printlogo


کد خبر: 298023تاریخ: 1403/10/27 00:00
نگاهی به مجموعه‌ غزل «فقط او بخواند» اثر هادی محمدحسنی
نشست هندی در غزل امروز

الف. م. نیساری: مجموعه ‌غزل «فقط او بخواند»، کتابی است از هادی محمدحسنی 45 ساله که انتشارات سوره مهر آن را در 105صفحه چاپ و منتشر کرده است. این مجموعه 49 غزل دارد؛ غزل‌هایی که اغلب 5 تا ۶ بیتی هستند و تعدادی هم ۷ بیتی.
مجموعه‌ غزل «فقط او بخواند»، دارای مضامین عاشقانه است اما از مضامین و مفاهیم دیگر نیز برخوردار است؛ خاصه مضامین و مفاهیم عرفانی؛ عرفانی که به فلسفه نیر تا حدی گرایش دارد، مثل غزل زیر:
«از مستی ما گشت جهان پوچ و بقا هیچ 
یا رب، سر ساقی به سلامت، سر ما هیچ
آه از دل پروانه که با ناله‌ خاموش
خود سوخت و شب را به سحر برد و صدا هیچ
هر چند حبابیم ولی در دل دریا
با این همه سرمایه که داریم چرا هیچ؟
گفتند که یوسف سر بازار حراج است
ما نیز تهی‌دست و خریدار تو با هیچ
از موعظه‌ زاهد و از وحشت دوزخ
انگار نداریم امیدی به خدا هیچ
وقت است که از رستم و سهراب بپرسیم
این جنگ چه جنگی‌ست که ما «هیچ و شما هیچ»
یک قطره می ‌ناب چشیدیم و خماریم
این است که من معتقدم یا همه یا هیچ»
غزل بالا ابعاد و دقایق فلسفی‌ و فکری‌اش به بعد عرفانی‌اش می‌چربد و عشق و عاشقانگی نیز در آن کمرنگ است؛ درست برخلاف غزل زیر که که تقریبا هر سه بعد و ظرافت را با هم دارد؛ بد عرفانی، بعد عاشقانه و بعد فلسفی را:
«گر چه ما با همه هستیم، کسی با ما نیست
هیچ‌کس بیشتر از آینه‌ها تنها نیست
آنقدر آینه را تیرگی آه گرفت
ماه اگر جلوه کند نیز در او پیدا نیست
غم دوری، غم بی‌نانی و بی‌سامانی
همه هستند ولی غصه‌ ما اینها نیست
نفرت صخره و ساحل ز تو شایسته‌ توست
هیچ‌کس شیفته‌ سرزنش دریا نیست
«ای پریشانی آرام! کجایی ‌ای مرگ!»
بیش از این حوصله‌ مشغله در دنیا نیست»
در ۲ غزل بالا دیدیم که تفکر و اندیشه‌ شعر چندان مانع بروز تخیل و احساس شاعرانه نشد؛ اگر چه کمی از بار احساسی و عاطفی و گسترا و عمق تخیل آنها کاست که شاید بتوان گفت این خاصیت شعرهای اندیشه‌ورز است که البته این نظر هم درست است و هم نادرست؛ چون بسیاری از شعرهای حافظ و بیدل دهلوی و صائب تبریزی توامانی از اندیشه‌ و تخیل و احساسند.
دیگر اینکه در مثال‌ها و نمونه غزل‌هایی را که بعد از این می‌آیند، شما غزل‌های صرفا عاشقانه یا غزل‌هایی را که بار تغزلی بیشتری دارند، بهتر و بیشتر می‌بینید، از این رو، دیگر در اینجا نیازی به مثالی از این دست غزل‌ها نیست.
نکته‌ دیگری که در مجموعه ‌غزل «فقط او بخواند» هادی محمدحسنی قابل ذکر و یادآوری است، اینکه بسیاری از غزل‌های این دفتر به سبک عراقی سروده شده‌اند، مثل نمونه‌ زیر:
«هزاران آه در یک سینه‌ دلتنگ جا دارد
دل اندوهگینم هر چه دارد از شما دارد
نگاهم ساکن میخانه‌ چشم تو شد اما
نمی‌دانست این ساقی فقط جام بلا دارد...»
