printlogo


کد خبر: 298117تاریخ: 1403/10/30 00:00
روایتی انتقادی از تأثیرات جنگ بر جامعه آمریکا
ما جنگیدیم اما برای چه؟!

علی کاکادزفولی: کتاب «سرزمین مادری؛ جنگ با تروریسم در زندگی آمریکایی»۱ نوشته ریچارد بک که سپتامبر 2024 منتشر شد، روایتی جامع، تفصیلی و بشدت انتقادی از تأثیرات ویرانگر جنگ علیه به اصلاح تروریسم بر بافت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا ارائه می‌دهد. این اثر با تمرکز بر روندی که از لحظات پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز شد و ظاهرا قرار بود با هدف «محافظت از امنیت ملی» انجام شود، استدلال می‌کند این جنگ در عمل بهانه‌ای شد برای گسترش یک امپراتوری ترس و نظامی‌گری که نه تنها مردم سایر کشورها، بلکه شهروندان آمریکایی را نیز در معرض آسیب قرار داده است. بک به ‌عنوان کسی که در سن نوجوانی شاهد فروپاشی برج‌های دوقلو و پیامدهای بعدی‌اش بوده، تلاش کرده تصویری چندلایه از این رویدادها و تأثیرات آن بر نسل‌های متفاوت آمریکا ارائه کند. آنچه در ادامه می‌خوانید، گزارشی تحلیلی از مهم‌ترین محورهای مطرح‌شده در کتاب است که بدون مسامحه، سیاست‌ها و ایدئولوژی‌ آمریکا را در این جنگ به نقد می‌کشد.
* نقطه ‌عطفی به نام ۱۱ سپتامبر؛ بنیانی برای گسترش خشونت
بک در مقدمه کتاب، ۱۱ سپتامبر را نه صرفاً یک فاجعه تروریستی، بلکه لحظه‌ای محوری در تاریخ معاصر آمریکا توصیف می‌کند. او می‌گوید ایالات متحده به جای آنکه از این رویداد به ‌عنوان فرصتی برای بازاندیشی در سیاست‌های بین‌المللی خود استفاده کند، این حادثه را بهانه‌ای کرد برای توجیه جنگ‌های پیش‌دستانه، اشغال نظامی کشورهای خاورمیانه، ایجاد ساختارهای گسترده نظارتی داخلی و در نهایت، تثبیت اقتدار هر چه بیشتر در عرصه جهانی. او تأکید می‌کند دولت بوش پسر، با استفاده از زبان احساسی و بهره‌گیری از تصاویر وحشت‌زای فروپاشی برج‌ها، افکار عمومی را به سمتی سوق داد که هر گونه صدای مخالف را خیانت به کشور می‌پنداشت. در فضایی که «وطن‌پرستی» مترادف با پذیرش بی‌چون‌ و چرای سیاست‌های دولت شده بود، زمینه برای هر نوع سانسور، جوسازی علیه اقلیت‌ها و اتهام‌زنی به منتقدان مهیا شد. او مواردی مانند حذف تدریجی مخالفان از عرصه رسانه‌ها یا به حاشیه راندن هنرمندان و روشنفکرانی که علیه این جنگ موضع گرفتند (نظیر اعضای گروه موسیقی دیکسی چیکس یا سوزان سانتاگ) را مثال می‌زند تا نشان دهد چگونه فضای رسانه‌ای و آزادی بیان در آن بازه زمانی محدود شد.
