printlogo


کد خبر: 297794تاریخ: 1403/10/19 00:00
نگاهی به مجموعه‌ شعر «محسن... محسن... قاسم» اثر سینا دلشادی
فرازهای کم و فرودهای بسیار

وارش گیلانی: مجموعه ‌شعر «محسن... محسن... قاسم» سینا دلشادی را انتشارات سوره مهر در 80 صفحه چاپ و منتشر کرده است. این مجموعه 76 شعر دارد که اغلب‌شان رباعی است؛ یعنی آن تعداد کمی هم که رباعی نیستند بیش از 4 مصراع ندارند و در دیگر وزن‌های عروضی سروده شده‌اند. دیگر اینکه شعرهای این دفتر همه درباره شهدا و رزمندگان مدافعان حرم است؛ از شهید محسن حججی تا شهید حاج قاسم سلیمانی و خیل رزمندگان و شهیدانی که در این میان میدان ‌دارند و سردار و سربه‌دار.

از رباعی درج شده در پشت جلد کتاب به نظر می‌رسد رباعیات این دفتر توأمان شعر و شعار است؛ یعنی هم وجوه شعری و ظرایف و دقایق شعری در این رباعی است و هم وجوه شعاری‌اش مشهود و معلوم:
«ققنوس شراره شهیدان زنده‌ست
در فتنه نمرود گلستان زنده‌ست 
پروانه شدن رسم سلیمانی‌هاست
چون آتش انقلاب ایران زنده‌ست»
«آتش انقلاب ایران» شعار است اما نسبتش با «پروانه شدن سلیمانی‌ها»، آن را به شعر تبدیل می‌کند اما این استحاله و تبدیل شدن آنقدر نیست که از این بیت حرفی نغز و تصویر و تخیلی ناب بیرون آید، بلکه تا حدی مصراع اول توانسته شعاع خود را بر شعار مصراع بعدی بتاباند و آن را از شعاری شدن بیرون بکشد؛ در صورتی که ما در بسیاری از رباعیات دفاع‌مقدسی سیدحسن حسینی این حرف نغز و ناب بودن تصویر و تخیل را یکجا می‌بینیم؛ مثلا در رباعی زیر:
«اینان که به خُلق و خوی اسماعیلند
در حادثه آبروی اسماعیلند
در گفتن لبیک به پیغمبر تیغ
بی‌تابتر از گلوی اسماعیلند»
همچنین در بسیاری از رباعیات دفاع مقدسی قیصر امین‌پور؛ مثل رباعی زیر:
«من همسفر شراب از زرد به سرخ
یا همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ»
این در حالی است که رباعی‌هایی که درصد شعری‌شان کمتر نیز است، در این دفتر بسیار دیده می‌شود؛ مثل رباعی زیر که نه‌تنها شعارش پررنگ است، بلکه لفظ و زبان و نوع بیانش شبیه رباعیات کلیشه‌ای دهه 60 و 70 است، ضمن اینکه مصراع آخرش سست و ضعیف است، در حالی که مصراع آخر رباعی باید بهترین و تمام‌کننده باشد و حتی ضربه‌زننده و هشداردهنده:
«تصویر تو موج روشن ایمان است
اسطوره کربلایی ایران است
یک گوشه قاب دست و یک گوشه عَلَم
یک گوشه کنار کربلا کرمان است...»
همان‌طور که دیدید 2 رباعی قیصر و سیدحسن را که نه‌تنها در دوره خود، بلکه تا امروز هم از تازگی و طراوت نیفتاده است، می‌توان از جمله رباعیات نو که جریان‌ساز رباعی نو امروز، خاصه جریان‌ساز رباعی نو انقلاب بوده نیز قلمداد کرد.
