printlogo


کد خبر: 296581تاریخ: 1403/10/10 00:00
نسبت جمهوری اسلامی ایران و ارکان جبهه مقاومت از نگاه عقیدتی
نیابتی‌های خدا

سلمان مالکی: نیابتی‌های خدا مفهوم و واقعیتی است که در بستر تحولات معاصر منطقه غرب آسیا شکل گرفته و اما در گفتار برخی مفسران و تحلیلگران سیاسی، به اشتباه تفسیر یا مغرضانه تحریف شده است. وقتی سخن از «نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی» به میان می‌آید، گویی گروه‌هایی مسلح و سازمان‌یافته صرفا به دستور تهران عملیات انجام می‌دهند و تمام رفتارشان در خدمت تأمین منافع سیاسی جمهوری اسلامی است. با این ‌حال، واقعیت صحنه سیاسی و میدانی منطقه نشان می‌دهد که گروه‌هایی چون انصارالله یمن، حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین و حتی بعضی جریان‌های مردمی در عراق و سوریه، نه به نمایندگی از یک کشور، بلکه بر پایه اعتقادات دینی و ارزش‌های انقلابی خویش در برابر ظلم و تجاوز ایستاده‌اند. از این‌ رو، تعبیر «نیابتی‌های خدا» می‌تواند تفسیری باشد از آنچه واقعا در میدان رخ می‌دهد: نیروهایی که به‌واسطه ایمان به آرمان‌های الهی از سرزمین و مردم خویش دفاع می‌کنند و بیش از آنکه کارگزارانی نیابتی برای یک دولت باشند، به آرمان‌های عدالت‌جویانه و الهی وفادارند.
در فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب در جمع مداحان، چنین آمده است: «در تبلیغات گوناگون - [چون] با جمهوری اسلامی طرفند دیگر - مرتب می‌گویند که جمهوری اسلامی، نیروهای نیابتی خودش را در منطقه از دست داد؛ این هم یک غلط دیگر. جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد؛ یمن می‌جنگد، چون باایمان است؛ حزب‌الله می‌جنگد، [چون] قدرت ایمانی، او را به میدان می کشاند؛ حماس و جهاد می‌جنگند، چون عقیده‌شان آنها را به این کار وادار می‌کند. اینها نیابت از ما ندارند؛ ما اگر یک روزی بخواهیم اقدام بکنیم، احتیاج به نیروی نیابتی هم نداریم».
این برداشت ناشی از یک نگاه تقلیل‌گرایانه است که هر کنشی را در منطقه به ایران نسبت می‌دهد. گاه حتی پایداری مردم مظلوم یمن در برابر ائتلاف نظامی پرهزینه را نیز تحت عنوان «نیابت از ایران» تلقی می‌کنند. این همان نگرش نادرستی است که هر جایی ملتی به پا می‌خیزد تا حق خود را بازپس گیرد و علیه ظلم و ستم قیام کند، آن را دست‌نشانده بیگانه معرفی می‌کند. در حالی ‌که اگر عمیق‌تر بنگریم، مردمی که در یمن می‌جنگند، «باایمان» بوده و نیت‌شان باوری است که خودشان به آن رسیده‌اند. آنان هویت دینی، سیاسی و اجتماعی ویژه‌ای دارند که ریشه در تاریخ کشورشان دارد و مقاومت‌شان نه بر اساس اجیرشدگی، بلکه از تعهد به باور دینی و از مظلومیت تاریخی نشأت می‌گیرد. در این رابطه به عنوان یک نمونه و اعتراف نادر، می‌توان به تحلیل «آلیسون مینور» تحلیلگر اندیشکده «بروکینگز» آمریکا اشاره کرد که شهریور گذشته در مقاله‌ای که در وبگاه این اندیشکده منتشر شد، انصارالله یمن را یک نیروی مستقل توصیف و دادن عنوان «نیروی نیابتی ایران» به این گروه را نیز یک اشتباه فاحش توصیف کرد.