* امنیت کاذب؛ ابزاری برای اعمال قدرت
یکی از مفاهیم کلیدی در کتاب بک، اصطلاح «نمایش امنیتی»۲ است. این اصطلاح به کارهایی اشاره دارد که دولت و نهادهای امنیتی برای القای حس امنیت در مردم انجام می‌دهند، بی‌آنکه اثربخشی واقعی داشته باشد. بازرسی‌های مکرر در فرودگاه‌ها، دوربین‌های نظارتی فراوان در سطح شهر، محدودیت‌های ورود و خروج در اماکن عمومی بزرگ و سایر تدابیر سخت‌گیرانه، همگی برای نشان دادن «هوشیاری حداکثری» در مقابله با تهدیدهای تروریستی است اما بک بر اساس مستنداتی از جمله آمارهای ارائه‌شده توسط نهادهای بازرسی داخلی آمریکا، نشان می‌دهد این تمهیدات بارها در آزمایش‌های امنیتی شکست خورده؛ برای نمونه، عبور راحت سلاح‌ها از گیت‌های فرودگاهی در بخش تست‌های امنیتی اداره امنیت حمل‌و‌نقل (TSA) در سال ۲۰۱۵ که نرخ شکست ۹۶ درصدی را به ثبت رساند. بک استدلال می‌کند چنین شکست‌هایی حاکی از آن است که دولت بیشتر به دنبال حفظ نوعی نمایش است تا تأمین امنیت واقعی مردم. این نمایش اما هزینه‌های روانی گسترده‌ای برای شهروندان آمریکایی داشته است؛ از ایجاد ترس مداوم تا عادی‌سازی رفتارهای تهاجمی علیه رنگین‌پوستان و مسلمانان. بسیاری از خوانندگان کتاب ممکن است این سوال را مطرح کنند که اگر هدف واقعی چنین دستگاه امنیتی پرطمطراقی، پیشگیری از عملیات تروریستی است، پس چرا همچنان شاهد نفوذ آسان سلاح‌ها و مواد منفجره به فضاهای عمومی هستیم؟ پاسخ بک ساده است: هدف اصلی این ابزارها نه مهار واقعی تهدید، بلکه تحمیل فضای وحشت به مردم و توجیه استقرار هرچه بیشتر نهادهای نظارتی و نظامی در بافت شهری است.
* گسترش نظامی‌گری داخلی؛ از خیابان‌های بغداد تا خیابان‌های مینیاپولیس
همان‌طور که نویسنده توضیح می‌دهد، جنگ علیه تروریسم عمدتا در خارج از خاک آمریکا بویژه افغانستان، عراق، سوریه و برخی کشورهای آفریقایی جریان داشته است اما او تأکید می‌کند در این ۲ دهه، نوعی «استعمار نظامی» در داخل خاک آمریکا هم شکل گرفته است. به بیان روشن‌تر، تسلیحاتی که پیش‌تر در عملیات‌های نظامی خارج از مرز به کار گرفته می‌شد، حالا در اختیار نیروهای پلیس ایالتی و فدرال قرار گرفته است. به این ترتیب، خیابان‌های شهرهای آمریکا بیش از پیش به صحنه‌ حضور خودروهای زرهی، نیروهای واکنش سریع مجهز به سلاح‌های نظامی و پهپادهای نظارتی تبدیل شده است. بک رویدادهایی مانند سرکوب گسترده اعتراضات مربوط به جنبش «جان سیاه‌پوستان مهم است»۳ پس از کشته شدن جورج فلوید را نمونه‌ای بارز از این روند می‌داند. او نشان می‌دهد چگونه هزاران نیروی گارد ملی و ادوات زرهی پیشرفته برای مقابله با اعتراضات مسالمت‌آمیز به کار گرفته شد، در حالی که روش‌های گفت‌وگو و کاهش تنش که به ‌طور معمول ابزار اولیه برای مواجهه با تظاهرات در جوامع دموکراتیک شمرده می‌شود، تقریبا به حاشیه رانده شد. وی این سیاست را امتداد «عقلانیت جنگی» می‌داند؛ نگاهی که هر رخداد اعتراضی را معادل یک تهدید تروریستی قلمداد می‌کند و در پاسخ، تنها راه‌حل ممکن را در اقدام نظامی و خشونت پیشگیرانه می‌جوید.