در بعضی دیگر از رباعی‌های مجموعه ‌رباعی «محسن... محسن... قاسم» سینا دلشادی علاوه بر شعاری بودن، نوعی نثرزدگی و نظم هم می‌توان دید؛ یعنی دو نکته منفی در یک رباعی؛ مثل رباعی زیر که نه از تخیل و تصویر در آن خبری است و نه از کلام عاطفی و این نیز علاوه شده به حرف‌های معمولی و کلیشه‌ای و شعاری:
«از خانه و خانمان گذر باید کرد
از صحبت نام و نان گذر باید کرد
هر معرکه‌ای جای بدل‌کاری نیست
از مال و عیال و جان گذر باید کرد»
شاید یکی از بهترین رباعی‌های این دفتر رباعی زیر باشد که شاعر برای روز تشییع شهید حاج‌قاسم سلیمانی گفته است؛ شعری که با تخیل و تصویر شاعرانه همراه است و عاطفه در این تخیل نیز به حد کفایت جاری است؛ یعنی هم به حد کفایت جاری است و هم متناسب با حماسی بودن رباعی، عاطفه شعر هم در تناسب با آن چندان نرم و تغزلی نیست، بلکه آن نیز شکل و جنسی از حماسه دارد؛ هر چند اصطلاح «نفسگیر بودن» با مفهوم «نفسش گرفت» در تفاوت و حتی در تضاد است؛ امری که در مصراع دوم چندان به‌خوبی ادا و اجرا نشده است:
«ابر آمد و برقی زد و بارانی شد
دریا نفسش گرفت و توفانی شد
امواج، به سر زنان، به ساحل رفتند
چون روز قیامت سلیمانی شد»
نوع نگاه و محتوای سینا دلشادی در مجموعه ‌شعر «محسن... محسن... قاسم» نیز شبیه نوع نگاه بچه‌های جنگ و جبهه و جهاد دهه‌های 60 و 70 است و با بچه‌های انقلاب امروز که تصمیم دارند حق دنیوی‌شان را نیز از سهام‌خواران بگیرند فرق دارد؛ از این رو است که اینگونه می‌سراید و دنیا را در کل به هیچ می‌انگارد:
«این مال و منال و اهل و این خانه ما
باز است به روی عشق میخانه ما
ما راه به روی حب دنیا بستیم
مال خودتان سهام و یارانه ما»
رباعی زیر هم درباره زائران کربلا در اربعین است و قیامت این زیارت اما شاعر باید این عظمت را بسراید و این در صورتی است که رباعی زیر زیبا و بیانگر جلوه‌هایی از راهپیمایی اربعین است، منتها مصراع چهارم که باید بهترین و کوبنده‌ترین باشد و ضربه‌دار، ضعیف‌تر از 3 مصراع قبل است و این امر رباعی زیر را از آن عظمتی که باید داشته باشد می‌اندازد؛ شعری که باید در سرایش عظمتی، خود نیز بخشی از عظمت باشد؛ اگر نه تمامیت
 آن:
«صد مکه به کربلای تو می‌آید
با هروله، پابه‌پای تو می‌آید
قربان گلوی نازکت، حاجی عشق!
خنجر چقدر به نای تو می‌آید»
رباعی بالا در بیان مفهوم «صد مکه با هروله و پابه‌پای زائران به کربلا می‌آید»، فقط به گفتن اکتفا نمی‌کند، بلکه با جزئی‌نگری تصویرسازی می‌کند و به دنبالش در بیان این مفهوم، تصویر متناسب و یگانه با آن را می‌آورد که زائر کربلا را «حاجی عشق» می‌نامد و «قربان گلوی نازکش هم می‌رود» (که حکایت و کنایه از آمادگی او برای قربانی شدن دارد) تا همه چیز آماده شود برای ضربه آخر که ناگهان ضربه آخر در مصراع 4 با تعبیر «به نای تو می‌آید» افت پیدا می‌کند، چرا که تعبیر «این و اون بهت میاد» را تداعی می‌کند که درباره کارهای معمولی و فانتزی بیشتر به کار می‌رود. البته شاعر از تعبیر، «خنجر به نای تو می‌آید» می‌توانست استفاده بهتری ببرد و کلام خود را با صلابت و با اتکا به فصاحت و بلاغت بیان کند، تا شکل و محتوای حماسی و عاشقانه این رباعی، توان واقعی خود را به رخ 
بکشد.