از سوی دیگر، وجود حزب‌الله در لبنان ریشه در دهه‌های متمادی مبارزه با اشغالگری و ستم دارد. این جنبش از همان آغاز، بر پایه ایمان مردمی و روحیه عدالت‌خواهی تشکیل شد و در گذر زمان، به نیرویی تبدیل شد که توانست اشغالگران صهیونیست را از جنوب لبنان بیرون براند. روشن است که جمهوری اسلامی ایران نیز، هم به لحاظ معنوی و هم از منظر همبستگی دینی و سیاسی، از حزب‌الله حمایت می‌کند اما این موضوع هرگز به معنای آن نیست که حزب‌الله تنها با دستور ایران وارد میدان می‌شود. حزب‌الله پیش و بیش از هر چیز، حزب خداست؛ نیرویی برآمده از دل جامعه لبنان که حاضر است جان خویش را برای دفاع از سرزمینش و آرمان عدالت در طبق اخلاص بگذارد. این حقیقت، درباره سایر جنبش‌های فلسطینی مثل حماس و جهاد اسلامی نیز صادق است. آنان ریشه در جریان مقاومت فلسطین دارند و به حکم ایمان و ضرورت دفاع از وطن‌شان در برابر اشغالگری می‌جنگند، نه به‌ عنوان نیابتی جمهوری اسلامی.
پرسش اساسی این است چرا برخی رسانه‌ها و دولت‌های غربی و منطقه‌ای، این جنبش‌ها را به‌ عنوان «نیروهای نیابتی» ایران معرفی می‌کنند؟ در پاسخ باید گفت چنین تبلیغی، ابزاری برای ایجاد بدبینی بین ملت‌ها و همچنین تخریب چهره کشورهایی است که از مقاومت حمایت معنوی و سیاسی دارند. این تبلیغ در عین حال، تلاشی است برای پنهان ساختن انگیزه‌های حقیقی مقاومت در میان مسلمانان و حتی برخی ملت‌های دیگر. اگر بپذیریم همه نیروهای مقاومت، به تحریک یا حمایت خارجی وابسته‌اند، ریشه‌های داخلی و مردمی این مقاومت نادیده گرفته می‌شود. در نتیجه، تحلیلگر عوام‌پسند یا رسانه مغرض با تکیه بر این روایت، جنبشی همچون حزب‌الله لبنان را دولتی مزدور جلوه می‌دهد و دستاوردها و پشتوانه مردمی آن را کم‌اهمیت می‌داند. در حالی ‌که اگر حقیقتا قرار بر نیابتی ‌بودن نیروهای مقاومت بود، رژیم صهیونیستی و متحدانش باید تاکنون  می‌توانستند با فشار بر ایران، این مقاومت را متوقف کنند. 
اما سال‌هاست که نبرد بین جریان‌های مقاومت و اشغالگران ادامه دارد و این حقیقت آشکار شده که جنبش‌هایی مثل حماس، جهاد، حزب‌الله و انصارالله یمن، پیش از آنکه تابع بیرونی باشند، متکی به ظرفیت‌های مردمی و اعتقادی خویشند. از منظر رهبران این جنبش‌ها، اگر جمهوری اسلامی ایران هم فرضا از صحنه خارج شود، آنان همچنان بر عهد خود باقی خواهند ماند. 
با دقت در ماهیت این گروه‌ها، می‌توان دید که مفاهیمی نظیر عزت، شرافت و آزادگی، بنیان‌های فکری آنها را شکل داده‌اند. اگر انصارالله در یمن ایستادگی می‌کند، علت آن است که مردم یمن، بویژه طبقه مستضعف، سال‌هاست از تجاوز خارجی و مداخله قدرت‌های منطقه‌ای و غربی رنج می‌برند. آنان در این میان، خود را صاحب یک رسالت دینی و تاریخی می‌دانند؛ رسالتی که به آنان می‌گوید نباید زیر بار ظلم رفت. مردم عادی یمن که روزگاری با ابتدایی‌ترین امکانات به میدان می‌آمدند، اکنون به سمبلی برای مقاومت مبدل شده‌اند. این پایداری، چیزی فراتر از دنباله‌روی سیاسی از ایران است.
