printlogo


کد خبر: 296670تاریخ: 1403/10/13 00:00
ساختار و عاملیت در فهم کنش شهید سلیمانی

محسن سلگی، خبرنگار: در نظــریه‌های علوم اجتمــاعی پیرامون «ساختـــار - کارگزار» یا «ساختــار - عاملیـت» 

(agency-Structure) به طور کلی شاهد ۳ جریان هستیم. جریان اول مانند اراده‌گرایان و طرفداران نظریه انتخاب عقلایی (نظریه لیبرال) بر اولویت کارگزار و برتری نقش اراده فردی تاکید می‌کند. در مقابل این جریان، جریان ساختارگرا و پساساختارگرا نقش افراد را یا نادیده گرفته یا تقلیل داده و کمرنگ جلوه می‌دهد.
جریان سوم اما در میان ۲ جریان پیش‌گفته ایستاده و مباحثی همچون ساخت‌یابی (آنتونی گیدنز) را طرح کرده است؛ نظریه‌ای که ساختار و کارگزار را همچون ۲ روی یک سکه می‌داند. همچنین رئالیسم انتقادی و مباحثی چون ساخت اجتماعی واقعیت کوشیده‌اند راه سومی را برگزینند.
انتقاد عمده‌ای که بر جریان اول یعنی کارگزارگرایان می‌توان وارد کرد آن است که نقش ساختار را نادیده گرفته و زمینه نوعی ولنتاریسم و اراده‌گرایی خام را فراهم می‌آوردند که فرد را به تفرد و انزوا می‌کشاند یا حتی در برابر جامعه قرار می‌دهد و نوعی وندالیسم را ممکن می‌کند.
بر ساختارگرایی هم به دلیل نادیده گرفتن نقش فرد و درغلتیدن در جبرگرایی نقدهای کثیری انجام شده است.
با این توضیح مقدماتی، سراغ موضع انقلاب اسلامی و رهبران آن خواهیم رفت. امام خمینی(ره) و رهبر حکیم انقلاب اسلامی از آغاز نهضت انقلاب و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ساختارگرایی را به معنایی خلاف معنای روزمره آن برگرفتند. عاملیت‌گرایی یا کارگزارگرایی هم نزد آنان از همان زمان، معنای دیگر و متفاوت از معنای متداول داشت. بنابراین راه سوم متفاوتی را پیش رو گذاشتند که از راه سوم غربی هم متفاوت‌تر و کامل‌تر بود.
همچنان که آنها مروج نوعی از جامعه‌گرایی بودند که نه تنها ضد اراده فردی و آزادی اراده نبود، که تعالی‌بخش آن بود؛ تا حدی که فرد تنها و صرفا در جمع می‌تواند به منحصربه‌فرد تبدیل شود. به بیان دیگر، در اسلام انقلابی کمالاتی برای فرد وجود دارد که جز با قرار گرفتن در متن جمع، دست‌یافتنی نیست.
از نظر امام راحل انسانی که زندگی انفرادی برگزیند و خارج از اجتماع باشد، اساسا انسان نیست، چرا که انسان ذاتا و به طور فطری موجودی اجتماعی است.
با این نگاه، هر گونه قهرمان بودن و والامنشی بدون اتصال به جامعه مردود و ناممکن است. امام راحل با چنین نگاهی، از آغاز نهضت با هشیاری و عمق نگاه مخصوص به خود، نظریه ولایت فقیه را طرح و تبیین کردند که تلاشی برای ساختار‌سازی و جامعه‌پذیر کردن حکومت مورد نظرشان بود.
این اقدام ایشان همزمان یک عاملیت منحصربه‌فرد و یک ساختارگرایی منحصر به فرد بوده است. ایشان قهرمانی بودند که قهر زمان را در نظر گرفتند (اینکه باید زمانی طولانی یا مقتضی بگذرد) اما مقهور زمان نشدند. این عقلانیت خاص امام راحل بود که بر خلاف ساختارگرایی‌های مرسوم، تسلیم زمان نشدند اما همچنین برخلاف اراده‌گرایی‌های رایج به تعجیل و بی‌قراری برای رسیدن به هدف هم تمایل نشان ندادند.