در کنار رباعی‌ها و شعرهای سست و متوسط و تقریبا خوب مجموعه ‌شعر «محسن... محسن... قاسم»، گاه به رباعیاتی برمی‌خوریم که نابند؛ حال این ناب بودن را شاعر مدیون کدام شهید و کدام رزمنده مدافع حرم است، بماند؛ اگر چه به نظر می‌رسد خطابش به حاج قاسم سلیمانی باشد. یعنی در رباعی زیر اگر چه اسمی از حاج‌قاسم برده نشده و او در تاریخ 13 دی 1398 به شهادت رسیده اما 20 اسفند روز تولد اوست و شاعر با توجه به روز تولد او، شهادتش را با اشاره‌ای بجا، تولدی دیگری نشان داده است؛ آن هم نشان دادنی شاعرانه در یک شعر بی‌نقص و کامل، زیرا هم «صبح زمان آغاز پرواز است، هم پرپر زدن کنایه از پر زدن است؛ هم اسفند پلک از خواب باز کرده که نشان از پلک باز کردن به جهانی حقیقی‌تر است، آن هم در آستانه بهار و شکفتنی دیگر و هم این پلک برای پرواز بسان آشیانه‌ و محل پرواز است؛ آنگونه که هر پرنده‌ای اعم از طبیعی و صنعتی (هواپیما) محلی برای پرواز می‌خواهد که نامش آشیانه
 است»: 
«صبح است و کنون زمانه پرواز است
پرپر زدنت بهانه پرواز است
پلک دل اسفند پریده‌ست ز خواب
مژگان تو آشیانه پرواز است»
حال در نگاه معنوی و معنایی رباعی زیر که سینا دلشادی برای شهید محسن حججی گفته، محتوا رعایت شده، زیرا شهید به‌درستی و با دقت مسلم پیغام حسینی معرفی شده است اما لفظ و شکل و صورت توانایی نشان دادن این ظرافت را ندارند، چون ظرافت شاعرانه در رباعی زیر رعایت نشده. در واقع، شاعر پیش از سرودن به مفهوم رباعی اندیشیده است و این در حالی است که شعر در لحظه و در ناخوآگاهی شاعر اتفاق می‌افتد، یعنی نه اینکه شاعر نمی‌داند چه می‌خواهد بگوید، اتفاقا به زیباترین و بهترین شکل می‌داند اما در امری ناخودآگاه و ناگهان که وقتی شعر تمام شده، خود شاعر نیز همچون یک مخاطب به ناخودآگاهی خود که آگاه‌تر از آگاهی او عمل کرده پی می‌برد و شعر زیر این مراحل طبیعی را طی نکرده و صرفا به دام معنا و در دام محتوا افتاده است، در صورتی که این شکل هر شعری است که محتوا می‌شود، نه اینکه این شکل محتوایش را بسازد، بلکه در شعر، این دو، یک امر و یک چیز بیشتر نیستند اما در اثر زیر، شکل شعر گم شده و دیده نمی‌شود، یا اگر دیده می‌شود، دقیق و کامل دیده نمی‌شود، چون شاعر پیش از وقت زایش شعر، دست به کار شده؛ نگذاشته مثل رباعی قبل در زمان خودش پخته شود یا به دنیا آید؛ حتی ردیف کردن «محسن» در رباعی زیر، زشت نیست اما زیبایی یک شعر کامل را نیز از آن می‌گیرد، زیرا تکرار ـ چه در مقام ردیف و چه در مقام کلمات دیگر ـ باید بجا، درست، مناسب و دقیق خرج شود، یعنی از هر نظر درست، دقیق و بجا و نه فقط از یکی‌دو منظر؛ یعنی به شکل رباعی زیر که در کل شعر بدی نیست اما شعر کاملی هم نیست؛ شعری که اشکال دومش روان نبودن و دست‌انداز انداختن تعبیر «شاهراهی عاشورایی‌» در شعر است؛ دست‌اندازی که در «هی» این تعبیر بیشتر مخاطب ظریف‌اندیش و دقیق را به سختی می‌اندازد:
«لب تر شده از جام حسینی، محسن
سرمشق خط نام حسینی، محسن
چشمان تو شاهراه عاشورایی‌ست
تو مسلم پیغام حسینی، محسن».

Page Generated in 0/0054 sec