محمدطاهر رحیمی: در شرایط پرتلاطم غرب آسیا، حمله مجدد تروریستها به سوریه و سقوط حکومت بشار اسد، از جنبههای متفاوتی قابل بررسی است. این تحولات نهتنها به لحاظ سیاسی و امنیتی، بلکه در ابعاد اقتصادی نیز دارای اهمیت بالایی است. آمریکا، رژیم صهیونیستی و در درجه بعد ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس به عنوان بازیگران کلیدی در این تحولات، انگیزههای مشترک اقتصادی دارند که بررسی آنها میتواند نور تازهای بر ماهیت و پیامدهای این بحران بیندازد.
سوریه، کشوری استراتژیک با منابع نفتی قابل توجه و موقعیت جغرافیایی کلیدی، همواره محل تقاطع منافع قدرتهای بزرگ بوده است. حملات تروریستی اخیر و فشارهای سیاسی برای سرنگونی دولت بشار اسد، علاوه بر اهداف ایدئولوژیک و سیاسی، ریشههای اقتصادی عمیقی دارند. آمریکا و متحدانش، بویژه رژیم صهیونیستی، به دنبال ایجاد یک کریدور اقتصادی مطمئن از شرق و غرب آسیا به اروپا هستند که این کریدور میتواند سوریه را به یک مرکز ترانزیتی تبدیل کند. این امر نه تنها به تأمین منافع اقتصادی آنها کمک میکند، بلکه میتواند وزنهای برای فشار بیشتر بر رقبای منطقهای نظیر ایران و سایر اجزای محور مقاومت باشد.
طبق بیانات رهبر حکیم انقلاب در نماز جمعه نصر، آمریکا در صدد است رژیم صهیونیستی را به عنوان دروازهای برای انتقال انرژی و تجارت در جهان مستقر کند. این طراحی که از دیرباز در دستور کار قرار داشته، به تقویت بیش از پیش موقعیت تلآویو در منطقه و تعمیق نفوذ آمریکا در اقتصاد جهان منجر خواهد شد. در این راستا، سقوط دولت سوریه و بیثباتی ادامهدار در این کشور، فرصتهایی برای تحکیم بیشتر این اهداف فراهم میآورد.
انگیزههای اقتصادی مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس که تحت رهبری آمریکا شکل گرفتهاند، در 3 بعد کلیدی قابل تحلیل است: ترانزیتی، انرژی و اقتصاد سیاسی. این 3 بعد به عنوان محورهای اصلی در استراتژیهای منطقهای عمل میکنند و نقش بسیار مهمی در شکلگیری سیاستهای خارجی آنها در بعد دیپلماسی اقتصادی دارند.
مقصود از بعد ترانزیتی، توسعه مسیرهای ترانزیتی است که میتواند منابع انرژی را از غرب آسیا به بازارهای جهانی منتقل کند و اهمیت ویژهای دارد. این مسیرها شامل خطوط لوله گاز و نفت، همچنین کریدورهای حملونقلی است که میتواند به عنوان اهرم قدرت اقتصادی مورد استفاده قرار گیرد.
مقصود از بعد انرژی منابع انرژی در خاورمیانه، بویژه نفت و گاز است که همواره محرک اصلی تعاملات بینالمللی بوده است. کنترل بر این منابع و مسیرهای انتقال آن امکان دستیابی به استقلال اقتصادی بیشتر و نفوذ در بازارهای جهانی را فراهم میآورد.
مقصود از بعد اقتصاد سیاسی نیز روابط قدرت و تأثیر اقتصاد بر سیاستهای منطقهای و بینالمللی است. آمریکا و متحدانش از این اهرمهای اقتصادی برای تحکیم موقعیت سیاسی خود استفاده میکنند که در جهت شکلدهی به تعادل قدرت در منطقه و تأثیرگذاری بر سایر کشورها عمل میکند.
