printlogo


کد خبر: 298565تاریخ: 1403/11/15 00:00
نگاه
۴ ضربه به «قدرت» اسرائیل

رضا رحمتی: جنگ اسرائیل و غزه تمام و توافق تبادل اسرا امضا شد اما بر اساس منطق قدرت موجود در ادبیات رئالیستی روابط بین‌الملل، جنگ بین اسرائیل و غزه و به طور کلی روابط اسرائیل و غزه را باید چگونه تحلیل کرد که درس‌هایی برای ادبیات قدرت که استخوان‌بندی روابط بین‌الملل محسوب می‌شود، داشته باشد؟ در این یادداشت تلاش می‌کنم بر اساس الگوی روابط مبتنی بر قدرت، درک از قدرت، موازنه قدرت، اسطوره قدرت و مناسبات میان 2 طرف، به ارزیابی وضعیت 2 طرف بپردازم. 
1- سازماندهی قدرت
شاید مهم‌ترین عامل در شکل‌دهی به رهیافت موازنه قدرت را بتوان عنصر «ثبات» و «قدرت» در نظر گرفت. ثبات محور کانونی قدرت‌جویی است. بعد از 7 اکتبر 2023، اسرائیل برداشت می‌کرد سازماندهی قدرت در مناطق اشغالی بر اساس خواست اسرائیل خواهد بود، به همین دلیل بعد از بمباران هوایی که منجر به کوچ گسترده فلسطینی‌ها از شمال به سمت رفح شد، غزه را به چند منطقه تقسیم کرده و با 4 لشکر وارد غزه شد. تصور اسرائیل این بود این حجم از گسیل نیروها می‌تواند سازماندهی قدرت را در اطراف اسرائیل به کلی از بین ببرد. به‌رغم ویرانی بسیار زیاد و تغییر تاکتیک‌های نبرد از هوایی به زمینی و زرهی و تلاش اسرائیل برای استقرار نظامی دائمی در غزه، در نهایت اسرائیل حتی نتوانست اسرای خود را با عملیات نظامی پس بگیرد و ناچار به توافق با نیروهای مقاومت فلسطینی شد. این در حالی است که یکی از اهداف ارتش اسرائیل این بود که تاسیسات نظامی ثابتی در نوار غزه ایجاد کند تا بتواند حضور دائمی و همیشگی خود را در این منطقه تثبیت کند. روزنامه یدیعوت آحارانوت 20 آبان 1403 نوشت: «محور نتساریم با استقرار تاسیسات نظامی ثابت، بازداشتگاه‌ها و مراکز فرماندهی به کانون نظامی گسترده اسرائیل تبدیل خواهد شد». این موضوع در محافل امنیتی اسرائیل نیز مورد تاکید قرار گرفته بود که اسرائیل بدون حضور دائمی در غزه نمی‌تواند بر تهدیدات دائمی ناشی از غزه مسلط شود. پیش از شکست‌های اطلاعاتی، اسرائیل در تلاش بود غزه را به 3 محور تقسیم کند. افراط‌گرایان اسرائیلی مدعی بودند «ارتش اسرائیل یک محور جدیدی را ایجاد خواهد کرد که مناطق شمال غزه را از سایر این باریکه جدا کند» و بر همین اساس محور سومی در جنوب نوار غزه برای تسلط دائمی بر این باریکه فلسطینی ایجاد می‌کند. 
2- تولید اعتبار از قدرت
 «سازماندهی توازن قدرت منطقه‌ای نیازمند آن است که کشورها از ابزارهای متنوعی برای تولید قدرت خود استفاده کنند. 
تاکتیک‌های دفاعی و امنیتی را می‌توان در زمره ابزارهایی دانست که دولت‌ها برای رسیدن به اهداف خود از آن بهره می‌گیرند. موضوعاتی شبیه نمایش قدرت و تولید اعتبار برای تامین قدرت استنادی در زمره موضوعاتی محسوب می‌شود که توازن منطقه‌ای را حفظ می‌کند. رئالیسم در روابط بین‌الملل، شرط موازنه قدرت را «تولید اعتبار قدرت» از دست‌رفته یا تنزل‌یافته می‌داند. قدرت موضوعی رتوریک نیست. قدرت باید بتواند خود را بازتولید کند. بعد از 7 اکتبر، بیشتر از ضربه اطلاعاتی که به اسرائیل وارد شد، ضربه‌ای بود که به اعتبار تولید و بازتولید قدرت اسرائیل وارد شد. مستقل از موفقیت اسرائیل در حملات هوایی، اسرائیل هیچ‌گاه نتوانست در عملیات زمینی قدرتی را که به صورت لفاظانه از آن حرف می‌زد، به رخ نیروهای مقاومت فلسطینی بکشد. 
