printlogo


کد خبر: 298433تاریخ: 1403/11/11 00:00
عبرت

بی‌دست و پا بدون تو معنا نمی‌شود
 چیزی که چشم دیده که حاشا نمی‌شود
 
 آتش گرفته سخت در آغوش شهر را
 مسؤول شهر گم شده پیدا نمی‌شود
 
 آتش بیار معرکه! راه گریز نیست
 پایان کار نحس تو زیبا نمی‌شود
 
 عبرت نشد برای تو این اتفاق‌ها
 بیمار لاعلاج مداوا نمی‌شود 
 
گم کن از این دیار و سرا گور خویش را
چون این توافقات تو امضا نمی‌شود 
 
آن‌کس که خود زمین بخورد می‌شود بلند
او را که می‌زنند زمین پا نمی‌شود 
 
آتش زدی تمام گلستان خلق را
یک غنچه هم برای خودت وا نمی‌شود
 
 «آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم
 احساس سوختن به تماشا نمی‌شود»

Page Generated in 0/0077 sec