در تضاد رفتاری بین مراسم تشییع پیکر شهید سلیمانی و اعتراضات خیابانی؛ جامعه ایران کجا تعریف میشود؟
محمدرضا قائمینیک، جامعهشناس: به نظر میرسد جامعه ایران در یک وضعیت بحرانزده قرار دارد. بحرانها به یک معنا به 2 قسم تقسیم میشوند؛ بحرانهایی که ناظر به فروپاشی یک جامعه یا فروپاشی یک دوره تاریخی هستند. ما از این دست بحرانها در مقاطع مختلف تاریخی داشتهایم؛ زمانی که یک جامعه یا یک دوره تاریخی به مرزهای فروپاشی میرسد، دچار بحران و بینظمی میشود. با این حال، از آنجا که جوامع بشری هیچگاه نمیتوانند فاقد نظم باشند و ما در فروپاشی یک نظم، شاهد سر برآوردن نظمی دیگر هستیم، لذا بحران به شکل دومی نیز قابل تصور است؛ سویه دیگری از بحران را میتوان دید که ناظر به شکلگیری و قوامبخشی به یک نظم جدید اجتماعی است. به تعبیر دقیقتر، بحرانها آمیختهای از فروپاشی و ظهور نظمها هستند؛ یعنی در همان حالی که نظمهایی در حال فروپاشی هستند، نظمی دیگر سر برمیآورد. بنابراین ما 2 معنا از بحران را در یک جامعه بحرانزده میتوانیم تصور کنیم. از این منظر، اگر بخواهیم جامعه ایران را در وضعیت فعلی در نظر بگیریم، باید گفت این جامعه بیش از ۱۰۰ سال است که با نظمی جدید که در سطح جهانی شکل گرفته، درگیر بوده است. جامعه ایران، بویژه تا پیش از دهه ۴۰ یا تا قبل از انقلاب اسلامی، بهشدت تحت تأثیر این نظم جهانی قرار داشته است که آن را به بحران کشیده است. جامعه ایران تقریبا تا قبل از دهه ۴۰، یا با تسامح اگر از دوره مشروطه صرفنظر کنیم، واکنش فعالانهای به این بحران نداشته و تقریبا بحران را پذیرفته و در آن غرق شده بود. اما از حدود دهه ۴۰ و پس از آن، بویژه در نقطه اوج آن یعنی انقلاب اسلامی، جامعه ایران با اتکا به انباشته هویت تاریخی خود، امکان واکنش به این بحران جدید را پیدا کرد. از خلال حوادث مختلف، توانسته است به این بحران واکنش نشان دهد و طلیعههایی از نظمی جدید را شکل دهد.
* انقلاب اسلامی از دل بحران نظم جدیدی آفرید
از دهه ۱۹۴۰ به بعد، منازعات شدیدی در جامعه ایران دیده میشود که هدف آن واکنش فعالانه به بحران هویتی است که پس از مواجهه با تمدن مدرن شکل گرفته است. جامعه ایران تلاش کرده است در قبال این بحران معاصر ایدههایی ارائه دهد و نقاط عطفی را رقم بزند. طبیعی است در دورههایی که جامعه نسبت به این نظم جدید و ناآشنا با هویت اسلامی -ایرانی حالتی منفعل داشته (مثلا در دوره رضاخان، پس از مشروطه، یا دوران پهلوی)، به ظاهر بحرانهای کمتری را تجربه کرده است اما از دهه ۴۰ و با واکنشهای فعالانهای که نشان داده و در انقلاب اسلامی به اوج رسیده، بحرانی که در باطن هویتی خود در جریان بوده، به سطح ظاهر آورده شده است. به همین دلیل، در حوادث ظاهری، با تشدید بحران در وقوع انقلاب اسلامی مواجه هستیم. ما از دهه ۱۳۴۰ و در نقطه اوج انقلاب اسلامی، در حوادث ظاهری شاهد تشدید بحران هستیم. به این دلیل که در واقع معنای دوم بحران، یعنی بحران شکلگیری یک نظم جدید، ظهور کرده است و این 2 نظم در تلاقی با هم قرار گرفتهاند و منازعات سنگین و حتی خونینی رقم خورده است. اگر به این مساله و وضعیت جامعه ایران از این دید نگاه کنیم، در واقع با وقوع انقلاب اسلامی، تشدید بحران در حوادث ظاهری بیشتر رقم خورده است. این اما به معنای ظهور آن سویه دیگر معنای بحران است که ناظر به شکلگیری یک نظم جدید است. در تقاطع این 2 معنا از بحران، در واقعیت بیرونی، ما دائما در حال کشاکشهای هویتی هستیم. در اینجاست که 2 معنای بحران کاملا ظهور کرده و عیان میشود. به نظر میرسد جامعه ایران در کشاکش این 2 وجه از بحران قرار دارد و از یک سو، ذخیرهها و حافظه تاریخی و هویتی او غلیان میکند و از سوی دیگر، مواجهه او با نظم جدید جهانی، سویه دیگر بحران را برای او رقم میزند. لذا جامعه ایران دائما در حال تجربههای جدیدی است که از مواجهه با جهان معاصر به دست میآورد و در عین حال، پس از این مواجهه، آن تجربه اولیه را در درون خود جذب و حذف میکند.