3- شکست در اهداف قدرت
در شرایط بحران و جنگ، دستگاه سیاسی باید بتواند برای نیروهای میدان یا نیروهای نظامی، اهداف در دسترس تعریف کند؛ اهدافی که این نیروها بتوانند با استفاده از آنها صحنه نبرد را تغییر دهند. اهداف در دسترس می‌تواند به نیروهای رزم انگیزه دهد و آنها را برای اهداف دیگر بلندپروازانه‌تر متقاعد کند. اسرائیل از همان روز نخست بعد از حملات 7 اکتبر، مجموعه‌ای از اهداف دور از دسترس را برای نیروهای میدان نظامی خود تعریف کرد. روی دیگر شکست در بازگرداندن موازنه به شرایط قبل از 7 اکتبر اینکه اسرائیل به صورت واضح در همه اهدافش درباره باریکه غزه شکست خورد. اسرائیل در رسیدن به اهدافی شبیه نابودی حماس، از بین بردن مقاومت فلسطین و آزادی اسرا بر اساس عملیات نظامی شکست خورد و این شکست‌ها همه شکست در «قدرت نظامی» اسرائیل محسوب شد. اسرائیل از جمله اهداف خود از تجاوز به غزه را از بین بردن حماس اعلام کرده بود اما نه‌تنها حماس از بین نرفت، بلکه در اوج اقتدار است و بنا به گزارش منابع اطلاعاتی اسرائیلی نزدیک 20 هزار نیروی فعال جدید را به خود جذب کرده است. اسرائیل به دنبال تبدیل کردن نوار غزه به منطقه‌ای امن برای خود بود اما نه‌تنها غزه به چنین وضعیتی تبدیل نشد، بلکه شرایط برای تولید یک نیروی فعال ضد اسرائیلی با انگیزه‌ای بسیار مضاعف، با تجربه جنگی 470 روزه، با تجربه شکست زمینی اسرائیل و تجربه‌های دیگری مهیا شد. 
4- فرسایش اسطوره قدرت
در ادبیات نظامی ایده‌ای وجود دارد مبنی بر اسطوره‌سازی از قدرت. منظور از اسطوره‌سازی این است که کشورها تا جایی که می‌توانند دیگران را نسبت به قدرت «افسانه‌ای» و «رمزآلود» خود بترسانند تا دست به اقدام تجاوزکارانه یا توسطه‌طلبانه‌ای نزنند. این وضعیت، یک وضعیت ذهنی را ایجاد می‌کند که در پرتو آن تنها با استفاده از بخشی از توانمندی‌ها به صورت نمایشی می‌تواند قدرت ادراکی به وجود آورد. منظور از قدرت ادراکی، سطحی از قدرت است که توسط بازیگران رقیب و دشمن «درک می‌شود». این نوع قدرت الزاما قدرت واقعی نیست. می‌تواند ریشه‌ای در واقعیت نیز نداشته باشد اما به هر حال قدرت است. به این قدرت، اسطوره قدرت یا افسانه قدرت نیز گفته می‌شود. دولت‌ها در عرصه روابط بین‌الملل تلاش می‌کنند تا می‌توانند از این وضعیت روانی استفاده کنند. این وضعیت روانی کمترین هزینه را برای آنها دارد. هم منابع نظامی را به هدر نمی‌دهد، هم میزان آسیب‌هایی را که قدرت واقعی دارد، ندارد و کشورها را وارد مسابقه تسلیحاتی با هم نمی‌کند. پیش از نبرد تن به تن اخیر اسرائیل با غزه، اسرائیل در چنین وضعیتی قرار داشت. جنگ توانست توان اسرائیل برای نمایش قدرت را از بین ببرد. جنگ قدرتی را که «تصور می‌شد»، به قدرتی که «واقعیت یافت» تنزل داد. برخلاف این وضعیت در اسرائیل، جنگ برای نیروهای مقاومت توانست «قدرتی را که تصور می‌شد» به «قدرتی که واقعیت یافت» ارتقا دهد. یک بازی دو سره در جنگ اتفاق افتاد. 470 روز و نزدیک 16 ماه نبرد بین اسرائیل و حماس، وضعیتی را در سرزمین‌های اشغالی به وجود آورد که منجر به فرسایش اسطوره قدرت اسرائیل شد. شاید این موضوع مهم‌ترین شکستی بود که اسرائیل متحمل شد.

Page Generated in 0/0071 sec