* ریشه‌های اقتصادی ترور؛ از ناکارآمدی سرمایه‌داری تا فرافکنی آمریکا
یکی از فصل‌های بحث‌برانگیز کتاب به مسائل اقتصادی می‌پردازد و توضیح می‌دهد چرا ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر تا این حد مصمم به «بازآرایی خاورمیانه» از طریق نیروی نظامی شد. بک بر این باور است نزول رشد اقتصادی آمریکا و جهان پس از دهه ۱۹۷۰ باعث پیدایش «جمعیت‌های مازاد» در بسیاری از کشورهای فقیر شد. به عبارت دیگر، رشد آهسته سرمایه‌داری جهانی نتوانست برای همه نیروی کار سراسر جهان شغل و رفاه ایجاد کند؛ در نتیجه، گروه‌هایی حاشیه‌نشین و خشمگین از وضع موجود شکل گرفتند که مستعد رو آوردن به خشونت یا اعتراض علیه نظم جهانی تحت رهبری آمریکا بودند.
این دیدگاه که «تروریسم در بسیاری موارد پاسخی به نابرابری‌های اقتصادی است» نکته‌ای محوری در استدلال بک به شمار می‌آید. او می‌گوید ایالات متحده در مواجهه با این نارضایتی‌ها به ‌جای تلاش برای اصلاح ساختار اقتصاد جهانی یا کاستن از شکاف‌های ثروت، راه‌حلی نظامی - امنیتی را پیش گرفت. به تعبیر او، جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ بیش از آنکه پاسخی به تهدید «سلاح‌های کشتار جمعی» باشد، تلاشی بود برای تحمیل نظم سرمایه‌داری جهانی بر کشوری نفت‌خیز که سیاست‌های اقتصادی مستقل‌تری را دنبال می‌کرد و می‌توانست در درازمدت، به قطبی مخالف منافع شرکت‌های چندملیتی تبدیل شود.
* پروژه اسلام‌هراسی؛ استمرار سنت نژادپرستی در چهره‌ای جدید
بنا به ادعای رسمی دولت آمریکا جنگ علیه تروریسم، قرار بود با هدف محافظت از مردم آمریکا در برابر تهدیدهای بنیادگرایی اسلامی انجام شود اما بک با استناد به آمار «جنایت‌های ناشی از نفرت»۴ در سال‌های پس از ۱۱ سپتامبر نشان می‌دهد یکی از نتایج مستقیم این جنگ، افزایش چشمگیر اسلام‌هراسی در جامعه آمریکا بوده است. بر اساس آمارهایی که نویسنده به آنها اشاره می‌کند، 8 برابر شدن حملات ناشی از تعصب ضداسلامی در سال‌های پس از ۲۰۰۱ رقمی است که نمی‌توان آن را اتفاقی دانست. بک این روند را بازتولید همان منطق نژادپرستانه‌ای می‌داند که در تاریخ آمریکا بارها علیه اقلیت‌های مختلف (از سرخپوستان گرفته تا سیاه‌پوستان و آسیایی‌تباران) اعمال شده است. او برای نمونه، اشاره می‌کند حتی در میان نیروهای آمریکایی حاضر در زندان ابوغریب یا پایگاه‌های نظامی در خاورمیانه، عبارات و الفاظی که برای تحقیر مسلمانان استفاده می‌شد، شباهت معناداری با عباراتی داشت که در گذشته علیه بومیان آمریکا به کار گرفته می‌شد. او در فصل‌های میانی کتاب، انتخاب اسم رمز «جرونیمو» برای اسامه بن‌لادن در عملیات کشتن او را نشانه‌ای آشکار از پیوند تاریخی میان «سیاست حذف بومیان» و «سیاست سرکوب مسلمانان» ارزیابی می‌کند.
* هالیوود و فرهنگ عامه؛ بازتولید ترس به ‌مثابه سرگرمی
بعد فرهنگی جنگ علیه تروریسم یکی دیگر از محورهای اساسی در تحلیل بک است. او می‌گوید مجموعه‌ای از فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی مانند «24» یا فیلم‌های ابرقهرمانی چون «مرد آهنی»۵ فضای جامعه را به شکلی نرم و پنهان به نفع سیاست‌های جنگی آمریکا آماده کردند. بک این تولیدات فرهنگی را تبدیل‌شده به شکل‌های روایی ساده‌ای می‌داند که در آن قهرمانانی آمریکایی باید از یک تهدید خارجی (اغلب دارای کلیشه‌هایی از اهالی خاورمیانه) محافظت کنند. به اعتقاد او، چنین تصویرسازی‌هایی نه تنها ایده «ضرورت جنگ» را در ذهن عموم نهادینه می‌کند، بلکه به شکاف‌های نژادی و قومیتی نیز دامن می‌زند. با گسترش این کلیشه‌ها، هر شهروند مسلمان یا مهاجر تبدیل به «سوژه‌ای بالقوه مشکوک» می‌شود که ممکن است روزی تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی باشد. بنابراین بک نتیجه می‌گیرد صنعت سرگرمی در ایالات متحده متأثر از همین فضای جنگی به جایی رسیده که نه تنها مخاطب را برای پذیرش خشونت متقاعد می‌کند، بلکه با برجسته‌سازی مستمر ترس، مانع پرسشگری و مخالفت گسترده مردم با سیاست‌های جنگی دولت می‌شود.
