printlogo


کد خبر: 296312تاریخ: 1403/10/2 00:00
یادداشت
مدیری و مدیریت!

امیرعباس نوری: ۱- یکی از انتقادات جدی به مهران مدیری، موضع وی در جریان آشوب‌های سال ۱۴۰۱ بود. مدیری در آن مقطع - ولو محدود - در زمین آشوب بازی کرد و این از یک هنرمند حرفه‌ای بسیار بعید بود. او مرتکب خطای بزرگی شد و با معرکه‌ای همراهی کرد که اپوزیسیون مبتذل خارجی آتش‌بیار آن بود؛ همان اپوزیسیونی که مدیری در کارهای متعدد خود آنها را به هجو و استهزا کشیده بود. اگر چه مدیری خیلی زود در همراهی با این آشوب تجدیدنظر کرد اما بازی در زمین فتنه‌ای که بعدها مشخص شد توسط موساد و سیا مدیریت می‌شود و هدف اصلی‌اش ایجاد ناآرامی و تجزیه کشور است، خطایی نیست که به‌راحتی قابل چشم‌پوشی باشد. آشوب‌های ۱۴۰۱ هزینه‌ها و خسارات هنگفتی به کشور تحمیل کرد. سرویس‌های اطلاعاتی موساد و سیا به بهانه مساله حجاب، تمام ظرفیت خود برای تحریک گسل‌های قومی و مذهبی را به کار گرفتند. گروه‌های نشان‌دار تروریستی و تجزیه‌طلب با کمک تلویزیون‌های تروریستی سفید و موجه شدند و در میانه این آشوب‌ها موضوع تجزیه کشور در این تلویزیون‌ها نرمالیزه شد. در تمام تجمعات خارجی آشوب‌طلبان پرچم‌های گروهک‌های تجزیه‌طلب برافراشته شد. با فروکش کردن غبار آن فتنه مشخص شد آن آشوب‌ها در واقع پروژه تجزیه ایران بود؛ پروژه‌ای که قطعه‌ای از نقشه خاورمیانه جدید است. بنابراین وقتی هنرمندی که بخش عمده‌ای از شهرت خود را مرهون تلویزیون است، با ناشی‌گری، ولو مختصر، ولو با تجدیدنظر سریع، کنار همان اپوزیسیونی می‌نشیند که سال‌ها آنها را مورد هجو و تمسخر قرار می‌داد و تبدیل به بخشی از این پروژه خطرناک علیه ایران می‌شود؛ هم نشان داده درک دقیقی از منافع کشورش ندارد و هم اینکه به راحتی چشم‌ بر همه امتیازات و مساعدت‌هایی که باعث جایگاه اجتماعی ممتاز برای او شده، بسته است. 

به همین خاطر، اشتباه آقای مدیری قابل چشم‌پوشی نیست. حتی اگر او در مقایسه با دیگر هنرمندان خطاکرده در آن اتفاقات، سهم کوچکی در همراهی با فتنه‌گران داشته باشد و حتی در مدت زمان کمی، از کرده خود ابراز پشیمانی کرده باشد.
تصاویر شهدای مظلومی مانند آرمان علی‌وردی و روح‌الله عجمیان که به وحشیانه‌ترین شیوه ممکن توسط عوامل آشوب‌های ۱۴۰۱ به شهادت رسیدند، پیش چشم ما است.