* دلیل واکنشهای ظاهرا متناقض جامعه ایران تضاد دو نظم مختلف است
در اینجا شاید بتوانیم مفهوم متناقضی را توضیح دهیم که جامعه ایران واکنشهای ظاهرا متناقضی را بروز میدهد. مساله اما این است که این جامعه در حال حل بحرانهایی است برای ظهور یک نظم جدید. در اینجاست که طلیعهداران نظم جدید و آنهایی که آگاهی هویتی عمیقتری نسبت به وضعیت فعلی و معاصر ایران دارند، سر بر میآورند. آنها انسانهایی هستند که از یک سو ریشه در نظم کهن جامعه ایرانی دارند و از سوی دیگر دریافتهاند که در مواجهه با نظم جدید معاصر، ناگزیر از ایستادن در میدان و قرار گرفتن در میانه منازعات هستند. افرادی همچون حاجقاسم سلیمانی، کسانی هستند که آگاهی هویتی عمیقی نسبت به این وضعیت دارند و سعی میکنند با جسارت تمام و شجاعت کامل به هیچکدام از این 2 سویه بحران تن ندهند. آنها تلاش میکنند در میان این 2 وجه از بحران ایستاده و راهحلی برای عبور از این بحران و شکلگیری یک نظم جدید پیدا کنند.
* درس حاجقاسم به ما ایستادن در وسط منازعه است
در وضعیت فعلی باید از این مساله سؤال بپرسیم که انسانهای غیر از حاجقاسمگونه احتمالا به یکی از این 2 سویه بحران گرایش دارند و در لابهلای این 2 بحران برای راهحل جدیدی نمیایستند. یعنی انسانهایی که حاجقاسم نیستند یا حاجقاسم را نمیبینند و به او گرایش ندارند، انسانهایی هستند که یا در واقع در مواجهه با جهان معاصر منفعلند و حافظه تاریخی و هویتی خود را از دست دادهاند، یا از مواجهه فعال با جهان معاصر چشم پوشیدهاند و تن در انزوای آینده و انزوا از وضع فعلی و آینده قرار دادهاند. در حالی که به نظر میرسد ایده حاجقاسم سلیمانی و امثال او ایدهای است که به ما میگوید باید در میانه این منازعه ایستاد و راهحل آینده از خلال در میانه این میدان ایستادن رقم میخورد. به این معنا، اصل حضور در این میانه و برحذر بودن از آرامگاههای کرانه این میدان پرمنازعه و غلتیدن به یکی از این 2 سو، راهکاری است که ما از الگو، سیره، رفتار و سخنان حاجقاسم میتوانیم به آن توجه کنیم. یعنی حاجقاسم، گفتارش، عملکردش و سیرهاش، از قلمرو زندگی شخصی تا قلمرو زندگی نظامی، تا رفتار سیاسیاش، تا گفتار معنویاش یا گفتار عتابآلودش یا گفتار جاذبهبرانگیزش نسبت به نسل جوان، همه و همه گویا ناظر به این است که او ما را دعوت میکند که جسورانه، شجاعانه و همچون یک مرد در میانه این منازعه بایستیم و در واقع آسایش و آرامش قرار گرفتن در یکی از این 2 کرانه را به سود پذیرفتن مخاطره در میانه ایستادن کنار بگذاریم و بپذیریم که جهان، جهان مخاطره است، جهان، جهان خطر کردن است و باید در میانه این 2 نظم ایستاد و در این 2 کرانه منازعه قرار نگرفت و در میانه آن میدان ایستاد. به همین دلیل هم هست که شما میبینید حاجقاسم سلیمانی در حوادثی مثل آبان و در واقع سالهای ۹۶ و ۹۸ و امثال اینها، باز در میانه میدان ایستاده است.
