printlogo


کد خبر: 296647تاریخ: 1403/10/12 00:00
از فرهادی تا رسول‌اف؛ سقوط سینمای جشنواره‌ای ایران در سیاهچاله زیرزمینی
اسکار سفارشی ملی نیست

میلاد جلیل‌زاده، خبرنگار: امسال 2 فیلم ساخته شده در ایران به رقابت اسکار رفته‌اند. یکی فیلم «در آغوش درخت» به کارگردانی بابک خواجه‌پاشا که تولید مشترک سازمان سوره و کانون پرورش فکری است و دیگری «دانه انجیر معابد» به کارگردانی محمد رسول‌اف که 2 کمپانی اروپایی 45 Parallel و Arte France Cinéma با بودجه دولت آلمان هزینه آن را تامین کرده‌اند و به عنوان نماینده آلمان در این رقابت شرکت کرده است. 
یکی از این فیلم‌ها ماجرایی دارد که غیر از ایران در هر جای دیگری از جهان هم می‌توانست رخ بدهد و دیگری فیلمی است به‌شدت سیاست‌زده که برای اثبات این خصوصیتش احتیاجی به تلاش برای جمع‌آوری قرائن و تنظیم استدلال‌ها وجود ندارد. چند روز پیش که اسامی ۱۵ فیلم راه‌یافته به بخش فهرست کوتاه جایزه اسکار اعلام شد، «در آغوش درخت» در میان آنها نبود و «دانه انجیر معابد» بود. 
رویارویی یک فیلم ایرانی که در فضای رسمی ساخته شده با فیلمی که عملا زیرزمینی است و علنا از خارجی‌ها بودجه بلاعوض دریافت کرده، دیگر فقط در اسکار امکان‌پذیر است و جشنواره‌های غربی، خصوصا در اروپا، کار را به جایی رسانده‌اند که حتی این میزانسن هم شکل نگیرد. 
آنها از جایی به بعد اعلام کردند فقط پذیرای فیلم‌هایی خواهند بود که در فضای غیررسمی و غیردولتی ایران تولید شده باشد و منظور دقیق‌شان از غیردولتی بودن، این است که فیلم‌های ایرانی توسط دولت خود ایران تایید نشده باشد، چون بعد از همان تاریخ تک‌تک فیلم‌هایی که به این فستیوال‌ها رفتند و «کیک محبوب من» به کارگردانی بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم معروف‌ترین نمونه‌اش بود، با بودجه بلاعوض دولت‌های اروپایی تولید شده‌اند. 
جریان فیلم‌های زیرزمینی ایران که همگی با بودجه یا اصطلاحا فاند اروپایی ساخته می‌شوند، از اواخر دهه ۸۰ شمسی جدی شد و در دهه ۹۰ شتاب بیشتری گرفت اما از سال ۱۴۰۰ و بویژه ۱۴۰۱ به بعد روند آن بیشتر به چشم آمد و حتی به کارزار مبارزه با قوانین رسمی ایران در حوزه فرهنگ رفت. در حقیقت از جایی به بعد همان‌طور که غربی‌ها ترجیح دادند به جای جریان‌های سیاسی نزدیک به خودشان در داخل ایران، با اپوزیسیون ایران وارد گفت‌وگو شوند، این نوع برخورد با پدیده‌های فرهنگی از جمله سینما هم اجرا شد. 
حالا آنها به جای امثال اصغر فرهادی، افرادی از قبیل محمد رسول‌اف را انتخاب می‌کنند اما این رویه از 2 جهت به مشکل خواهد خورد؛ اول اینکه ساختن فیلم زیرزمینی در داخل خود ایران شاید در چند مورد قبلی که هنوز حساسیت دستگاه‌های نظارتی و امنیتی روی این قضیه وجود نداشت امکان‌پذیر بود و بعد از اینکه این کارت رو شد، حریف هم دست آنها را خواند. به علاوه در این روش هر کارگردانی که بخواهد فیلم بسازد یک‌بارمصرف خواهد بود، چون با این کار شناخته می‌شود و لو می‌رود. 