در عراق نیز ماجرا کمابیش مشابه است. حشدالشعبی یا نیروهای مردمی عراق، از دل مردم برخاسته‌اند تا با تروریسم تکفیری مبارزه کنند. هیچ‌کس انکار نمی‌کند که کمک‌های مستشاری جمهوری اسلامی توانسته بر کارآیی این نیروها بیفزاید اما موتور محرک اصلی، احساس وظیفه ملی و دینی است. هنگام حمله داعش، دولت رسمی عراق در برخی مناطق فروپاشیده و ناامیدی گسترده شده بود اما فتوای مرجعیت و عزم جوانان عراقی، صحنه را دگرگون کرد. آیا می‌توان گفت این همه حماسه و جانفشانی، صرفا «نیابت از ایران» بوده است؟ روشن است که چنین تحلیلی، ساده‌لوحانه و بی‌پایه خواهد بود، چراکه مردمی که هویت و سرزمین‌شان در خطر بود، برای پاسداشت آن اقدام کردند. این همان مولفه‌ای است که ما در سراسر منطقه نیز می‌بینیم.
حال، برای جمهوری اسلامی ایران، حضور این جریان‌های مقاوم در منطقه، دستاوردی ارزشمند و همسو با «راهبرد» کلانش در قبال ایجاد توازن قوا در برابر قدرت‌های سلطه‌گر و مستکبر به‌شمار می‌رود. از همین ‌رو، گاه رسانه‌های غربی یا رژیم صهیونیستی، از سر خصومت، تلاش می‌کنند تصویر این نیروها را به‌ عنوان گروه‌های مزدور یا اجیرشده نشان دهند. در حقیقت، نادیده‌ گرفتن انگیزه‌های دینی و مردمی مقاومت، بخشی از همان پروژه‌ای است که می‌کوشد میان ملت‌های منطقه تفرقه بیفکند و چهره اسلام سیاسی یا مقاومت اسلامی را مخدوش سازد. هدف این پروژه، تضعیف جریان‌های عدالت‌طلب و ظلم‌ستیز و جلوگیری از همگرایی منطقه‌ای است؛ همگرایی‌ای که می‌تواند منافع قدرت‌های سلطه‌گر را به‌ چالش بکشد. به این‌ترتیب، برچسب «نیابتی ‌بودن» ابزاری تبلیغاتی است تا با تخریب هویت معنوی و ایدئولوژیک این گروه‌ها، آنان را صرفا بخشی از بازی قدرت‌های دولتی جلوه دهد. حال ‌آنکه اگر نگاهی دقیق‌تر به بستر تاریخی تولد و رشد این جریان‌ها بیندازیم، درمی‌یابیم که بسیج شدن مردمی در برابر ظلم، سال‌ها پیش از آنکه از تهران حمایت یا حتی نامی از ایران برده شود، آغاز شده بود.
در مقام جمع‌بندی، می‌توان گفت تعابیری چون «نیروهای نیابتی» برای گروه‌های مقاومت منطقه، روایت را دچار تحریف می‌کند. در این مسیر، دشمنان سعی کرده‌اند با انواع تحریم‌ها و ایجاد فضای رعب و وحشت، این جریان‌ها را از هم بگسلند اما روزبه‌روز شاهد آنیم که در کشورهای گوناگون، مردم آگاه‌تر می‌شوند و ایمان می‌آورند که مساله، صرفا منافع جغرافیایی یک کشور نیست، بلکه جدالی بین جبهه ظلم و جبهه عدالت است. 
به این ‌ترتیب، نیابتی‌های خدا را باید درک درست از حقیقت مبارزه در منطقه دانست؛ حقیقتی که فراتر از مرزهای سیاسی، مردم را از هر رنگ و نژاد و زبانی به هم پیوند می‌دهد. ستم و تجاوز، آتشی است که اگر به خانه همسایه افتاد، دیر یا زود شعله‌های آن دیگران را نیز دربرمی‌گیرد. از این ‌رو، همبستگی میان ملت‌های منطقه در برابر ستمگران، پدیده‌ای طبیعی و حتی ضروری است. این همبستگی از جنس دعوت قرآنی «امر به معروف و نهی از منکر» و یاری مظلوم است. پس باید با صراحت گفت: اینها نیابتی‌های یک دولت نیستند؛ اینها نیابتی‌های خدا هستند که در مسیر دفاع از کرامت انسانی و آرمان توحید و عدالت به ‌پا خاسته‌اند.

Page Generated in 0/0060 sec