یوسف پورجم: سوریه، سرزمینی که زمانی به عنوان مهد تمدن و تاریخ درخشان شناخته میشد، امروز به خط مقدم تحلیلهای ژئوپلیتیکی و پیشبینیهای نگرانکننده تبدیل شده است. سقوط بشار اسد، این حاکم جنجالی، در نگاه بسیاری از تحلیلگران نقطه عطفی خواهد بود که سرنوشت این کشور را تغییر میدهد اما آیا این تغییر آغاز ثبات خواهد بود یا ورود به چرخهای از هرجومرج؟
تاریخ، شواهدی از سرزمینهایی ارائه میدهد که با سقوط رهبرانشان به امید رهایی، با پیامدهایی پیشبینینشده مواجه شدند. لیبی پس از قذافی و حتی افغانستان پس از اشغال، همگی نمونههایی از این پارادوکس تلخ هستند. حال باید دید آیا سوریه با ساختار طایفهای پیچیده، تنشهای مذهبی و وابستگیهای خارجی، میتواند راهی متفاوت را طی کند؟
* ساختار طایفهای؛ جعبه پاندورا در انتظار گشودن؟
یکی از ویژگیهای برجسته سوریه، ساختار اجتماعی چندپاره آن است. علویان، اهل سنت، دروزیها، مسیحیان و دیگر طوایف هر کدام سهمی در بافت جمعیتی این کشور دارند اما این تنوع، بهجای همزیستی، بیشتر بستری برای رقابت و تقابل بوده است. بشار اسد، با وجود انتقادات گسترده به دیکتاتوریاش، نقشی بیبدیل در حفظ وحدت نسبی ایفا کرد. او توانست با استفاده از سیاست اقتدارمحوری، مانع فروپاشی کامل ساختار اجتماعی شود. اکنون با فرض نبود این اقتدار، سوریه با چه خطراتی مواجه خواهد بود؟ آیا گروههای مسلحی که امروز برای سرنگونی بشار جشن میگیرند، فردا قادر به توافق برای تشکیل یک دولت مرکزی خواهند بود؟ شواهد تاریخی، چشمانداز متفاوتی را نشان میدهند. برای مثال، پس از سقوط قذافی در لیبی، کشور به میدان جنگ داخلی بین قبایل و گروههای شبهنظامی تبدیل شد. نبود یک قدرت مرکزی باعث شد خلأ قدرت، به وسیله بازیگران خارجی پر شود. در سوریه نیز چنین وضعی میتواند به رقابت کشورهای منطقهای و فرامنطقهای دامن بزند.
* نقش نیروهای خارجی؛ بازیگران یا کارگردانان؟
یکی از عوامل پیچیدگی بحران سوریه، نقش بازیگران خارجی است. ایران، روسیه، ترکیه، آمریکا و حزبالله لبنان، هر کدام منافعی در سوریه دارند. سقوط بشار، معادله این منافع را بشدت تغییر خواهد داد. برای مثال، علویان که پایگاه اصلی حمایت از بشار را تشکیل میدهند، حالا و در شرایطی که او سقوط کرده، نهتنها قدرت، بلکه امنیت خود را نیز از دست خواهند داد. این مساله میتواند آنها را به دامن بازیگران خارجی برای حمایت بیشتر بکشاند. از سوی دیگر، گروههای سنی که سالها به عنوان اپوزیسیون عمل کردهاند، ممکن است در نبود توافق داخلی، به رقابت با یکدیگر بپردازند.
نمونهای از این وضعیت در عراق قابل مشاهده است، جایی که سقوط صدام باعث شد گروههای شیعه، سنی و کردها هر کدام به سمت حامیان خارجی خود متمایل شوند. نتیجه، سالها جنگ داخلی، فقر و بیثباتی سیاسی بود.
* لیبی؛ آیندهای محتمل برای سوریه؟
اگر بخواهیم یک تصویر مقایسهای ارائه دهیم، لیبی پس از قذافی مثال مناسبی خواهد بود. آنجا نیز خلأ قدرت به جنگ داخلی، ظهور گروههای شبهنظامی و افزایش نفوذ خارجی منجر شد. سوریه نیز میتواند به همان سرنوشت دچار شود.
با توجه به نقشه جغرافیایی و اجتماعی سوریه، تکرار چنین سناریویی بعید نیست. نبود یک دولت مرکزی در سوریه میتواند مسیر ترانزیت تسلیحات، مواد مخدر و حتی جنگجویان را در منطقه تقویت کند. علاوه بر این، فقر و محرومیت اقتصادی، همانطور که در لیبی شاهد بودیم، میتواند موج جدیدی از مهاجرت و بحران انسانی را ایجاد کند. در یک دید کلی، سقوط بشار اسد، به تنهایی پایان مشکلات سوریه نخواهد بود، بلکه ممکن است آغازگر بحرانی جدید و بیسابقه باشد. تاریخ نشان داده است حذف یک رهبر، بدون جایگزینی مناسب و توانمند، بیشتر به آشفتگی میانجامد تا رهایی.
سوریه با ساختار اجتماعی پیچیده و منافع متعارض داخلی و خارجی، نیازمند راهحلی است که نهتنها نظم سیاسی، بلکه اعتماد اجتماعی را بازسازی کند. جامعه بینالملل باید از تکرار اشتباهات گذشته در لیبی و عراق درس بگیرد و از طریق تلاشهای دیپلماتیک، بر ایجاد یک فرآیند گذار سیاسی کارآمد تمرکز کند. اما مهمتر از همه، این مردم سوریه هستند که باید راه آینده را انتخاب کنند. آیا میتوانند از تاریخ بیاموزند و به جای تکیه بر منادیان خارجی، به همبستگی داخلی رو آورند؟ زمان، پاسخ این سؤال را خواهد داد.
در نهایت، سوریه امروز در برزخی ایستاده است که هر تصمیم و اقدامی میتواند به آیندهای متفاوت منجر شود؛ آیندهای که شاید درسهایش برای جهان نیز ماندگار باشد.