printlogo


کد خبر: 296131تاریخ: 1403/9/26 00:00
نگاه
دشمن روانشناس

الهام قاجار: حکومت‌های مردمی و خداباور همواره سد بزرگی سر راه منافع امپریالیسم جهانی بوده‌اند. انقلاب ایران در بین تمام جنبش‌های مردمی وجهه‌ای متمایز و نقشی کلیدی بازی کرد؛ حکومتی مردمی که مستضعفان بزرگ‌ترین حامیانش بودند و اداره امور بر مبنای قوانین الهی است؛ دمیدن روحی به مردمان زیر یوغ استکبار که آنها را جانی نو بخشید تا مردانه از مرزها و موجودیت‌شان دفاع کنند و نه شرقی، نه غربی را فریاد برآورند. چنین انقلابی بی‌شک تهدیدی وجودی برای حکومت‌های استکباری محسوب می‌شود و بی‌شک باید منتظر ضربه‌های تلافی‌جویانه آنها بود. انقلاب که حالا بعد از 40 و چند سال در منطقه ریشه دوانده و جریان مقاومت را به عنوان هویتی فراملیتی برای دلباختگان مسیر عزت و آزادگی پدید آورده، با دشمنی در جنگ است که تمام این سال‌ها پا به پای او رشد کرده و برای شکستن کمرش به هر وسیله‌ای متوسل شده.  به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین حربه‌های او جنگ ‌سرد یا عملیات‌های روانی است. احتمالا در اتاق فکرهای تخصصی به رفتارشناسی مردم کشورهای منطقه پرداختند و طبق الگوی تحلیلی اهداف جنگ‌های روانی خود را برنامه‌ریزی می‌کنند.  یکی از نکات جالبی که نویسنده این یادداشت در مطالعات تخصصی روانشناسی به آن برخورده، مساله‌ای با عنوان خطاهای شناختی یا cognitive distortions است. با وجود خطای شناختی امکان تفکر انتقادی و استدلال منطقی از بین می‌رود و فرد در روش تجزیه و تحلیل اطلاعات و رسیدن به نتیجه‌گیری دچار آشفتگی و خطا می‌شود. یعنی زنجیره عقلانی ذهنی که بر مبنای اصول اخلاقی، منطق، علم، فرهنگ و دین در مسیر رشد و تربیت شکل می‌گیرد، دچار اعوجاج و درهم شکستگی می‌شود. با نگاهی دقیق می‌توان ردپای این خطاها را در بسیاری از تحلیل‌های مردمی و حتی جامعه نخبگانی بویژه مردم سوریه این روزها مشاهده کرد. در واقع خطای شناختی که مشاوران و درمانگران پس از شناسایی آن به عنوان علت اصلی بسیاری از مشکلات اقدام به ایجاد بینش و رفع آن در فرد می‌کنند، ابزارهای کاربردی غرب برای استیلای ذهنی بلوک شرق است. هدف مدیریت جنگ‌ با ابزارهای روانشناختی و سلطه بر افکار مردم است. ایجاد شکاف بین حاکمیت و مردم، تحریک دلخواه روانی مردم، جهت‌دهی فکری و ایجاد سوگیری‌های مطلوب، ایجاد نارضایتی، برانگیختن خشم توده‌ها و جهت‌دهی به این خشم، القای ناامیدی و در نهایت شوراندن مردم برای آشوب‌های داخلی همگی اهدافی است که با ابزار روان‌شناسانه ایجاد خطای شناختی محقق خواهند شد. 
به تعدادی از این خطاهای شناختی اشاره‌ای کوتاه می‌کنم.
۱- «حذف رویدادهای مثبت» که در آن فرد تمرکزش تنها بر نکات منفی و آزاردهنده جلب و نکات مثبت از دایره اطلاعات تحلیلی‌اش خارج می‌شود. 
۲ - «تمرکز بر آخرین اطلاعات» که فرد را از تاریخ و حوادث گذشته منفک می‌کند و شواهد را در زمان بسیار نزدیک جست‌وجو می‌کند و ارتباط بین رخدادها با گذشته را از بین می‌برد و امکان عبرت‌آموزی کم می‌شود.
۳ - «فاجعه‌سازی» که باعث می‌شود فرد بدترین نتیجه‌گیری را به عنوان نتیجه معقولانه بپذیرد. در این نگاه مدام پیش‌بینی می‌شود که با هر اتفاق کوچکی بدترین پیامدها انتظار فرد را می‌کشد. 
۴ - «بزرگنمایی یا تصمیم افراطی» که در آن فرد با این کلمات بسیار کار می‌کند: همیشه، هرگز، همه، هیچ. نوعی نگاه اغراق‌آمیز به مساله و درنظر نگرفتن حد میانه و اعتدال و معقول برای مسائل است.
۵ - «نتیجه گیری شتابزده» که باعث می‌شود فرد بدون بررسی منابع و جمع‌آوری اطلاعات کافی و با روش‌های منطقی نتیجه‌گیری کند.
۶ - «استدلال احساسی» که جایگزین کردن تفکر احساسی بویژه احساس خشم با تفکر منطقی و عقلانی است. در این روش فرد از لحاظ احساسی تحریک می‌شود و طبق همان احساس نتیجه‌گیری می‌کند.
۷ - «مقایسه ناعادلانه» که در آن فرد بدون در نظر گرفتن شرایط زیستی و موجود با یک ملاک همگانی مسائل را مورد سنجش قرار می‌دهد و به تفاوت‌های بسیار انسان‌ها و جوامع و شرایط مختلفی که منجر به یک نتیجه‌گیری خاص برای هر کدام می‌شود توجهی ندارد.
8 - «تفکر کلیشه‌ای» که در آن فرد از قبل مورد هجوم قالب‌بندی‌هایی قرار گرفته که نحوه تصمیم‌گیری را مشخص می‌کنند. اطلاعات جدید وارد یکی از این قالب‌ها می‌شود و همان خروجی موجود از آن حاصل می‌شود. در اصل فرد فاقد قدرت تحلیل‌های جدید و تفکر خلاقانه یا نقادانه می‌شود.
۹- «وارونه‌سازی» که در آن فرد واقعیت‌ها را برعکس تحلیل می‌کند. خوب جای بد و بد جای خوب را می‌گیرد، البته این خطا می‌تواند حاصل تاثیر متمادی چندین خطای سبک‌تر طی سال‌های مختلف باشد که در نهایت با تلاقی یکدیگر به وارونه‌سازی حقیقت می‌انجامد.
۱۰- «فرافکنی» که در این خطا فرد نمی‌تواند ارتباط وقایع را با عامل اصلی آن بیابد. در پیدا کردن مقصر دچار مشکل می‌شود و نمی‌تواند
اشتباهات یا انتخاب‌ها را درست ریشه‌یابی کند. مسائل را به دلایل بی‌ربط مربوط می‌کند و عامل اصلی برایش مجهول می‌ماند.
۱۱- «برچسب‌زنی»  که پیش‌فرض‌ها و روایت‌هایی است که تمام هویت و شخصیت یک فرد یا جریان را در یک عبارت خلاصه می‌کند که می‌تواند مانع ورود به عرصه شناخت کامل آن فرد یا موضوع توسط مخاطب و دلزدگی و واپس‌روی شود.
خطاهای دیگری نظیر «اعتماد به نفس بیش از حد»، «خطای نقطه کور»، «پیش‌گویی درباره اتفاقات آینده»، «اثر هاله‌ای» و «اثر طعمه» نیز از همین قبیل هستند. آنچه پرواضح است تجهیز سربازان جنگ ‌روانی دشمن به این ابزارهای شناختی است. با یک رصد غیرحرفه‌ای هم می‌توان چرخه ایجاد نارضایتی، استفاده از ابزارهای شناختی، به وجود آوردن خشم، استفاده مجدد از ابزارها برای جهت‌دهی و فرافکنی سوبژه خشم تا رسیدن به مرز وارونه‌سازی کامل را در سرنوشت مردم سوریه دنبال کرد. رقص و شادمانی ملتی که مرگ سرزمین‌شان را در کمتر از یک هفته شاهد بودند خود گواه این وارونه‌سازی و قدرت ابزار شناختی است.
هر چند بزودی با چشیدن طعم واقعیت مسیرهای ذهنی ساخته‌شده از نو اصلاح می‌شوند و ممکن است این بار با درک تحمیق و استعمار ذهنی، جهش‌های مثبتی در نگرش آنها به وجود بیاید. هزینه‌های تحمیلی بر ملت‌ها در پی استفاده از این سلاح روانی می‌تواند بسیار سنگین باشد. آنچه واضح است نیاز مبرم به تبیین این سلاح چندمنظوره روانشناسانه به مردم با مثال‌های واضح و ملموس برای کاهش هزینه‌های احتمالی آن در آینده و تمرکز بر تفکر انتقادی به عنوان پادزهر آن است. تمرین افکار عمومی برای تلاش بر درست دیدن صحنه حوادث، دقت در منابع دریافت اطلاعات، بازنگری در مسیرهای پردازشی اطلاعات و نحوه تجمیع گزاره‌های منطقی و نتیجه‌گیری و بزرگنمایی خطاهای هفده‌گانه شناختی می‌تواند کمک بسزایی در خنثی‌سازی عملیات روانی دشمن داشته باشد. با توجه به کم‌هزینه بودن و پشتوانه ساختار فیزیولوژیکی مغز به صورت طبیعی، در صورتی که این مساله در فضایی بدون جبهه‌گیری سیاسی و فکری انجام شود می‌تواند نتایج مثمرثمری به همراه بیاورد.

Page Generated in 0/0069 sec