تحلیل این ابعاد میتواند درک عمیقتری از پیچیدگیها و تعاملات بینالمللی در منطقه غرب آسیا ارائه دهد و به شناخت بهتر چگونگی تأثیر این محورها بر آینده سیاسی و اقتصادی منطقه منجر شود.
پیش از پرداختن به محورهای مشخص و ملموس از انگیزههای مشترک اقتصادی آمریکا، رژیم صهیونیستی و ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس، لازم است این نکته مهم مورد تأکید و مداقه قرار گیرد که مهمترین هدف از اهداف غایی این طراحیها، تضعیف اقتصاد محور مقاومت به عنوان اصلیترین کریدور اقتصادی بالقوه برای اتصال شرق و غرب عالم است. این محور که شامل کشورهایی چون ایران، عراق، سوریه و لبنان میشود، نقش مهمی در ایجاد پیوندهای اقتصادی و تجاری میان آسیا با اروپا و آفریقا دارد. از این رو، کنترل و تضعیف این کریدور میتواند به محدود کردن دسترسی محور مقاومت به بازارهای جهانی و در نتیجه تضعیف موقعیت استراتژیک آنها در سطح بینالمللی کمک کند. این استراتژی، در راستای تحقق اهداف بلندمدت آمریکا و متحدانش برای تغییر معادلات قدرت در غرب آسیا و فراتر از آن است.
بر همین مبنا انگیزههای اقتصادی مشترک رژیمهای مذکور برای سقوط دولت سوریه را میتوان با نگاه ملموستر و عملیاتیتر در راستای توسعه مگاپروژههای زیر تحلیل کرد؛ مگاپروژههایی سلبی و ایجابی که تقویتکننده منافع آمریکا به مرکزیت رژیم صهیونیستی و بازیگری ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس است.
1- گسیل سرمایه به سمت مگاپروژه کریدوری IMEC: این پروژه با طراحی و سرمایهگذاری اولیه آمریکا قرار است کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا را که تولیدکنندههای بزرگ کالا در دنیا هستند، از مسیر هند، امارات، عربستان و رژیم صهیونیستی به دریای مدیترانه و سپس به بازارهای بزرگ اروپا و آفریقا متصل کند؛ کریدوری که نه فقط یک رهگذر، بلکه پیشران ایجاد یک درهم تنیدگی سیاسی، امنیتی، اقتصادی و بعدها فرهنگی و اجتماعی حول مزیتهای نسبی اقتصادی بین کشورهای زیادی است و رژیم صهیونیستی را تبدیل به دروازه تجارت شرق و غرب دنیا میکند. از این رو از بین بردن ماهیت محوری جبهه مقاومت و ایجاد شکاف در این محور مهم که بزرگترین رقیب اقتصادی این مگاپروژه است، باعث افزایش سرمایهگذاریها در IMEC خواهد شد، بنابراین انگیزه بسیار پیشرانی از حیث اقتصادی برای سقوط دولت سوریه و قطع محور مقاومت برای آمریکا فراهم شده بود، بویژه از این حیث که بعد از حماسه حماس در 7 اکتبر ۲۰۲۳ عملا سرمایهگذاری و توسعه این مگاپروژه به کما رفته بود.
2- توسعه سرمایهگذاری در پروژه redmed: این مگاپروژه که قرار بود با شروع از شهر جدید نئوم عربستان - که ایجاد آن به عنوان نمادی از توسعه سعودیها به دنیا فروخته شده است - به بندر ایلات در جنوب سرزمینهای اشغالی و سپس دریای مدیترانه برسد، به عنوان یکی از پرجاذبهترین مگاپروژههای گردشگری در دنیا تعریف شده بود که متاثر از 7 اکتبر عملا از دستور کار خارج شده بود اما سقوط دولت سوریه و قطع ماهیت محوری جبهه مقاومت توسعه چنین مگاپروژهای را به زعم آمریکا و رژیم صهیونیستی می تواند دوباره در دستور کار سرمایهگذاران دنیا قرار دهد.