و غزل‌هایی که یکسره به سبک هندی سروده شده باشند در این دفتر یا یافت نمی‌شود یا اگر 3-2 غزل باشد، از جمله غزل‌های پررنگ و لعاب و تند سبک هندی نیست و از جمله هندی‌های ملایم است؛ در عوض بسیاری از غزل‌های این دفتر توامانی از سبک عراقی و هندی است، مثل غزل زیر:
«به یمن دختر رز کوچه‌ میخانه صف دارد
مرید تاک پربارم که فرزندی خلف دارد
غرض، بدمستی بیهوده با افراط در می ‌نیست
خوشا رندی که از هم‌صحبتی با می ‌هدف دارد!
دل بیچاره از پیچ و خم گرداب غافل بود
گمان می‌کرد دریا در دلش تنها صدف دارد
کبوترهای جلد از آفت پرواز آگاهند
جهان مثل فلاخن سنگ ناپیدا به کف دارد
مقام دود و آتش را که دیدم با خودم گفتم
اسارت، با چنین وصفی، به آزادی شرف دارد
اگر با یا علی برخاستی با یا رضا بنشین
یکی فیروزه‌ مشهد یکی در نجف دارد»
البته می‌دانید که بعضی از محققان و پژوهشگران ریشه‌ سبک هندی را در غزل‌های حافظ می‌دانند و می‌بینند که البته چندان هم نادرست نمی‌گویند، لیکن به نظر می‌آید این یک امر اتفاقی در غزل حافظ است. از این منظر اتفاقی که حافظ قصد بنیان‌گذاری چنین سبک و مکتبی را نداشته است خاصه اینکه سبک هندی آنقدر در سبک و کار خود و در ارائه‌ ظرایف شعری و نازک‌خیالی افراط و رنگ‌آمیزی دارد که حواله دادن ریشه‌های آن به غزل‌های حافظ چندان تحقیقی و درست نیست، اگر چه از منظری و تا حدی نیز خالی از حقیقت نیست.
در ضمن، همان‌گونه که در بیت آخر غزل بالا می‌بینیم، ‌غزل‌های هادی محمدحسنی خالی از تعابیر آیینی و دینی و مذهبی نیست، یعنی اینکه شاعر به گاه ضرورت این تعابیر را چاشنی غزل‌هایش نیز کرده است.
گاهی نیز هادی محمدحسنی با این درجه از تنوع کاری و قدرت کلامی، چنان خود را در چنبره‌ نظم می‌پیچد که سبب تعجب و ناباوری مخاطب می‌شود؛ شاید لقب و امتیازی که گروه کارشناسی انتشارات سوره به یک سلسله از کتاب‌های شعر خود با نام  «مجموعه شعرهای معناگرا» داده است، این شاعران را دچار این باور نادرست کرده که حرف‌های صرف یا حرف‌های صرفا خوب و معنی‌دار نیز از جمله اشعار برترند! مثل غزل زیر:
«گاه با فرزانگی دعوای ایمان کرده‌ام
گاه دل را با شعف هم‌کیش مستان کرده‌ام
گاه با ابلیس هم‌پیمان و روگردان ز دوست
دشمن دیرینه را در خانه مهمان کرده‌ام
ساقی و ساغر ز دستم خون دل‌ها خورده‌اند
من در این میخانه بدمستی فراوان کرده‌ام
گردبادی خانه بر دوشم که با یک تاختن
زلف خوبان را به آسانی پریشان کرده‌ام
من که خود را قله‌ای می‌دانم از دیوانگی
پیشِ پایت خویش را با خاک یکسان کرده‌ام
هیچ‌کس اما نمی‌داند که من آیینه‌ام
خویش را در هاله‌ای از آه پنهان کرده‌ام»
در کل، مجموعه ‌غزل «فقط او بخواند» هادی محمدحسنی، علاوه بر موارد و نکاتی که درباره‌اش گفته آمد، از آن دسته غزل‌هایی هستند که به سبک و زبان شعر و غزل دیروز سروده شده‌اند، اگر چه در همین شیوه خالی از تعابیر تازه نیستند اما زبان و نوع نگاه و شیوه‌ بیان وی همان زبان، نگاه و شیوه‌ شعر و غزل قدیم است؛ آنگونه که گاه حتی به پیروی از شعر و غزل قدیم - که در بسیاری موارد توامان است از شعر و نظم - توامانی است از شعر و نظم، مثل غزل زیر:
«از معرفت فقط به قلم دست یافتیم
بسیار خواستیم و به کم دست یافتیم
با عشق لحظه لحظه دویدیم و عاقبت
با هم نفس نفس به عدم دست یافتیم
دنبال آفتاب که در ذره گفته‌اند
دل را شکافتیم و به غم دست یافتیم
چون شمع در هوای تو آنقدر سوختیم
تا عاقبت به خاک قدم دست یافتیم
خاکستر مرا و تو را باد برد و بعد...