* حوادث 2 دهه اخیر با صورتبندی ساده قابل مواجهه نیست
شهید سلیمانی همچنان به ما تذکر میدهد که هیچکدام از این اتفاقاتی که در جامعه ایران در 3-2 دهه اخیر افتاده، حادثهای نیست که با یک صورتبندی ساده بتوان با آن مواجه شد. او ما را به این موضع رهنمون میسازد که این میدان، میدان بسیار پیچیدهای است؛ نه میشود مثلا مساله حجاب را به یک توطئه سرتاسر دشمنی و طراحی تبدیل کردن نسل جوان به مهرههای استعمار جهانی فروکاست و نه تن به پذیرش نظم جهانی مخالف حجاب شرعی و امثال اینها داد. یعنی او درک میکند که مساله ۱۴۰۰ و «زن، زندگی، آزادی» مسالهای است که از یک سو ریشه در گسست از باورهای سنتی جامعه ایرانی دارد و از سوی دیگر، نمیشود آن را به راحتی کنار گذاشت و با عزلت گزیدن در یک پناهگاه سنتی، واقعیت جامعه را ندید. و در حوادث دیگر هم همینطور. لذا به نظر میرسد مهمترین ویژگی حاجقاسم سلیمانی در این میانه ایستادن است، هم دیدن وضع موجود و فعلی و هم چشم از آن نبستن و تن ندادن به این وضع و نپذیرفتن منطق غلط آن وضعی که چندان درست نیست و باید اصلاح شود و تغییر بکند.
* حاجقاسم در میان مردم بود اما یک پله بالاتر را مینگریست
حاجقاسم بهرغم اینکه در میانه میدان ایستاده، در کنج عزلت نیست. او در وسط همین مردم و جوانان قرار دارد، اما تن به وضعیت فعلی نمیدهد و با یکی دو پله بالاتر نگاه کردن نسبت به آینده، از میانه این میدان راهکاری برای آینده میجوید. این شاید مهمترین ویژگی شخصیت حاجقاسم و امثال حاجقاسم در این شرایط است. تاثیرات بلندمدت شخصیت حاجقاسم سلیمانی، وابسته به این است که جامعه ایرانی و کسانی که علاقهای به او پیدا کردهاند، تا چه میزان بتوانند جسارت و شجاعت او را در این میانه ایستادن ادامه دهند. از حیث آموزههای دینی هم گزاره مهمی است که آینده همواره وابسته به انتخابهایی است که انسانها انجام میدهند. یعنی تاریخ و آینده تاریخ، اگرچه در حقیقت خودش در نهایت با غلبه حق و حقیقت به پایان خواهد رسید، اما این انسانها هستند که در میانه جبر و اختیار، اختیار میکنند که چقدر به مخاطرات پیشرو برای رقم زدن تاریخ حقیقت و تحقق حقیقت در آینده تاریخ تن بدهند یا تسلیم جبر تاریخ باطل شوند. به این معنا، آینده تاریخ وابسته به این است کسانی که به او علاقه دارند، در هر جایی، در هر زمانی و در هر مکانی، چقدر بتوانند از این دو آستانه در این وضعیت بحرانی، ریسک کنند و مخاطره را بپذیرند و از گوشههای این رینگ میدان منازعه به میانه میدان بیایند و درگیر این منازعه شوند و همچون او، مرد میانه میدان و مبارزه باشند. از این جهت، این کاملا بستگی دارد که نیروهای اجتماعی در ایران تا چه اندازه بتوانند همچون حاجقاسم یا در نزدیکی و قرابت به او در تعلقخاطری که به او پیدا کردهاند، هزینه این تعلقخاطر را بپردازند و در میانه میدان بایستند. این بستگی به این مخاطره دارد و طبیعتا حقیقت نیازمند پذیرفتن هزینه این مخاطره است.
* رقص اندر خون خود مردان کنند
مطابق بسیاری از روایات ما، مسلمانان وقتی مسلمان میشوند یا ایمان میآورند، به حال خودشان رها نمیشوند و همواره در معرض ابتلا و تجربه بحرانهای هستیشناختی هستند. پذیرش این ابتلائات و در میانه آنها ایستادن و توکل کردن و در پیش گرفتن همان سیره حاجقاسم که پذیرفته بود و در آن زندگی میکرد، مهمترین وجه رقم خوردن آینده جامعه ایران است. شاید بهتر از هر کسی خود حاجقاسم در شعری که در گفتوگویی درباره شهید سردار همدانی آن را از شاعر مشهور سنت اسلامی، مولوی، بازگو کرده، این وضعیت در میان ایستادنش را توضیح داده باشد و این دوبیتی میتواند بیانگر حال و هوای همیشگی حاجقاسم سلیمانی و شاید حال و هوای همه کسانی باشد که دل در گرو آرمانهای او دارند و احتمالا حاضرند برای اغنای این علقه و تحقق این میل و آرزوی درونی که در آنها وجود دارد، حالا تا حدی که در وسع آنها هست، تن به پذیرش مخاطرات آن هم بدهند و وارد این منازعه شوند. این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست.