printlogo


کد خبر: 295894تاریخ: 1403/9/20 00:00
یادداشت روز
بازیگری ایران در شام

عبدالله بیننده: برای درک سقوط نظام سیاسی خاندان اسد در سوریه1 و روی کار آمدن گروه‌‎های معارض که غالبا حامل ایدئولوژی سلفی - تکفیری هستند، می‌توان از یک چشم‌انداز در جامعه‌شناسی سیاسی بهره گرفت. از این منظر انقلاب‌ها یا تحولات عمیق سیاسی، نتیجه گردهم‌آمدن 8 عامل‌اند؛ 4 محور مربوط به مبانی قدرت دولت‌ها که عبارتند از: بحران مشروعیت، بحران کارآمدی، بحران وحدت درونی گروه حاکم و بحران در دستگاه سلطه و سرکوب و از سوی دیگر 4 محور مربوط به جنبش و بسیج انقلابی که عبارتند از: حجم نارضایتی عمومی، سازماندهی، ایدئولوژی و رهبری2. واقعیت میدانی تحولات سوریه و سقوط به ظاهر ناگهانی حکومت خاندان اسد در سوریه، حاصل بیش از 2 دهه تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و البته نظامی در این کشور بوده که ناگهان سر برآورده است.
از منظر فوق، به لحاظ داخلی، دولت بشار اسد مانند سال‌های ریاست حافظ اسد و حتی سال‌های نخست دوران بشار، دستگاه مشروعیت‌بخش ایدئولوژیک را که مبتنی به نوعی ناسیونالیسم عربی با سوسیالیسم بود، نتوانست حفظ کند و نسبتی نظری و ایدئولوژیک هم با آنچه ایدئولوژی اسلام‌گرای شیعی که تحت عنوان محور مقاومت شناخته می‌شود، نداشت و رابطه او با این محور و البته رابطه این محور با او بیش از هر چیزی «پراگماتیستی» بود. به‌علاوه در شرایط پس از حوادث 2013 تاکنون و آسیب‌های نظامی این کشور، دولت بشار دچار بحران کارآمدی شد و در شرایط بحرانی کنونی نیز در سطح رهبران دچار انفکاک و وحدت درونی شد و دستگاه سرکوب یا نظامی آن یعنی ارتش نیز نتوانست اقدامی برای بقای او انجام دهد. در بستر چنین بحران‌های عمیقی، نیروهای مخالف بر بستر این نارضایتی‌های فراگیر عمومی - که البته غالبا سکوت توأم با  رضایت بود -، سازماندهی بیش از 15ساله، ایدئولوژی انسجام‌بخش سلفی و نیز رهبری نسبتا هماهنگ با محوریت گروه تحریرالشام میان طیفی از گروهای مخالف دولت اسد سوار شده و در زمان کوتاهی و به شکل برق‌آسا رژیم را سرنگون کردند.
علاوه بر 8 محور بالا که ذکر شد باید به عوامل دیگر نیز در سقوط دولت بشار اسد توجه کرد: اولا دولت بشار و بویژه شخص او با آگاهی از حجم بزرگ نارضایتی عمومی و نیز ناتوانی در بازسازی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه و دولت در این یک دهه و نیز فرسایش نیروی ارتش سوریه در درگیری‌های داخلی و احتمالا اختلافات با بشار، نه امکانی برای ماندن خود تصور می‌کرد و نه در این اواخر تمایلی به ماندن داشت. ثانیا دولت‌های حامی بشار که در این یک دهه او را حمایت کردند، هر کدام دچار چالش‌هایی بزرگ بودند که امکان حمایت همانند دهه گذشته را نداشتند؛ روسیه درگیر جنگ اوکراین و پیامدهای آن است و توجه ویژه ایران به مسائل داخلی بود و هست و حزب‌الله لبنان و سایر نیروهای مقاومت نیز در این 10 سال و بویژه در یک سال اخیر پس از عملیات توفان‌الاقصی و جنگ با اسرائیل، نیاز به تجدید قوا دارند. مهم‌تر اینکه دولت اسد و نیروهای نظامی تحت امرش چون توان و تمایل به ماندن نداشتند، از دست حامیانش نیز برای بقای او در عمل هیچ کاری برنمی‌آمد. ثالثا باید به نقش دیگر بازیگران فعال در سوریه توجه جدی داشت که از جمله این بازیگران عبارتند از: اسرائیل، آمریکا، ترکیه، عربستان و کشورهای همسو با آنها همانند امارات و قطر. در سقوط نظام اسد در شرایط کنونی، البته نقش ترکیه به صورت علنی و احتمالا اسرائیل - با توجه به منتفع شدن اساسی از این سقوط - به صورت نهانی، از دیگران بیشتر است و از مواضع سران آمریکا معلوم است که آنها نیز غافلگیر شده‌اند.
واقعیت سیاسی و میدانی این است که دولت خاندان اسد به عنوان متحد 45 ساله جمهوری اسلامی سقوط کرد. حال پرسش این است: در شرایط کنونی، رویکرد جمهوری اسلامی چگونه می‌تواند باشد؟ در ابتدا باید گفت سیاست ایران در سوریه، جزئی از سیاست ایران در منطقه غرب آسیا است. بخشی از سیاست ایران، بویژه رکن امنیتی آن در این بیش از یک دهه، ایجاد یا حمایت از گروه‌هایی بود که بعدها تحت عنوان «محور مقاومت» صورت‌بندی شدند. دولت اسد نیز بخشی از این محور بود و در جنگ یک‌ساله اخیر، نقش ستاد پشتیبان جنگ بویژه برای تأمین نیازهای حزب‌الله لبنان را داشت، هرچند خود دولت اسد و ارتش او تقریبا هیچ اقدام عملی قابل توجهی انجام ندادند. عجالتا اقدام عاجل جمهوری اسلامی در این شرایط ممانعت از فروپاشی و ناامیدی ارکان این محور است که نقطه اتصال آنها پیوندهای ایدئولوژیک میان آنها با انقلاب اسلامی است و جمهوری اسلامی باید با توجه به تحولات کنونی، روش‌های جدیدی برای تقویت این جبهه پیدا کند، چراکه فروپاشی آنان می‌تواند به‌مثابه مقدمه‌ای مهم برای تهدیدات امنیتی در مرزها و حتی درگیری‌های فراگیر داخلی باشد. 
