printlogo


کد خبر: 298531تاریخ: 1403/11/15 00:00
همذات‌پنداری با لمپن‌ها

معصومه حسنخانی: آنتیک دنباله یک چرخه معیوب است که از میانه‌های دهه ۴۰ شمسی با گنج قارون شروع شد و جریان فیلمفارسی را به راه انداخت و هر روز مبتذل‌تر از قبل شد. در تمام این فیلم‌ها باید شخصیت‌هایی طراحی یا به تعبیر بهتر کپی می‌شدند که لمپن‌ها و آدم‌های بی‌سروپا بتوانند با آنها همذات‌پنداری کنند. از آن روزی که علی بی‌غم به جای مبل روی زمین نشست و سر سفره آبگوشت، پیاز را با مشت خرد کرد، این جریان به راه افتاد. آن روزها خیلی‌ها فکر می‌کردند داریم از سینمای بورژوازی و متبختر ارامنه که نماد بفروش آنها ساموئل خاچیکیان بود فاصله می‌گیریم و این خوب است اما کسی نمی‌دانست ته این ماجرا قرار است به کجا برسد. این ماجرا قرار بود ما را به جایی برساند که پاخور سینما فقط افراد مستعد همذات‌پنداری با لمپن‌ها شوند؛ کسانی که به متلک‌های بودار جنسی می‌خندند و شخصیت خودشان را در زوج‌های مذکری می‌بینند که بی سر و پا هستند و به دل جماعت دغدغه‌مند رفته‌اند تا تحقیرهایی که این جماعت به خاطر بی‌بهرگی از درک این دغدغه‌ها شده‌اند، در این فضا تخلیه شود. این تمسخرها که در این فیلم‌ها نثار جماعت مذهبی می‌شود، در اصل دایره‌ای فراتر از این طیف اجتماع را دربر می‌گیرد. این فیلم‌ها به ستیز با هر چیزی می‌روند که وجودش به صورت خود به خود انکار لمپنیسم است. یک روز معلم‌ها را مسخره می‌کنند، یک روز اساتید دانشگاه را و در  3 دهه اخیر می‌بینیم که سراغ جماعت مذهبی آمده‌اند. این فیلم‌ها قرار است تمام آن دغدغه‌ها و چیزهایی را که لمپن‌ها از آنها بی‌بهره‌اند به سخره بگیرند، تا دل مخاطبان‌شان خنک شود.
در «آنتیک» 2 آدم لمپن داریم که یکی‌ شوهرخواهر دیگری است. انقلاب شده و یکی از این 2 نفر از زندان آزاد می‌شود و می‌بیند دختر مورد علاقه‌اش ازدواج کرده است. او به همراه شوهرخواهرش سراغ سرقت یک شیء عتیقه از خانه یکی از صاحب‌منصبان رژیم قبل می‌رود که در آنجا با کمین نیروهای کمیته مواجه می‌شوند. بچه‌های کمیته منتظر اعضای گروهک فرقان بودند و این 2 نفر را با آنها اشتباه می‌گیرند. آنها هم فرار می‌کنند و به روستایی می‌روند که در آنجا به سرشان می‌زند برای پولدار شدن یک امامزاده جعلی درست کنند. درست است که ایده امامزاده در یک فیلم کمدی سینمایی قبلا به این شکل به کار گرفته نشده بود اما اگر دقت کنیم هیچ چیز این فیلم جدید نیست. 2 نفر لمپن دنبال پول درآوردن به هر طریقی هستند و سر راه‌شان چیزی قرار می‌گیرد که ایده‌ای بسیار عجیب را به ذهن‌شان می‌رساند. حتی حضور پژمان جمشیدی در قالب نقش کسی که دنبال عتیقه‌جات است، به‌راحتی مخاطب را یاد سریال «زیر خاکی» می‌اندازد. تنها چیزی که به این کلیشه‌های آشنا اضافه شده، غلو بیشتر است. درصد غلو را بالا برده‌اند تا کمبودها جبران شود و همین منتج شده به بدترین پژمان جمشیدی‌ای که تا به حال سینما و تلویزیون ایران به خود دیده بود. اتفاق عجیب اینجاست که سازندگان فیلم با اعتماد به نفس تمام آن را به جشنواره فیلم فجر آورده‌اند. معمولا به این اعتراض می‌شود که چرا چنین فیلمی با این کیفیت را هیات داوران فجر پذیرفته است اما در حقیقت باید بیشتر از سازندگان خود فیلم تعجب کرد که به این ریسک تن داده‌اند. آمدن چنین فیلم‌هایی به جشنواره فجر باعث می‌شود دست‌شان رو شود و دیگر در اکران نتوانند از کنجکاوی مخاطب برای فریب دادن او استفاده کنند. قبلاً حضور فیلم مسخره‌باز از جواد رضویان در جشنواره فجر باعث شد تمام ویژگی‌های منفی فیلم برملا شود و حتی مخاطبان عام هم هنگام اکران از آن استقبال نکنند.

Page Generated in 0/0081 sec