* فضای نظارتی و محدودیت‌های آزادی؛ میراث جنگی در خاک آمریکا
از دیگر پیامدهای درازمدت جنگ علیه تروریسم می‌توان به رشد فراگیر ابزارهای نظارت دولتی و خصوصی اشاره کرد. بک به ‌صورت ویژه به افزایش اختیارات آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) همچنین همکاری شرکت‌های فناوری غول‌آسا مثل گوگل و فیسبوک با نهادهای اطلاعاتی اشاره می‌کند. او افشاگری‌های ادوارد اسنودن را شاهدی بر این می‌داند که چگونه دولت آمریکا با پوشش «مبارزه با تروریسم» اقدام به جمع‌آوری گسترده داده‌های شهروندان کرده است. بک همچنین تأکید دارد این فضای نظارتی، محدودیت‌های ناگفته‌ای را بر آزادی بیان، آزادی اعتراض و حتی آزادی اندیشه تحمیل می‌کند. او اشاره می‌کند نسل جوان آمریکایی که بعد از ۲۰۰۱ به بلوغ رسیده است، اساسا جهانی را تجربه نکرده که در آن شنود گسترده و مانیتورینگ دیجیتال جزو بدیهیات زندگی نباشد. به‌ تعبیر بک، نتیجه این روند، عادی‌سازی تهاجم به حریم خصوصی و همزمان شکل‌گیری نوعی بدبینی اجتماعی است که شهروندان را از هرگونه فعالیت جمعی موثر و انتقاد بلندمدت از حاکمیت بازمی‌دارد.
* تضعیف دموکراسی و سیاست‌های داخلی؛ سکوت یا همراهی؟
سوال بزرگی که بک در آخرین فصل‌های کتاب مطرح می‌کند این است: چرا احزاب سیاسی و ساختار دموکراتیک آمریکا نتوانستند از تعمیق این بحران پیشگیری کنند. او به دولت باراک اوباما نیز انتقاد می‌کند و نشان می‌دهد هرچند اوباما دستور تعطیلی «بازداشتگاه‌های مخفی» سی‌آی‌ای و توقف رسمی شکنجه را صادر کرد اما برنامه‌های کلان نظارتی، نیز بسیاری از عملیات‌های جنگی در خاورمیانه را با شیوه‌های پنهان‌تری ادامه داد. همچنین استفاده گسترده از پهپادها برای حملات در کشورهایی نظیر پاکستان، یمن و سومالی در دوران اوباما افزایش و اساسا مفهومی به نام «نبرد بدون مرز» رسمیت بیشتری یافت.
بک از آنچه «فرهنگ مصونیت»۶ می‌خواند، سخن می‌گوید: فرهنگی که در آن مقامات رده‌بالا یا نهادهای امنیتی می‌توانند بدون آنکه پاسخگوی عواقب اقدامات‌شان باشند، به هر اقدامی دست بزنند. او مثال‌هایی را از بازجویی‌های وحشیانه در زندان ابوغریب، تحقیر زندانیان در گوانتانامو و حتی سیاستمدارانی که علنا برای حمله به کشورهای دیگر تلاش کردند (مانند مقامات دولت بوش در ارائه اطلاعات جعلی برای توجیه حمله به عراق) ذکر می‌کند. 
در تمام این موارد، مجازات واقعی در کار نبوده یا بسیار محدود بوده است.