رهبر حکیم انقلاب نیز چه قبل از انقلاب و چه در دوران انقلاب و چه زمان زعامت‌شان، روشی کاملا مشابه با امام راحل داشته‌اند. 
ایشان در تربیت چهره‌های شاخص و قهرمان به نحو ساختاری عمل کرده‌اند و همزمان کوشیده‌اند نظام اسلامی را از درگذشت افراد مصون نگه دارند. تلاش ایشان همراه با یک نهاد‌سازی عمیق  بوده است. ایشان حتی رهبری را به سمت هرچه بیشتر نهاد شدن پیش بردند و از فردگرایی در این باره دوری کرده‌اند.
به طریقی مشابه و با در نظر گرفتن اهمیت همزمان فرد و جامعه، رهبران انقلاب اسلامی سعی کردند ساختار قهرمان‌ساز یا عاملیت‌ساز را ترسیم کنند. افزون بر این، مفهوم «سیستم قهرمان» (پیشنهاد نگارنده) مفهومی است که می‌توان به میراث مدیریتی امام و رهبری نسبت داد. در این مفهوم، تمامیت جمهوری اسلامی به منزله قهرمان و فردی است که کوشیده ساختار و سیستم ستم بین‌الملل را به چالش کشیده و راهی دیگر برگزیند. با این وصف، تمامیت جمهوری اسلامی، هویت یک قهرمان است که درگذشت یا شهادت یکی یا چند تن از قهرمانان آن خللی بر قهرمانی آن به مثابه امر کلی و جهانی وارد نمی‌کند.
قابل اشاره است نظریه قهرمان‌گرایی یا مردان بزرگ را توماس کارلایل اسکاتلندی در قرن نوزدهم طرح کرد اما این نظریه ظهور قهرمان را استثنا و نادر می‌داند و نمی‌تواند توضیحی برای یک سیستم قهرمان‌پرور ارائه دهد. 
اما جامعه ایرانی پس از انقلاب اسلامی یک جامعه قهرمان‌پرور بوده است و هر بار قهرمانی تازه برای آن معنا‌آفرینی و بازتولید امید کرده است.
سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی یکی از این قهرمانان است که دشمنان انقلاب اسلامی کوشیدند القا کنند پس از او نظام و رهبری تنها شده‌اند و 5 سال اخیر بر اثر نبود سردار سلیمانی سخت‌ترین سال‌های رهبری بوده است (برنامه سیاست با مراد ویسی، ایران اینترنشنال، سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳، ۳۰ دقیقه بامداد). همچنین سقوط اسد در سوریه را به نبود آن شهید والامقام نسبت می‌دهند. البته این تلقی نه‌تنها در میان ضدانقلاب که در میان برخی مردم و دلسوزان کشور هم مشاهده می‌شود.
در مواجهه با شهادت حاج‌قاسم سلیمانی شاهد آن بودیم که ایران به جای واکنش کارگزار‌محور آمریکا و دونالد ترامپ در قتل آن شهید و همراهان‌شان، اقدامی ساختارمحور از شکایت حقوقی تا تلاش برای اخراج آمریکا از منطقه -که تا حد زیادی موفق بوده است - را در دستور قرار داد.
