printlogo


کد خبر: 298591تاریخ: 1403/11/16 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با حسام فرهمند کارگردان فیلم رها: این قصه از دغدغه‌های شخصی‌ام آمده است
اخلاقی یا اجتماعی؟

میلاد جلیل‌زاده: در چند سال اخیر مرتب بحث بر سر این است که سینمای اجتماعی ایران بسیار ضعیف شده و عرصه اکران به دست کمدی‌ها و از لحاظ بودجه‌های کلان به دست فیلم‌های استراتژیک افتاده است. حالا در جشنواره چهل‌وسوم فجر که تعداد آثار اجتماعی بیشتر از کمدی‌ها و فیلم‌های استراتژیک است، «رها» به عنوان نخستین فیلم حسام فرهمند، تبدیل به یکی از مهم‌ترین و بحث‌برانگیزترین فیلم‌های اجتماعی می‌شود. این اما اتفاقا نقطه شروعی است برای بحث درباره معنای واقعی و دقیق سینمای اجتماعی. در گفت‌وگویی که با حسام فرهمند داشته‌ایم، او فیلمش را اثری اخلاقی می‌داند نه اجتماعی. یعنی مساله او خصوصیات فردی آدم‌ها مثل لجبازی یا اهمال‌کاری است و فکر می‌کند سرنوشت آدم‌های قصه به این دلیل به سمت تباهی می‌رود نه چیزهایی که از بیرون بر آنها تحمیل می‌شود. حالا که فیلم‌های جشنواره یکی‌یکی دیده می‌شوند و فراتر از خلاصه داستان‌های در نهایت چند خطی‌شان بهتر معلوم می‌شود محتوای آنها چیست، اطلاق عبارت اجتماعی به خیلی از آنها هم محل تردید قرار می‌گیرد. انگار تا ما یک انسان فقیر را در کنار یک انسان پولدار می‌بینیم، بلافاصله یاد فاصله طبقاتی می‌افتیم و موضوع را اجتماعی می‌بینیم یا در فیلمی دیگر، به محض اینکه چند کاراکتر افغانستانی دیدیم (مثلا فیلم «لولی») باز هم ذهن‌مان سمت موضوعات اجتماعی می‌رود، در حالی که با یک اثر معناگرا طرف هستیم. به نظر می‌رسد جامعه تشنه طرح مباحثی است که سینما هنوز سراغ‌شان نرفته و پاسخی به این نیاز نداده است و برای همین به محض آنکه برچسب‌های خاص اینچنینی را در موضوع یک فیلم می‌بیند، آن را به همان سینمای اجتماعی که منتظر آمدنش بوده ربط می‌دهد. گفت‌وگوی مبسوط ما با حسام فرهمند، کارگردان فیلم رها که به عمق تحلیل رفتار شخصیت‌های فیلمش رفته و دلیل رویدادهای آن را واکاوی می‌کند، هم به فهمیدن معنای فیلم کمک کرده و هم نشان می‌دهد که هر برچسب داغ اجتماعی باعث نمی‌شود بتوان یک فیلم را در این دسته‌بندی شناسایی کرد. حسام فرهمند از کهنه‌کارهای سینماست اما حالا نخستین فیلم بلند داستانی‌اش را کارگردانی کرده است. او در این گفت‌وگو به سابقه‌اش در سینما و اینکه از کجا به ساخت فیلم رها رسیده هم اشاره می‌کند.
