printlogo


کد خبر: 295984تاریخ: 1403/9/22 00:00
تذکره دانشجویی
مولانا دلاور شیخنا موذن جامعه

آن  به دنبال حق و حقیقت در بحر حوادث، آن مرد سیاست، آن یک پا در کلاس و پای دیگر در گلیم مدیران، آن در حرفِ زور نافرمان، مولانا دلاور شیخنا مؤذن جامعه جناب شخص شخیص دانشجو، درس را همی با سختی و جان کندن هم که شده می‌خواند ولی به کتاب‌های تشکیلاتی که می‌رسد چشمانش قلبی شده و از ذوق کف و خون بالا می‌آورد.
نقل است در هر جلسه که ورود می‌کند لرزه بر تن هر مسؤول بی‌راهه رو و کج و کوله فهم می‌اندازد که «چه غلطی بود کردم، کاش زبان به یاوه نمی‌گشودم و کاش دستم ساطوری می‌گشت ولی به امضای طومار‌ها نمی‌رفت.» لب به سخن نمی‌گشاید مگر به مطالبه‌گری آن هم با زبانی محکم و استوار همچون نیسان در برابر پراید، در ریزبینی دست خانم مارپل را هم از پشت بسته است، روزی هم برایش در نظر گرفته‌اند که مصادف با 16 آذر هرساله است، هپی مپی باشد.
از جمله کرامات وی همین بس که در پیش روی مدیران و مسؤولان بسی سیاس بودندی و در اردوی جهادی همچون طفلی بیش‌فعال به دنبال توپ و تورِ بازی، آن بین کار فرهنگی هم می‌کند گاهی با خواندن شعر و گاهی هم با قلم دست گرفتن و چشم، چشم، دو ابرو کشیدن. 
گفتند: «قبل از شروع ترم به کجا می‌روی؟» گفت: «از بهر جلسات به سوی دفتر تشکیلات». گفتند: «امروز که کلاس نداری به کجا می‌روی؟» گفت: «از بهر کلاس‌های تشکیلاتی به سوی دفتر تشکیلات». گفتند: «الان که تابستان است کجا تشریف می‌بری؟ حتما دفتر تشکیلات!» گفت: «نه، می‌روم اردوی تشکیلاتی». خلاصه که هر جا می‌رفت سر از تشکیلات در می‌آورد و به سندروم بی‌قراری دچار بود. خدا کند که بعد از فارغ‌التحصیلی درمان نشود و آرام و قرار پیدا نکند، خصوصاً اگر پشت میز مدیریت قرار گیرد.

Page Generated in 0/0064 sec