رها عبداللهی: تاریخ فقط گذشته نیست؛ تعیینکننده آینده است. دانستن آنچه بر سرزمین و وطن گذشته، شکلدهنده ابعاد عاطفی و شناختی هویت ملی ما است. هویت ملی همان عنصری است که باعث میشود خاک، برایمان ناموس شود و نگاه چپ به آن، خونمان را به جوش بیاورد؛ یا با نبودش برعکس، نسبت به وطن بیتفاوت باشیم و با کمترین کاستی، به آن پشت پا بزنیم.
هویت ملی در سالهای کودکی و نوجوانی شکل میگیرد و ارتباط وثیقی با تاریخ و جغرافیا دارد. اگر نوجوان، از نسبت وضعیت فعلی با گذشتههای دور وطن تحلیلی درست داشته باشد و بداند ایرانی که در هر دوره تاریخی، یک پاره از تنش به غارت رفته، چگونه در دوران ما تمامیتش حفظ شده و خون دادهایم تا ایران باقی بماند، قدر قهرمانانش را میداند؛ به آنان عشق میورزد و برای مانند شدن به آنان شوق و انگیزه دارد.
طبق نظریه تعلق، در تربیت ابتدا باید یک قله بلند و آرمان بزرگ را به متربی نشان داده و او را شیفته آن آرمان کنیم. وقتی شیفته شد، شوق حرکت پیدا میکند. اگر پیش از جذب به قله، فقط مشغول آموزش قوانین کوهنوردی شویم، تنها سختی کار را به او نشان دادهایم؛ بدون اینکه انگیزه حرکت داشته باشد اما وقتی دل او متعلق به قله شد، شوق پیدا کرده و خودش راه را مییابد و به سمت قله آرمانی راهی میشود. چالشهایی که در حوزه هنجارها با نسل جدید داریم، نشان از کمتوجهی به مقوله تعلق در نظام تربیتی دارد.
قله میتواند یک قهرمان باشد؛ قهرمانی که دست فرزندان ما را میگیرد و مسیر و سلوک طی مسیر را نشانش میدهد. غرب، مدتها پیش دست به کار شده و برای ردههای مختلف سنی فرزندان ما قهرمانهای باب میل خودش را میسازد. هالیوود از ارتش جنایتکار آمریکا ابرقهرمانی ساخته که در دل بچههای دیگر ملتها، رعب و علاقه توأمان ایجاد کند تا در بزنگاهها، مقاومتشان را در مقابل چکمههای اشغالگر آمریکایی بشکند. او روی نیاز فطری کودکان و نوجوانان دست گذاشته؛ در حالی که ما از تاریخی پر از قهرمانان حقیقی با ماجراهای شگفتشان، بهره کافی
نبردهایم.
نماهنگ «جهان پهلوان» که مدتی است از شبکههای نهال و امید برای مخاطب کودک و نوجوان پخش میشود، یکی از آثاری است که تأثیر شیفتگی نوجوانان به یک قهرمان ملی را ترسیم میکند.
این اثر هنری، یک نقطه بعد از آشنایی و شیفتگی بچهها با قهرمان ایستاده. ما در این نماهنگ، کودکانی در آستانه نوجوانی را میبینیم که با فهم تاریخی و جغرافیایی از مفهوم وطن، در حال حرکت به سمت بلوغند و برایمان از قهرمانی میسرایند که قله شجاعت، مقاومت، مردمداری و شکستناپذیری است.
آرش کمانگیر از دل افسانههای تاریخی کهن بر لبه واقعیت و تخیل، بیرون میآید و گویی از خوابی هزاران ساله برخاسته و میخواهد بداند در زمانه کنونی، ایران چه وضعیتی دارد و قهرمان ایرانیان کیست. نوجوانان ایرانی در پاسخ به او، روایتی کوتاه و حماسی از سرگذشت ایران سروده و برتری قهرمانان دوران ما بر دلاوران کل تاریخ را به رخش میکشند، چرا که برخلاف تمام دورانها، نگذاشتهاند حتی یک وجب از خاک وطن، تاراج شود. سپس آرش و در واقع مخاطب نماهنگ را با قهرمانی نزدیک و واقعی که تاریخ کمتر نظیرش را دیده روبهرو میکنند و دلش را به چشمان حاجقاسم سلیمانی گره میزنند.
«جهان پهلوان» تلنگری ملایم به صاحبان مناصب تعلیم و تربیت کشور هم میزند که قدر ظرفیت سنین دانشآموزی و بستر فراهم این دوران را بدانند. کودکان و نوجوانان ما به جای دریافت صرف اطلاعات سرد و بیروح کتابهای درسی تاریخ و عبارات کلیشهای و تکراری و اسامی ناآشنایش، باید بتوانند به فهم و تحلیل نسبت به سرگذشت وطن برسند و به طور عینی بین وقایع تاریخی و سرنوشت امروز خود پل بزنند.
امروز که بیش از هر وقت دیگر کشور محتاج تقویت روح مقاومت در رگهای زندگی ایرانی و جدا شدن جامعه از روزمرگیها و عناصر نامطلوب زندگی مدرن و بیتفاوتی به رویدادها و رخدادهای جهان و پیرامون است، نماهنگ «جهان پهلوان» میخواهد یک گوشه کار را بگیرد و با استمداد از جاذبههای حماسی و مطلوبیت ابرقهرمان، هم مخاطب کودک و نوجوان را به نماد سازشناپذیری و شجاعت، یعنی شهید سلیمانی علاقهمند کند و هم احساس مسؤولیت نسبت به ایران را در آنان تقویت کند.
این اثر فاخر و دوستداشتنی نشان داد چقدر زوایای مغفول برای بهره بردن از ظرفیت مرد میدان وجود دارد که میتواند مورد توجه هنرمندان دغدغهمند «ایران» قرار بگیرد.