بعد از هزار سال به هم دست یافتیم»
به غیر از این، در کل، ‌غزل‌های «فقط او بخواند» هادی محمدحسنی نه‌تنها زبان غزل دیروز را تداعی می‌کند، بلکه بافت غزل او نیز دچار همان بافت است، یعنی هم کلیت و ساختار غزل و هم استعاره‌ها و تشبیه‌ها و کنایه‌ها و اشارات و در کل تعابیر از همان دست و نوع و شکلی است که در غزل دیروز می‌توان سراغ گرفت؛ حال نه همواره و همیشه مثل و مانند آنها، بلکه در آنها نوع نگاه شعر کلاسیک نفوذ کرده است:
«دلم، ‌ای مرگ، مجال نفسی تازه ندارد
بی‌قرار توام آنقدر که اندازه ندارد
جانم آمد به لب اما نشد از تن به در آید
آه ازین قلعه‌ متروک که دروازه ندارد!
دل و دین چون ورقی باخته در باد هوایم
این سرانجام کتابی‌ست که شیرازه ندارد
کوس رسوایی خلق دو جهان بر سر بامش
پیش طشتی که من انداختم آواز ندارد
سرخوش آن تشنه که از دست اجل جام بگیرد
که فقط مستی مرگ است که خمیازه ندارد»
در همین راستاست که سبک عراقی در غزل‌های این دفتر قابل پیگیری است یا غزل‌هایی که توامانی از سبک هندی و عراقی است یا اینکه در غزل زیر در پیروی از مکتب صائب (که نوعی خاص از سبک هندی است) و کلیت سبک هندی (خاصه در ۲ بیت آخر) نشان‌هایش را آشکار می‌کند؛ غزلی که با این حال، از سبک عراقی نزدیک به هندی نیز بهره‌مند شده است:
«اشک تردستی چشمان هنرپیشه‌ توست
آه ازین باده‌ نیرنگ که در شیشه‌ توست!
گاه با ما سر کین‌ داری و گاهی سر مهر
گرگ و میش است هوایی که در اندیشه‌ توست
دل ازین کوه بکن، زحمت فرهاد مبر
عشق سنگی‌ست که سرسخت‌تر از تیشه‌ توست
نه به آتش که به سودای درون می‌سوزی
دشمن جان تو‌ ای شمع، رگ و ریشه‌ توست
دور و نزدیک تو ‌ای چرخ فریب است که عمر
شیر درنده‌ مرگ است که در بیشه‌ توست»
علاوه بر این، اگر مجموعه ‌غزل «فقط او بخواند» را کامل بخوانیم، نشانه‌هایی از تاثیرپذیری هادی محمدحسنی از غزل‌های فاضل نظری نیز در این دفتر قابل ردیابی است. در واقع، تقریبا هادی محمدحسنی از همین پله‌ تاثیرپذیری است که گاه به «غزل امروز» و حتی به نوعی به «غزل نو» نیز نزدیک می‌شود، زیرا بخشی از غزل‌های فاضل نظری نیز چنین قابلیت‌هایی دارند، یعنی توامان هستند از غزل دیروز و سبک و غزل هندی و غزل امروز. بعضی از غزل‌های هادی محمدحسنی نیز چنین است و گاه نیز چون غزل زیر به غزل امروز و حتی غزل نو نزدیک یا نزدیک‌تر:
«امشب حضور روشن تو داده جان به ماه
با تو نگاه می‌کنم از آسمان به ماه
او هم درست مثل غم تو همیشه هست
حتی اثر نکرده مرور زمان به ماه
از آه من بترس که خاموش می‌شود
توفان آه اگر بوزد ناگهان به ماه
آه از دل پلنگ که حتی نمی‌رسد
دست عقاب‌های بلندآشیان به ماه
گاهی حجاب روسری ابر لازم است
از دست هیزچشمی نامحرمان به ماه
چیزی چو ماه قابل تشبیه دوست نیست
این است دین قافیه‌ شاعران به ماه».

Page Generated in 0/0116 sec