شاید به همین دلیل است که فقط فیلمسازان گمنام، کم‌استعداد و به لحاظ فنی ضعیف که افق خاصی در کار سینما برای خودشان متصور نیستند به این کار تن می‌دهند و حتی اکثرشان فیلم‌اولی‌هایی هستند که چنین پروژه‌هایی فیلم آخرشان هم هست! درباره افرادی مثل بهتاش صناعی‌ها و محمد رسول‌اف هم بدون تردید می‌توان گفت تا قبل از سیاست‌زدگی شدید کارهای‌شان، کسی چندان نام آنها را نشنیده بود و آنها هم فیلمسازانی به‌حساب نمی‌آمدند که در شیوه متعارف کار، آینده‌ای درخشان یا سابقه‌ای پرافتخار برای خودشان متصور باشند و به انگیزه حفظ آن هم که شده، سراغ این حواشی نروند. اما تاثیر دیگری که این وضعیت به وجود آورد، مربوط به انگاره‌های کلی درباره ارزش‌های سینمای داخلی ایران است. 
روزگاری بود که حتی جایزه‌ای فرعی در یکی از جشنواره‌های معمولی غربی باعث می‌شد یک فیلم متوسط یا ضعیف ایرانی هم نسبت به کارهای باکیفیت‌تر از خودش به عنوان اثری که دارای ارزش‌های سینمایی بالاتری است ارزیابی شود. 
به این شکل ارزش‌گذاری فیلم‌های سینمای ایران توسط جشنواره‌های خارجی انجام می‌شد و این وضعیت نه‌تنها آدم‌های بی‌استعداد را به طمع می‌انداخت که با به کار بردن چند فرمول سیاسی دیکته شده، به نام‌آوری خود بیندیشند، بلکه روی کارهای باکیفیتی که خارج از این پارادایم گفتمانی تولید شده بود هم سایه می‌انداخت. حالا اما فستیوال‌های خارجی سیاسی‌کاری را به قدری علنی کرده‌اند که کسی با مطرح کردن این موضوع به توهم متهم نمی‌شود. این مسیری است که سینمای ما از الگو قرار گرفتن فیلمسازانی مثل اصغر فرهادی تا جنجال‌آفرینی افرادی از قبیل محمد رسول‌اف از اواخر دهه ۹۰ تا اوایل دهه ۱۴۰۰ طی کرد. 
حالا «دانه انجیر معابد» از نگاه مجله تایم به‌عنوان یکی از ۱۰ فیلم برگزیده سال ۲۰۲۴ انتخاب می‌شود و از نظر هیات ملی نقد آمریکا که مهم‌ترین حلقه منتقدان این کشور است و آرای آن در انتخاب بهترین‌های سال از نظر انجمن‌های سینمایی تأثیر می‌گذارد، عنوان بهترین فیلم بین‌المللی (یعنی غیرانگلیسی‌زبان) سال را به دست می‌آورد اما این اتفاقات حتی اگر تا تعلق گرفتن جایزه اسکار به محمد رسول‌اف هم پیش برود، دیگر نمی‌تواند در افکار عمومی داخل ایران همان کاری را بکند که زمانی جایزه گرفتن یا حتی نامزد شدن امثال فرهادی می‌کرد.
* بیداری اجباری با سیلی غریبه‌ها
یک دهه پیش در چنین روزهایی هرگز تصور نمی‌شد نگاه ایرانی‌ها به سینمای کشورشان و پیش‌فرض‌های عمده درباره‌اش به جایی برسد که امروز رسیده است. در سال 1392 کارگردان ایرانی فیلم «گذشته» از جشنواره کن برگشته بود و آماده عزیمت به اسکار می‌شد. 
او بعد از اینکه با فیلم قبلی‌اش خرس‌های نقره‌ای و طلایی فستیوال برلین را برنده شد، برای «جدایی نادر از سیمین» جایزه اسکار را هم گرفت و حالا در فرانسه فیلم ساخته بود و بازیگر فرانسوی فیلمش توانست جایزه‌ای از آنها بگیرد. 
در آن روزها همه می‌خواستند اصغر فرهادی بشوند و اساسا این آدم به الگو و نماد موفقیت یک ایرانی در ذهن خیلی‌ها تبدیل شده بود. حتی هر کس به فرهادی نقدی می‌کرد او را به حسادت متهم می‌کردند تا جایی که در کمدی عامه‌پسند «بارکد» هم متلکی به این منتقدان انداختند و یکی از شخصیت‌های فیلم را نشان دادند که در فیسبوک به اصغر فرهادی فحش می‌دهد، چون به قول خودش حسودی می‌کند که او این‌قدر موفق است و می‌خواهد با جنیفر لوپز فیلم بسازد. در آن روزها جامعه ایران غوطه‌ور بود در رویای جهانی شدن و البته منظور از جهان در این تعبیر، جهان غرب بود. فرهادی منادی این تمنا بود و در 2 فیلم «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین»، یک جا ایرانی از فرنگ برگشته‌ای را نشان داد که می‌خواست دختری اینجایی را با خودش به آلمان ببرد و در جای دیگر زنی را نشان داد که او هم می‌خواست برود و دخترش را با خودش ببرد. 