به‌علاوه این فروپاشی می‌تواند آغازی بر فروپاشی ایده گسترش نفوذ ایدئولوژیک انقلاب اسلامی در منطقه باشد. 
ایجاد یا حمایت ایران از این گروه‌ها 2 رکن اساسی داشته است: یکی رکن ایدئولوژیک برای بسط نفوذ انقلاب اسلامی در منطقه در برابر انواع جریانات ناسیونالیستی، سوسیالیستی، سلفی - تکفیری و مهم‌تر از همه اسرائیل و آمریکا. دوم رکن امنیتی که این گروه‌ها، اگرچه هر کدام در بستر جامعه خود و متناسب با شرایط داخلی خود ایجاد شده و فعالیت می‌کنند اما بخشی از امنیت داخلی ایران نیز منوط به فعالیت این گروه‌ها و فعالیت فرامرزی ایران در این منطقه بوده است.
ایران ناچار است واقعیت جدید در سوریه را بپذیرد و متناسب با شرایط جدید با آن مواجه شود. در شرایط کنونی که گروه‌های پیروز، مهم‌ترین غیریت خود را علاوه بر دولت اسد، ایران و گروه‌های مقاومت می‌بینند، البته چشم‌انداز روشنی نمی‌توان نسبت به آینده ترسیم کرد اما در این شرایط، ایران می‌تواند همانند سایر بازیگران ذی‌نفوذ و ذی‌نفع در ماجرای سوریه مانند روسیه و آمریکا و نیز ترکیه، به‌مثابه بازیگری پراگماتیست عمل و تلاش کند ضمن ارتباط با گروه‌هایی که عداوت کمتری با ایران دارند و نیز بازیگران خارجی موثر روی این گروه‌ها، در روند دولت‌سازی جدید در این کشور ایفای نقش کند، هر چند بسیار دشوار است. ایران البته تجربه تعامل با طالبان پس از بیش از 3 دهه دشمنی را دارد و به نظر می‌رسد در سوریه نیز می‌تواند این تجربه را تکرار کند. اقتصاد و تبادلات تجاری، با توجه به نیازهای جامعه سوریه و دولت احتمالی که به دنبال این تحولات تشکیل خواهد شد، مدخل خوبی برای این رویکرد پراگماتیک خواهد بود.
خط استراتژیک و رسانه‌ای ایران در برابر جامعه سوریه و گروه‌های تازه روی کار آمده باید تأکید بر حمایت از مردم سوریه و تلاش برای روی کار آمدن دولتی در آن کشور باشد که شامل همه گروه‌های اجتماعی است. پیشنهاد و تلاش ایران باید برگزاری انتخابات عمومی در آن کشور و تلاش برای تشکیل دولتی فراگیر در سوریه باشد تا مانند افغانستان که عملا تحت سلطه یک گروه مانند طالبان افتاده، سوریه تنها در اختیار تحریرالشام قرار نگیرد. هرچند با توجه به واقعیات سیاسی و اجتماعی سوریه و نیز ماهیت متکثر و متعارض گروه‌های پیروز و نیز ایدئولوژی ضد انتخابات این گروه‌ها – دست‌کم در دهه‌های اخیر چنین بوده‌اند - بسیار سخت به نظر می‌رسد.
همکاری و همراهی با دولت عراق و گروه‌های همپیمان برای جلوگیری از گسترش دامنه تحولات سوریه به عراق نیز مطلبی اساسی است که در صورت رخ دادن حوادثی شبیه سوریه در عراق، دامنه این حوادث به مرزهای ایران کشیده می‌شود که می‌تواند پیامدهای هولناک امنیتی و سیاسی برای موجودیت ایران داشته باشد. به‌علاوه تقویت توان حزب‌الله و نیز انصارالله یمن باید بخش دیگری از این استراتژی باشد. حتی می‌توان، همانند کاری که ترکیه و عربستان در برخی کشورها انجام دادند، به فعال شدن گسل‌های قومی - مذهبی در کشورهای غیر همسو و معارض با محور مقاومت مبادرت ورزید تا فرصت سازماندهی علیه ایران را نداشته باشند.
به هر حال واقعیت تحولات سوریه سریع‌تر و پیچیده‌تر از آن است که به این سرعت بتوان تحلیل دقیقی از آن ارائه کرد یا پیشنهادات قابل توجه عرضه داشت. مهم‌ترین رکن این مساله این است که باید در روزهای آینده دید گروه‌های پیروز چه رویکردی را اتخاذ می‌کنند و در بستر آن رویکرد بهتر می‌توان به نحوه تعامل یا تقابل با آنها پرداخت.
---------------------------------
پی‌نوشت:
1- در شرایط پس از فروپاشی عثمانی تاکنون 2 دسته نظام سیاسی در اغلب کشورهای عربی حاکم بوده است؛ اول حکومت‌های نظامی، دوم حکومت‌های پادشاهی یا جمهوری‌های خاندانی. خاندان اسد هم یکی از این خاندان‌ها بوده است.
2- این چارچوب برگرفته از دیدگاه دکتر حسین بشیریه در کتاب «از بحران تا فروپاشی» است.

Page Generated in 0/0083 sec