در برابر اراده‌گرایی ولنتاریستی ترامپ که دست بر قضا با کلی‌ترین ساختار بین‌المللی یعنی سازمان ملل هم در تضاد است (بنیامین نتانیاهو نیز چنین است)، ایران همواره ضمن احترام به سازمان مورد وفاق ملت‌ها یعنی سازمان ملل، در برابر فردگرایی و تکروی و خودخواهی دولت آمریکا و رژیم غاصب که سعی دارند فردیت خود را در مقام کل نشانده و تمام ملل و دولت را نفی کرده یا سعی کنند در دل خود جذب و هضم کنند، ایستاده است و توانسته نهاد مقاومت را درست در مقابل آن تک‌سالاری و خودمحوری غربی بدل به یک ساختار قهرمان و قهرمان‌ساز کند که نه تنها با شهادت سیدحسن نصرالله و شهادت یحیی سنوار متوقف نمی‌شود، بلکه حتی ارتقا و تعالی می‌یابد. قهرمان شدن کسی چون سنوار و بدل شدن او به رویا و آرمان بسیاری از جوانان حتی در غرب، یک نمونه عیان از سیستم قهرمان‌سازی است که قهرمان را بدل به نهاد و سیستم می‌کند اما در عین حال محدود به افراد و قهرمانان خود نیست، چرا که همان سیستم قهرمان یا روح عمومی و جمعی مقاومت است که قهرمان نهایی و غایی است. این روح همان چیزی است که نمی‌توان آن را به قتل رساند. به بیان ادبی و نمادین، نمی‌توان شهادت را به شهادت رساند.
روح مقاومت، پیکرهایی را هر آن از آن خود می‌کند و به پیکار فرا می‌خواند. این روح، افراد را از انزوا، تنهایی و خودخواهی بیرون کشیده و به تعالی و افتخار و عزت می‌رساند. در این فراروی، دیگر فرد آن فردی که محدود به روزمرگی و خواهش‌های حیوانی باشد نیست. این فرد است که جامعه را زنده می‌کند یا نشان می‌دهد جامعه همچنان زنده است.
امام راحل از ۳ نوع جامعه سخن می‌گفتند: «جامعه عدل، جامعه زنده و جامعه اسلامی». ایشان امید داشتند جوامع زنده و جوامع عدل به جامعه اسلامی بپیوندند و همواره بیش از رهبران و قهرمانان فردی، به جامعه قهرمان نظر و امید داشتند. رهبر انقلاب نیز امروز پس از فقدان شهید حاج‌قاسم سلیمانی و پس از پایان حکومت بشار اسد همانند زمانی که حاج‌قاسم در میان ما بود و حکومت بشار اسد را حفظ کرد، به ملت سوریه و امت اسلام چشم امید دارند و اولویت‌شان ملت و امت است. چنانکه برای حاج‌قاسم سلیمانی نیز ملت سوریه و امت مسلمان بر حفظ بشار اسد اولویت داشت.
حاج‌قاسم سلیمانی زمانی که نیست هم هست. این محصول ساختار‌سازی و نهادسازی و گفتمان‌سازی آن شهید در سوریه و عراق است. اگر امروز تحریرالشام در مقام یک گروه نوتکفیری ظاهر شده و روش تکفیری و سلفی سابق خود را تغییر ظاهری داده است، به سبب اثر همان نهاد‌سازی و گفتمان‌سازی شهید سلیمانی علیه داعش و حامیان غربی آن است. به بیان دیگر، غرب به این نتیجه رسید با نسخه‌های موجود تکفیری نمی‌تواند به مقاومت اسلامی ضربه وارد کند. اساسی‌تر از این متوجه شده با خود اسلام  و اسلام‌هراسی داعشی نمی‌تواند به اسلام ضربه جدی وارد کند. بر این اساس، به نسخه‌ای شبه‌لیبرال از اسلام و قدری متفاوت از داعش اقبال نشان داده که این نسخه هم تا همین لحظه خشونت زیادی از خود نشان داده است.
هرچه زمان بگذرد، اثر گفتمان سلیمانی و حفظ سوریه با فرماندهی حاج‌قاسم را بیشتر خواهیم دید. حتی اگر حشدالشعبی در عراق ادغام (ادغام حذفی) شود، بنابراین اگر دولت عراق مرتکب اشتباهی شبیه بشار اسد شود، اثر و حقانیت گفتمان انقلاب اسلامی و مکتب سلیمانی را بیشتر لمس خواهد کرد.

Page Generated in 0/0062 sec