فرهادی نماد جهانی شدن بود و خیلی‌ها دوستش داشتند یا به او رشک می‌بردند چون خارجی‌ها تاییدش می‌کردند و به نظر می‌رسید که او را در خودشان پذیرفته‌اند. درباره روزهایی صحبت می‌کنیم که نمود سیاسی‌تر و کلان این تمنا در مذاکرات هسته‌ای موسوم به برجام، ضربان قلب طبقه متوسط ایرانی را بالا و پایین می‌کرد؛ آیا فرنگی‌ها ما را به عنوان بخشی از خودشان می‌پذیرند؟ 
انگار در این ماراتن نفسگیر طبقه متوسط برای رسیدن به نقطه‌ای که «ما هم غربی بشویم و آنها ما را جزو خودشان بپذیرند»، فرهادی کسی بود که توانست از صف بقیه دوندگان جلو بزند و خودش را به مقصد برساند. او حالا به همین دلیل برای خیلی‌ها الگو و مایه امیدواری بود و اگر به آنها می‌گفتی جایزه‌های این فیلمساز سیاسی است یا می‌پرسیدی اگر معیارها فقط و فقط هنری‌اند، آیا ممکن است خارجی‌ها یک روز به کسانی مثل ملاقلی‌پور و حاتمی‌کیا هم چنین جایزه‌هایی بدهند یا نه، اصلا استدلال تو شنیده نمی‌شد و این حرف عصبانی‌شان می‌کرد، چون رویای قشنگ جهانی شدن‌ را به هم می‌زد. 
از آن روز تا به حال خیلی چیزها زیر و رو شده است. روزهایی را از سر گذراندیم که معیار اصلی ارزش‌گذاری فیلم‌ها در سینمای ایران فستیوال‌های غربی بود. کافی بود آنها به فیلمی که حتی ابتدائیات فنی و تکنیکی را هم رعایت نکرده بود جایزه بدهند؛ دیگر نمی‌شد با هیچ استدلالی به عده‌ای ثابت کرد این فیلم سوای محتوایش که جداگانه می‌تواند محل بحث باشد، از نظر فنی و جذابیت‌های سینمایی هم بی‌ارزش است. 
همه منتقدان این وضعیت به عنوان یک‌لاقباهای متوهمی توصیف می‌شدند که فکر کرده‌اند از آن فستیوال‌های بزرگ و معتبر و داوران‌شان بیشتر می‌فهمند و پارانویای سیاسی هم دارند. حالا چه کسی می‌تواند کوچک‌ترین تردیدی در این قضیه بکند که جشن‌ها و جشنواره‌های غربی دارند سیاسی‌کاری واضحی انجام می‌دهند و معیارهایشان اصولا و تماما هنری نیست. آن روزها وضعیت دقیقا برعکس بود و اگر می‌خواستی به توهم توطئه و تندروی و امثال اینها متهم نشوی، حق نداشتی کوچک‌ترین تردیدی در این بکنی که معیار این رویدادها کاملا هنری و غیرسیاسی است.
چطور شد که این پیش‌فرض‌های جابرانه و این دگم‌های لایتغیر بالاخره تغییر کردند؟ آیا عقلانیت آن جامعه رویاپرور به مرور قد کشید و فهم عمومی‌شان به جایی رسید که از آن چشم‌انداز عبور کند؟ هرگز این‌طور نیست. اینکه جشنواره‌های غربی، هر چه به سال‌های اخیر نزدیک‌تر شدیم، خصوصا بعد از جنگ اوکراین، تعارفات را کنار گذاشتند و شمشیر را برای ما از رو بستند و دیگر هیچ فیلمی از سینمای ایران را نمی‌پذیرند، جز فیلم‌های زیرزمینی که با فاند و بودجه و نظارت محتوایی موبه‌موی خودشان تولید شده، باعث شده دیگر سینمای جشنواره‌ای در ایران نتواند مثل سابق به کار خودش ادامه بدهد و در ضمن نشود با یک خرس و شیر و نخل طلایی، حتی به ضعیف‌ترین فیلم‌های ایرانی اعتباری بالاتر از قوی‌ترین کارهایی داد که با محتوای دیگرگونه تولید شده‌اند. 
