قیرگونی را یادتان هست؟
ما بچههای دهه ۵۰ و ۶۰ و شاید کمی از بچههای دهه ۷۰ خاطرات خندهدار یا ترسناکی از قیرگونی کردن پشتبام خانههایمان داریم.
مثلا یادم میآید آن سالها وقتی بشکه قیر را میآوردند مادرها خودشان را به آب و آتش میزدند که مبادا بچهای نزدیک بشکه داغِ قیر برود. آخر آن سالها اخبار زیادی میشنیدیم که بچهای در حال شیطنت روی پشتبام در حال جفتکچارکش انداختن بوده که پایش لیز میخورد و درون بشکه قیر شیرجه میزند و الفاتحه مع صلوات.
حتی خیلی از بزرگترها هم از این قیر داغ بینصیب نبودند و دست و پایشان جزغاله میشد تا بلکه بتوانند پشت بام خانه را عایقکاری کنند.
آن سالها پاییز که نزدیک میشد بوی قیر داغ و رب گوجهفرنگی و سبزیقورمهای که پدرها و مادرها برای زمستان آماده میکردند نشان از آمدن برف و باران و زمستان را داشت.
اما گذشت وگذشت تا نسل ایزوگام آمد و پشت بامها مانند نقرهای درخشان چشم هر کلاغ مادر مُردهای را خیره میکرد اما دریغ از یکتکه نقره که آن سیاهِ ورپریده بتواند برای خودش ذخیره کند.
و باز هم گذشت و گذشت تا رسیدیم به این سالها که دانشمندان ایرانی قیری تولید کردهاند با فناوریهای جدید و شاخ سبز کن!!
ایرانیهای باهوش و ته هر چیزی را در بیاور! قیری تولید کردهاند که با شرایط آب و هوایی مختلف سازگار و قابل استفاده باشد!!
یک نوع دیگر قیر هم تولید کردهاند که مناسب برای حجم ترافیک کم، سنگین یا نیمه سنگین یا حتی فوقسنگین باشد!
جللالخالق یعنی اگر پدربزرگهایمان زنده شوند از این حجم پیشرفت ذوق زده شده و دوباره میمیرند!!
البته ناگفته نماند که ایران بهعنوان برترین صادرکننده قیر با کیفیت در جهان شناخته شده بود تا اینکه بعضی از صادرکنندهها دیدند سود خوبی در این سیاه چسبناک نهفته است و پا به عرصه گذاشتند اما کاش نمیگذاشتند چرا که فکر کردند میشود قناری را رنگ کنند و بهجای کلاغ سیاه به خارجیها بفروشند اما زهی خیال باطل که خارجیها خودشان کلاغ سیاه هستند و مو را از ماست میکشند!
خارجیهای مار خورده و افعی شده وقتی فهمیدند قیر ایرانی کیفیت قبل را ندارد رفتند و زنگ خانه بحرین را زدند و گفتند قیر دارید یک بشکه به ما بدهید؟!
و اینگونه شد که بازار جهانی با قیر منحصر بهفرد ایرانی خداحافظی کرد.