***
* از آنجا که فیلم‌ها معمولا تا حدودی به زیست و ‌جهان‌بینی کارگردان‌شان مرتبط هستند، اگر موافق باشید از اینجا شروع کنیم که شما چگونه وارد عرصه سینما شدید؟ چه زندگی‌ای داشتید و چگونه این موضوع به فیلم شما ارتباط پیدا می‌کند؟
من سال ۱۳۷۴ با فیلم «خواهران غریب» به کارگردانی آقای کیومرث پوراحمد، به عنوان دستیار کارگردان وارد عرصه سینما شدم. به سینما علاقه‌مند بودم و در ابتدا قرار بود صرفا به عنوان مخاطب در این وادی حضور داشته باشم اما به مرور در پشت صحنه پروژه‌ها درگیر شدم که منجر شد به تثبیت موقعیت من در حیطه دستیار کارگردانی. بعد از «خواهران غریب»، در سریال «سرنخ» هم همکاری کردم. با کارگردانان دیگری هم همکاری داشتم و بعد از 7-6 سال، وارد حوزه ساخت تیزر شدم و یک شرکت فیلمسازی تأسیس کردم. سال‌ها در این زمینه فعال بودم تا اینکه تصمیم گرفتم دوباره به سینما برگردم. حالا 4-3 سال است که به این عرصه برگشته‌ام و در حوزه‌های فیلمنامه‌نویسی، تولید و تهیه و همچنین به عنوان مجری طرح در چندین پروژه سینمایی و سریال پلتفرمی فعالیت کرده‌ام. در نهایت، شرایطی فراهم شد که توانستم فیلمسازی را به طور جدی دنبال کنم.
* چه شد که تصمیم گرفتید به سینما بازگردید؟
متوجه شدم سینما از ابتدا دغدغه شخصی من بوده است و بهتر است به این مسیر بازگردم.
* یعنی انگیزه مالی باعث این بازگشت نبود، چرا که طبیعتاً در شغلی که داشتید اوضاع مالی بهتری برای شما فراهم می‌شد.
البته در این فیلم هم من سرمایه‌گذاری مستقیم نکردم، بلکه چند سرمایه‌گذار مختلف به این پروژه پیوستند و در آن مشارکت کردند اما در اصل، هدف و تمرکز من روی فیلمسازی قرار گرفت و مسیر کاری‌ام تغییر کرد.
* در این مدت، فیلم‌تان را چند بار با مخاطبان دیده‌اید؟
فیلم را چندین بار با طیف‌های مختلفی از مخاطبان به نمایش گذاشتیم؛ ۳ بار در سالن‌های عمومی فیلم را دیدم و یک بار هم با منتقدان و چندین بار با افرادی که در حوزه سینما فعالیت می‌کنند؛ از جمله تهیه‌کنندگان، کارگردانان، تدوینگران و حتی مخاطبان عام سینما. همچنین افرادی بودند که خارج از سالن سینما فیلم را دیدند و بازخوردهای آنها را هم دریافت کردم.
* بازخورد آنها چطور بود؟
نگاه‌های متفاوتی وجود داشت اما نقطه مشترکی که می‌توانم به آن اشاره کنم این است که همه آنها درگیر قصه و فرم روایت داستان شدند و قصه برای‌شان قابل توجه بود. این موضوع شامل کسانی که فیلم را پسندیدند و حتی کسانی که فیلم را دوست نداشتند یا درباره آن ایراداتی مطرح کردند، می‌شد.
* بله، حتی کسانی که فیلم «رها» را دوست نداشته باشند، درگیر آن می‌شوند، چون این فیلم بی‌طعم، بی‌رنگ و بو نیست و مزه خاص خود را دارد؛ هرچند این مزه تلخ است. حالا بیایید درباره کسانی که فیلم را دوست نداشتند، صحبت کنیم. ممکن است گاهی بعضی افراد به مسائل فنی مثل گره‌افکنی، گره‌گشایی، کات‌ها و شات‌ها و موارد اینچنینی ایراد بگیرند اما از این مسائل فنی که بگذریم، کلیت داستان دارای تلخی شدیدی است. دلیلش چه بود که وقتی شما پس از این سال‌ها به سینما برگشتید، چنین سوژه‌ای را انتخاب کردید؟
بخش عمده‌ای از این فضای قصه و نوع پرداخت آن، ناشی از دغدغه‌های شخصی من بود. من به سینمای شخصیت‌پرداز علاقه دارم و بیشتر از هر چیز، فارغ از قصه و ماجرای فیلم، خود شخصیت‌ها برایم اهمیت داشتند. این نوع شخصیت‌ها و تیپ کاراکترها را بخوبی می‌شناختم و اشراف کاملی به آنها داشتم.
