سینمای محدود در کل ایران از سینمای عمومی ایران بگیرند؟ اینجاست که تازه می‌توان فهمید بخشی از جریان شبه‌روشنفکری هم دانسته یا نادانسته در زمینی بازی می‌کند که سرمایه قواعدش را معین کرده است؛ قواعدی که می‌گوید سینماهای پرمخاطب در تبریز و اصفهان و تهران فقط متعلق به تهیه‌کننده خاصی است.

Page Generated in 0/0069 sec