* نگاه انتقادی به آینده؛ آیا پایان جنگ نزدیک است؟
با آنکه ایالات متحده در پایان سال ۲۰۲۱ (پس از نزدیک به ۲۰ سال اشغال) از افغانستان خارج شد و جنگ عراق نیز سال‌ها پیش به پایان رسمی خود رسید، بک معتقد است «جنگ علیه تروریسم» همچنان ادامه دارد. وی نمونه‌های حضور نظامی آمریکا در سوریه، عراق، کشورهای آفریقایی و حتی حضور گسترده ناوهای هواپیمابر در شرق آسیا را شاهدی بر این مدعا می‌داند که منطق جنگی هنوز همان است، فقط ابعاد یا جغرافیایش تغییر کرده است. در فصل پایانی، بک اظهار می‌دارد رقابت فزاینده با چین ممکن است موج جدیدی از نظامی‌گری را توجیه کند؛ همان‌طور که پس از ۱۱ سپتامبر، «جنگ علیه تروریسم» دستاویزی برای افزایش بودجه نظامی و تحمیل سیاست‌های تهاجمی شد. او نگران است این روند، بازتولید چرخه خشونت و نظارت داخلی را ادامه دهد و به تعمیق سیاست‌های سرکوب‌گرایانه در داخل آمریکا بینجامد.
* امپراتوری ترس و دگردیسی ارزش‌های آمریکایی
کتاب ریچارد بک را می‌توان عصاره‌ای از ۲۰ سال تأمل انتقادی درباره جنگ علیه تروریسم و عواقب آن دانست. بک با استناد به اسناد تاریخی، داده‌های آماری و مشاهدات روزنامه‌نگاران و پژوهشگران، تصویری تیره و بدبینانه از چگونگی دستاویز شدن حادثه ۱۱ سپتامبر برای پیشبرد اهداف بلندمدت و امپریالیستی آمریکا ارائه می‌دهد. او شرح می‌دهد چگونه هیاهوی «دفاع از امنیت ملی» بدل به ابزاری برای گسترش کنترل دولتی، حذف آزادی‌های مدنی و افزایش دخالت در سرنوشت دیگر کشورها شد. در این روایت، آمریکا به ‌عنوان قدرتی معرفی می‌شود که همواره می‌کوشد مصون از هرگونه پاسخگویی بماند و با استفاده از دستاویزهایی همچون «تهدید تروریسم» خود را مجاز به دخالت در تمام عرصه‌ها بداند؛ از نظارت بر ارتباطات شخصی شهروندان گرفته تا بمباران روستاهای دورافتاده در دیگر قاره‌ها. 
بک برخلاف جریان اصلی رسانه‌ای و حتی برخلاف بسیاری از لیبرال‌هایی که صرفا به تغییر تاکتیک‌های جنگی دلخوش هستند، تأکید دارد مشکل در ذات سیاست امپریالیستی آمریکاست و تا زمانی که این ذهنیت در لایه‌های قدرت پابرجاست، انتظار «پایان واقعی جنگ» ساده‌انگاری است. 
نویسنده در نهایت، هشدار می‌دهد جامعه آمریکا که زمانی نماد آزادی‌های فردی و حقوق مدنی به شمار می‌آمد، امروز درگیر بحرانی عمیق از حیث فقدان همبستگی و آزادی است. مردمی که زمانی دغدغه‌های روشنی درباره حفظ حریم خصوصی و کنترل قدرت دولتی داشتند، اکنون در برابر رویه‌های متجاوزانه امنیتی سکوت کرده‌اند و حتی در برخی موارد، آنها را پذیرفته‌اند.  او این پدیده را «هضم خشونت در فرهنگ روزمره» می‌نامد؛ خشونتی که نه تنها در خارج از مرزها، بلکه در خیابان‌های داخلی، در مدارس و حتی در روابط اجتماعی نمود یافته است.
----------------------------------------------
پی نوشت:
1. Homeland: The War on Terror in American Life
۲. Security Theater
۳. Black Lives Matter
۴. Hate Crimes
۵. Iron Man
۶. Impunity Culture

Page Generated in 0/0072 sec