3- توسعه پروژه کریدوری جنوب - شمال از مسیر ترکیه-کردستان - عراق: این پروژه که قرار بود کشورهای آسیایی را در غرب دنیا از مسیر ترکیه به اروپا متصل و ترکیه را به یکی از اصلیترین دروازههای ترانزیتی دنیا تبدیل کند، با هماهنگی دولت عراق از بندر فاو و همراهی اقلیم کردستان عراق از این منطقه عبور میکند اما در مسیر توسعه خود با 2 رقیب بسیار جدی مواجه بود؛ نخستین رقیب کریدور ترانزیتی بسیار باپتانسیل جنوب - شمال با محوریت ایران است و دومین رقیب هم کریدور شرقی - غربی است که از مسیر ایران، عراق، سوریه و لبنان میگذرد و به دریای مدیترانه و سپس اروپا و آمریکا میرسد. به زعم ترکیه با طراحی آمریکا، سقوط دولت بشار اسد و خارج کردن سوریه از محور مقاومت عملا یکی از 2 رقیب مهم توسعه سرمایهگذاری در کریدور مدنظر ترکیه را از مدار رقابت خارج میکند.
4- تبدیل شدن ترکیه به هاب گازی غرب: ترکیه همواره برای افزایش قدرت چانهزنی خود با اتحادیه اروپایی، همچنین تضعیف قدرت گازی روسیه در قبال اروپا به دنبال افزایش نقشآفرینی راهبردی خود بویژه در حوزه انرژی است، از این رو در تلاش است به دروازه انتقال انرژی برخی کشورهای حاشیه خلیجفارس بویژه گاز قطر و امارات به اروپا تبدیل شود. تنشهای جنگ اوکراین و روسیه باعث به صرفهتر شدن چنین کریدور انرژیای برای ترکیه شده بود اما به زعم ترکیه ناهماهنگی بشار اسد و دولت سوریه در این مسیر و ریسک بالای جبهه مقاومت برای ترکیه که شریک راهبردی رژیم صهیونیستی است، عامل اختلالگر تلقی میشد. از این رو یکی از اصلیترین انگیزههای ترکیه برای همراهی با جریان سقوط دولت سوریه، ایمن کردن مسیری بود که ترکیه را تبدیل به یکی از هابهای مهم گازی برای اروپا میکند.
5- کاهش قدرت چین: یکی از مگاپروژههای بسیار راهبردی که چینیها در سالیان اخیر سرمایهگذاریهای اقتصادی و سیاسی زیادی برای آن کرده بودند کریدور BRI یا همان «ابتکار یک کمربند - یک جاده» بود که چین را از مسیر محور مقاومت به عنوان اصلیترین شاخصه کریدوری شرقی - غرب به اروپا و آفریقا متصل میکرد. سقوط سوریه با ایجاد اختلال در یکی از مهمترین شاخههای امتداد این کریدور عملا باعث تضعیف قدرت راهبردی چین میشود و توان آمریکا را هم برای توسعه جنگ تعرفهای با چین افزایش میدهد و نیز توسعه کریدور رقیب مثل IMEC را که کریدوری آمریکایی - صهیونیستی است، بهصرفهتر میکند. این یکی دیگر از مهمترین پیشرانهای انگیزشی آمریکاییها و صهیونیستها برای کمک به سقوط دولت سوریه بود.
از این رو همان طور که تأکید شد، انگیزه محوری مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی، ترکیه و برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس برای سقوط بشار اسد و دولت سوریه را از زاویه نگاه اقتصادی باید در چارچوب تضعیف اقتصاد محور مقاومت و تبدیل رژیم صهیونیستی و در درجه بعد، تبدیل ترکیه - به عنوان شریک راهبردی رژیم - به دروازه تجارت دنیا تحلیل کرد.