* آیا بحث طبقاتی هم در فیلم مطرح بود؟
در فیلم من خانواده فقیر وجود ندارد.
* یعنی شخصیتی دارید که ذاتاً و از نظر طبقاتی فقیر نیست اما یک حادثه باعث سقوط مالی‌اش شده است؟
حتی سقوط مالی هم به معنای دقیق کلمه اتفاق نمی‌افتد. به نظر من، ما با یک قشر متوسط لب مرز مواجه هستیم. این خانواده از نظر مالی وضعیت نسبتا خوبی داشت و مشکلات مالی نداشت. در شرایط عادی، مثلاً اگر دخترشان به لپ‌تاپ نیاز داشت، می‌توانستند آن را خریداری کنند اما حالا در موقعیتی قرار گرفته‌اند که حتی خرید یک لپ‌تاپ برای‌شان به یک معضل تبدیل شده است. در بازخوردهایی که از مخاطبان دریافت کردم، خیلی‌ از آنها گفتند شما سیاه‌نمایی نکرده‌اید و فیلم شما درونمایه نکبت‌آمیز ندارد اما تلخی در آن وجود دارد و این نوع تلخی برای ما قابل درک و لمس‌پذیر است. جنس این تلخی هم مهم و تعیین‌کننده است. برای من، خانواده توحید یک خانواده متوسط لب مرز هستند که با یک اتفاق کوچک، ناگهان چرخه زندگی‌شان تغییر می‌کند و سبک زندگی‌شان دگرگون می‌شود. این تغییر ناشی از شرایطی است که بر خود خانواده حاکم است؛ یعنی تصمیم‌های غلطی که توحید به عنوان کسی که می‌خواهد همه چیز را حل و سامان دهد، می‌گیرد اما برعکس، هر کاری که انجام می‌دهد، وضعیت را بدتر می‌کند. حتی لجبازی و فحش‌ دادن‌هایش به دیگران هم باعث ایجاد دردسر می‌شود. از خرید قهوه‌ساز گرفته تا سایر اقداماتش، همه‌ چیز به مشکل می‌انجامد. در ابتدای فیلم به وضوح نشان داده می‌شود که این شخصیت به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد. حتی برایش مهم نیست دخترش موهایش را بفروشد یا نه و این موضوع را چندان جدی نمی‌گیرد. اگر این موضوع را جدی می‌گرفت، این اتفاقات رخ نمی‌داد. او یک قهوه‌جوش می‌خرد که می‌داند ممکن است خراب باشد. فروشنده به او می‌گوید اگر آن را به برق بزنی و امتحان کنی، قیمتش بالاتر می‌رود. این یعنی قطعا قهوه‌جوش خراب است و فروشنده سعی دارد آن را به هر قیمتی بفروشد اما توحید با بی‌تفاوتی می‌گوید «باشد» و آن را می‌خرد. لپ‌تاپ را هم به همین شکل خریداری می‌کند. این سهل‌انگاری‌ها باعث می‌شود به شکل دومینو، فروپاشی‌های بعدی که بزرگ‌تر هم هستند برایش رخ دهد.
* در مورد لجبازی کردن توحید، بی‌انصافی نیست که چنین چیزی را خصوصیت ذاتی‌اش بدانیم؟ او بعد از دیدن خودکشی یک دختر در مترو که زیر چرخ‌های قطار اتفاق افتاد، طبیعتاً دچار فروپاشی روانی می‌شود و این وقایع برایش رخ می‌دهد.
از آن ماجرا مدت‌ها گذشته و توحید می‌توانست خود را بسازد و روی پای خودش بایستد. می‌توانست به دنبال یک کار جدید برای خودش برود. بخشی از این وضعیت به نظر من وادادگی کاراکتر توحید است. اگر توحید وا نمی‌داد و کمی جدی‌تر به زندگی و خانواده‌اش اهمیت می‌داد، هیچ ‌وقت وارد این سراشیبی نمی‌شد.