۲- از اردیبهشت ۱۴۰۱ گزارشات مفصلی وجود داشت که نشان می‌داد یک‌ جریان بیرونی برای ایجاد آشوب در پاییز همان سال یک برنامه‌ریزی گسترده انجام داده است. بر اساس این گزارشات، بسیاری از هنرمندانی که با تلویزیون همکاری می‌کردند همه پروژه‌های پاییز آن سال را لغو کرده بودند. به عبارتی در طراحی اسرائیلی -  آمریکایی انجام‌شده برای ایجاد آشوب و بلوا در کشور، توجه و تمرکز ویژه‌ای روی چهره‌های مشهور و هنرمندان وجود داشت. پس از اتفاقی که برای مهسا امینی رخ داد، این طراحی مقداری جلو افتاد اما در همان ابتدای ماجرای مهسا امینی، چهره‌های مشهور یا همان سلبریتی‌ها نقش ویژه‌ای در دامن زدن به حواشی این اتفاقات و همراهی با آشوب و ناامنی ایفا کردند؛‌ برخی از این سلبریتی‌ها بلافاصله از کشور خارج شدند.‌ عده‌ای از آنها نیز فعالیت گسترده‌ای برای تحریک هنرمندان و پیوستن آنها به این آشوب ایفا کردند. سردسته آنان «احسان.‌ک» سرپل ارتباطی این غائله با هنرمندان بود. بنابراین اینکه تصور شد سلبریتی‌ها در آن غائله به صورت خودجوش اقدام به انتشار مطالبی علیه نظام کردند، کاملا اشتباه است. بسیاری از هنرمندانی که از همراهی با آشوب‌ها امتناع کردند، روایت‌های قابل تاملی از حجم فشاری که عوامل بیرونی به آنها وارد می‌کردند، داشته‌اند. برخی از این سلبریتی‌ها حتی در صفحات مجازی خود به گوشه‌ای از این فشارها اشاره کرده‌اند، بنابراین این یک واقعیت است که دشمن بیرونی در برنامه‌ریزی‌های خود علیه کشور، نقش ویژه‌ای برای سلبریتی‌ها در نظر گرفته است. این برنامه‌ریزی‌ها کماکان ادامه دارد و با وجود فروکش کردن آتش آن شورش‌ها، همچنان عوامل بیرونی از طریق سرپل‌های خود، این عده از هنرمندان و چهره‌های مشهور را تحریک می‌کنند نسبت به مواضع خود تجدیدنظر نکنند. از نظر عوامل بیرونی و سرپل‌‌های داخلی آنها، فعالیت‌های هنرمندان بویژه ازسرگیری همکاری هنرمندان مشهور با صداوسیما در جامعه به عقب‌نشینی آنها از مواضع‌شان در سال ۱۴۰۱ تعبیر می‌شود و همین موضوع سرمایه اجتماعی آنها را بشدت تضعیف می‌کند، بنابراین باید این نکته مهم را در نظر داشت که یک انرژی با قدرت بیرونی تلاش می‌کند مانع عادی‌سازی فعالیت هنرمندان و همچنین ازسرگیری همکاری آنها با صداوسیما شود.
۳- در میانه جنگ اخیر رژیم صهیونیستی و جبهه مقاومت و پس از حمله رژیم صهیونیستی به ایران در شرایطی که افکار عمومی در ایران، منطقه و سراسر دنیا منتظر عملیات «وعده صادق ۳» بودند، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر جنایتکار رژیم صهیونیستی در یک ویدئو تهدیداتی را علیه ایران مطرح کرد. نکته قابل تامل درباره این تهدیدات، اشاره او به ظرفیت آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ بود. او با گفتن عبارت «زن، زندگی، آزادی» به وضوح نشان داد رژیم صهیونیستی در میانه جنگ و در برنامه‌ریزی‌های خود علیه ایران، حساب ویژه‌ای روی بازسازی آشوب‌های ۱۴۰۱ و فعال‌سازی ظرفیت این فتنه کرده است. در واقع نتانیاهو تلاش کرد ایران را تهدید کند در صورت واکنش نظامی ایران به حمله این رژیم به خاک کشورمان، مجددا فتنه موسوم به «زن، زندگی، آزادی» را در ایران فعال می‌کند. رژیم صهیونیستی در میانه آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ نشان داد مدیریت این آشوب‌ها را به صورت مستقیم در اختیار دارد. جلسات مکرر وزیر اطلاعات رژیم صهیونیستی با مدیران رسانه‌ها و تلویزیون‌های فارسی‌زبان خارجی و همین‌طور سفر فرزند شاه مخلوع به سرزمین‌های اشغالی و دیدار با نتانیاهو، پشت پرده ماجرای «زن، زندگی، آزادی» را به وضوح روی پرده آورد و نشان داد این غائله با مدیریت مستقیم موساد و سیا راه‌اندازی شد. حالا نتانیاهو مجددا ایران را تهدید می‌کند که مجددا این غائله را از سر خواهد گرفت. این البته مایه شرمساری آن دسته از هنرمندانی است که سال ۱۴۰۱ با ساده‌لوحی یا دلایل دیگر، با پروژه اسرائیلی «زن، زندگی، آزادی» همراهی کردند. با این حال اما مشخص است دشمن صهیونیستی همچنان روی این فتنه حساب باز کرده است. آنچه رژیم صهیونیستی برای ازسرگیری غائله آشوب و ناامنی در ایران روی آن حساب ویژه باز کرده است، زمینه چندقطبی‌سازی جامعه ایران است. در واقع بر بستر چندقطبی شدن جامعه ایرانی، نسبت به فعال کردن پروژه آشوب در ایران طمع کرده‌اند. بنابراین مهم‌ترین اقدام پیشگیرانه در از بین بردن زمینه‌های سرمایه‌گذاری رژیم صهیونیستی در ایران، ترمیم شکاف‌های اجتماعی، جلوگیری از ایجاد یا تشدید قطبیدگی و همین‌طور ایجاد انسجام عمومی است. در شرایط فعلی، این مهم، نه یک موضوع فرهنگی و نه یک مساله اجتماعی صرف است، بلکه موضوع امنیت ملی است و به صورت مستقیم با امنیت و تمامیت ارضی کشور مرتبط است. در این باره قطعا صداوسیما تکالیف مهم و ویژه‌ای بر دوش دارد. یکی از مهم‌ترین تکالیف صداوسیما، همان مساله همیشگی یعنی جلب مخاطب است، البته این نکته هم بدیهی است و هم ضروری که صداوسیما برای جذب مخاطب نباید از اصول حرفه‌ای و همین‌طور مبانی سیاست‌های کشور عدول کند؛ جلب اعتماد عمومی مستلزم پذیرش ذائقه‌های عمومی است. اگر چه ذائقه‌سازی یکی از مهم‌ترین تکالیف رسانه‌های حرفه‌ای است اما باید پذیرفت حتی ذائقه‌سازی نیز نیاز به تثبیت جایگاه صداوسیما به عنوان رسانه مرجع دارد.‌ به تعبیر ساده‌تر، صداوسیما باید دیده شود تا مردم واقعیات و حرف درست را از آن بشنوند. در شرایط فعلی هر اقدام صداوسیما که منجر به جلب توجه افکار عمومی شود، اقدامی در راستای تقویت امنیت ملی قلمداد می‌شود.
۴- یکی از مصایبی که صداوسیما طی سال‌های اخیر درگیر آن شده، مساله دستمزد سلبریتی‌ها است؛ بلیه‌ای که طی سال‌های اخیر بسیاری از حوزه‌های سیاست‌گذاری را درگیر کرده است و جالب اینکه در همه این حوزه‌ها، عموما شاهد ارائه یک راهکار و فرمول گره‌کشا نبوده‌ایم و بعضا در مواردی مانند دستمزد سلبریتی‌ها در صداوسیما، نوعی از توقف و قفل‌شدگی را شاهد بوده‌ایم. البته طرح مساله دستمزد می‌تواند تا حد زیادی منجر به حذف برخی حلقه‌های دلالی یا شفاف شدن فرآیند قراردادها و واقعی شدن دستمزدها شود اما در اصل موضوع، یعنی همکاری صداوسیما با سلبریتی‌ها، یا بهتر بگوییم سوپراستارها، همچنان نوعی سردرگمی وجود دارد. دلیل این سردرگمی، فقدان نظام ارزشیابی یا ارزش‌گذاری همکاری با فوق‌ستاره‌هاست. شاید برخی، ارزشیابی را به معنای سود و منفعت اقتصادی تلویزیون از برنامه‌سازی فوق‌ستاره‌ها تلقی کنند که از این حیث نیز همواره چندین برابر رقم قرارداد تهیه‌کنندگان و دستمزد سلبریتی‌ها عاید صداوسیما می‌شود.