آیا باید به این جماعت حق داد که تا قبل از جنگ اوکراین و رویکردی این چنین فاحش و واضح از جانب نهادهای فرهنگی غرب، درک نکنند که سیاست چه عنصر تعیین‌کننده‌ای در این مناسبات است؟ ابدا این‌طور نیست. قبل از این و در همان ایام هم اتفاقات متعددی افتاده بود که اگر در هر ذهنی حقیقت‌جویی وجود داشت، او را به همین قضاوت می‌رساند اما خیلی‌ها به این قضاوت نرسیدند چون عواطف‌شان اجازه نمی‌داد و رویاهای‌شان به هم می‌ریخت. 
از یاد نبریم که در همان دوران هم وقتی سیدحجت‌الله ایوبی به عنوان رئیس وقت سازمان سینمایی بابت برخورد سیاسی جشنواره برلین در پذیرفتن فیلم زیرزمینی جعفر پناهی اعتراض کرد، دبیر برلیناله علنا پاسخ داد که چه کسی گفته ما سیاسی نیستیم؟ ما کاملا سیاسی هستیم. او این را علنا گفت اما انگار در ایران خیلی از گوش‌ها به عمد قصد شنیدن چنین گزاره‌هایی را نداشتند. 
این اتفاق بارها و بارها در موارد دیگر هم رخ داده بود که می‌شود فهرست بلندبالایی از آنها تهیه کرد ولی تهیه چنین فهرستی هم هیچ کمکی به تغییر مواضع عده‌ای نمی‌کرد که صاحب صدای غالب در میدان روشنفکری سینمای ایران بودند. حتی وقتی در سال 1395، آکادمی اسکار به‌طور واضح بنا بر دلایلی سیاسی به فیلم «فروشنده» فرهادی جایزه داد، عده‌ای می‌گفتند چه اهمیتی دارد که دلایل پشت این قضیه چیست. بالاخره این هم افتخاری برای ما است. مثلا مرتضی مردیها در همان ایام نوشت: «چون فیلم فروشنده فارغ از حواشی سیاسی (به نظر بسیاری) در اندازه این جایزه بود، برنده شدنش ولو با اندکی چاشنی سیاسی چیز بدی نیست».
حالا اما خود غربی‌ها مجبورشان کرده‌اند که این را بپذیرند و همان مرتضی مردیها درباره مراسم اسکار سال قبل نوشت: «اگر زمانی من از این عقیده‌ام‌ که جهان رو به‌ پیشرفت فرهنگی و اخلاقی است دست بردارم، علت آن روال جایزه دادنی است که آکادمی هالیوود در سال‌های اخیر در پیش گرفته و مرتبا بر غلظت فضاحت آن می‌افزاید... در سال‌های اخیر نفوذ افکار منحط برخی فیلسوفان فرانسوی و جریان اقلیت‌مدار و اکثریت‌ستیز روشنفکری (که همان جریان تمدن‌گریزی است که لباس مبدل حمایت از حقوق اقلیت‌ها و حاشیه‌نشین‌ها را به تن کرده) باعث شده است سخیف‌ترین فیلم‌ها جوایز اسکار را از آن خود کنند. به نظر می‌رسد شمار فزاینده‌ای از کارگردانان بی‌فکر و بی‌هنر هم این را فهمیده‌اند که برای کسب جایزه لازم و هم کافی است که کل مین‌استریم بشریت را به عنوان ‌تم در پرانتز بگذارند و چنان رفتار کنند که گویی جهان مشکلی جز سیاهان و همجنس‌گرایان و دوجنسی‌ها و حیوانات ندارد و این مشکل هم‌ تماما محصول دنیای متمدن، بویژه مردان سفید‌پوست مرفه است. 4 فیلم برنده جایزه در اخیرترین مراسم اسکار همین 4 موضوع را به شنیع‌ترین یا بی‌مایه‌ترین شکل ممکن به تصویر کشیده‌اند. کار به جایی رسیده است که کم‌کم برای ترجیح اینکه چه فیلمی ببینیم، باید نگاه کنیم کدام فیلم جایزه نگرفته است».

Page Generated in 0/0076 sec