با این حال اما مراد از ارزش‌یابی یا ارزش‌گذاری، تخمین ارزش اثرات و آورده‌های عمومی حضور سلبریتی‌ها و فوق‌ستاره‌ها در تلویزیون است. در بند  ۳ اشاره شد که در شرایط فعلی کشور، جلب مخاطب و تبدیل صداوسیما به رسانه مرجع، یک ضرورت در حوزه امنیت ملی و دفاع از تمامیت سرزمینی است. جلوگیری از انشقاق اجتماعی و ایجاد انسجام ملی حول مسائل کلیدی، یک ارزش کلیدی است که مسؤولان صداوسیما در شرایط فعلی باید با نگاهی عمیق‌تر نسبت به آن تامل و تدبیر کنند.
البته کاملا پیداست منظور این نوشته این نیست که جلب مخاطب، محدود و منحصر به همکاری صداوسیما با فوق‌ستاره‌ها و حضور سلبریتی‌ها در تلویزیون نیست. اتفاقا اگر تصور شود به صرف حضور سلبریتی‌ها در تلویزیون، صداوسیما می‌تواند به‌راحتی معضل مخاطب و اعتبار اجتماعی خود را مرتفع کند، این ناشی از ساده‌لوحی محض و نفهمیدن اصل ماجراست اما از آنجا که بهانه این نوشته، ماجرای همکاری مجدد مهران مدیری با صداوسیما بوده، ملاحظات مربوط به از سرگیری همکاری چهره‌های معروف با صداوسیما مد نظر قرار گرفته است.
به هر حال، به نظر می‌رسد مدیران صداوسیما طی چند سال اخیر دریافته‌اند انتقادها بر سر دستمزد و گلایه‌ها درباره وضعیت مخاطب، دست‌کم تاکنون ۲ گزاره مانع‌الجمع شده‌اند. البته دوباره لازم است به این نکته اشاره شود که جذب مخاطب، لزوما تنها مشروط به حضور سلبریتی‌ها در تلویزیون نیست‌. البته در سوی مقابل، هنوز کسی توضیح نداده است که چگونه هم می‌توان به بهانه دستمزد، مخالف حضور سلبریتی‌ها در تلویزیون بود و از سوی دیگر صداوسیما را به خاطر نداشتن مخاطب مطلوب، مورد شماتت قرار داد؟! این در حالی است که هیچ راهکار عالمانه‌ای برای جذب مخاطب، بدون حضور سلبریتی‌ها هم ارائه نمی‌شود.
یکی از خطاهای مهمی که درباره جذب مخاطب انجام می‌شود، فروکاستن این موضوع به تولید برنامه‌هاست. یعنی تصور می‌شود به صرف ساختن برنامه‌های خوب، می‌توان به مرور به جذب مخاطب امیدوار بود. این در حالی است که صداوسیما در سال‌های اخیر در حالی که درگیر مساله مخاطب بوده، برنامه‌ها و سریال‌های بسیار خوب و مفید پخش کرده است. در برخی از این سریال‌ها مانند سریال «سرزمین مادری» بازیگران مطرحی نیز حضور داشته‌اند اما به طرز عجیبی این سریال‌ها آنگونه که باید دیده نشده‌اند.
پس مشکل چیست؟
در همه خانه‌های ایران تلویزیون وجود دارد. مشکل اما آن دکمه‌ای است که در بعضی خانه‌ها روی کانال‌های ایران روشن یا خاموش نمی‌شود! چگونه می‌توان برای آن عده‌ از ایرانیانی که تلویزیون‌های خود را روی کانال‌های خارجی روشن یا خاموش می‌کنند، انگیزه ایجاد کرد که دست‌کم در ساعاتی از روز، کانال تلویزیون ایران را بگیرند؟ 
به نظر می‌رسد کلید حل مشکل جذب مخاطب در صداوسیما، همین ایجاد انگیزه باشد.

Page Generated in 0/0058 sec