* آیا این بلایی که شما به عنوان خدای فیلم بر سرش می‌آورید، حقش است؟ مستحقش هست؟
من به عنوان خدای داستان برای او تصمیم نمی‌گیرم. یک شخصیتی را در دل یک قصه تعریف می‌کنم و بر اساس روندی که طی می‌کند، این اتفاقات را شکل می‌دهم. این شخصیت طبق مولفه‌هایی که دارد، در این شرایط واکنش نشان می‌دهد یا نه. اگر با موضوع خاصی مواجه شود، می‌تواند چنین برخوردی داشته باشد یا نه. وقتی مولفه‌ها را برای شخصیت ردیف می‌کنید، رفتار او در دل داستان مشخص می‌شود. حتی بچه‌های توحید می‌خواهند جلوی مادرشان از او حمایت کنند و نمی‌خواهند که او دچار مشکل شود اما توحید اهمال می‌کند و به فضای پیرامونش توجه نمی‌کند.
* حالا به خاطر اتفاقی که در گذشته افتاده، او به زندگی‌اش با سهل‌انگاری نگاه می‌کند اما نتیجه رفتارش به یک فاجعه تبدیل می‌شود و تاوانی می‌دهد که خیلی بالاتر از گناه او است. آیا به طور کلی مقصر خود توحید است؟
الزاماً نمی‌توان یک کاراکتر را مقصر دانست. این کاراکتر در کنار شرایطی که در برابرش قرار می‌گیرد، واکنش‌هایی دارد اما اگر توحید مثلاً از همان ابتدای قضیه، حتی زمانی که کارت اعتباری رها را برمی‌دارد و می‌رود لپ‌تاپ می‌خرد اهمال نمی‌کرد، اگر وقتی فروشنده می‌گوید لپ‌تاپ فقط باتری‌اش خراب است و به همین دلیل روشن نمی‌شود، به حرف او اطمینان نمی‌کرد و می‌رفت و لپ‌تاپ را تست می‌کرد، مثلاً می‌گفت: «آقا، بیا لپ‌تاپ را ببریم دم تعمیرگاه و او تضمین کند که با یک باتری درست می‌شود»، کار به اینجا نمی‌کشید. او هر چیزی را سرسری رد می‌کند و باعث می‌شود این اتفاقات بیفتد. یعنی تصمیم غلط فردی توحید است که موتور اصلی این فاجعه را راه می‌اندازد.
* درباره مقایسه‌ای که بین فیلم شما و فیلم «انگل» می‌شود، چه نظری دارید؟
در فیلم «انگل» موضوعی محوریت دارد و قصه به آن می‌پردازد که به نظرم «رها» به آن سمت و سو نمی‌رود. «انگل» خیلی رفته سراغ فاصله طبقاتی و همین موضوع اصلی فیلم شده است. مثلاً در «انگل» آن کاراکتر پدر فقط به خاطر اینکه بدنش بو می‌دهد و آن آدم‌های پولدار از بوی بدن او بدشان می‌آید، تبدیل می‌شود به یک جانی. ولی توحید این‌طور نگاه نمی‌کند. او  برای خودش الکی یک فلسفه‌ای ساخته که کارش را به اینجا می‌کشاند؛ یک لجبازی کودکانه. حتی به این موضوع در نسخه فیلمنامه اصلی پرداخت بیشتری شده بود که در فیلم کمتر شده است. مثلاً دایی بچه‌هایش را که می‌آمد به آنها کمک می‌کرد و می‌توانست از این خانواده حمایت کند، توحید با یک لجبازی کودکانه که احساس می‌کرد دایی بچه‌ها فخرفروشی می‌کند، از میدان خارج می‌کند و می‌گوید او اجازه ندارد وارد خانه‌شان شود. این همین الان هم در بخشی از فیلم هست که سهیل به آشپزخانه می‌آید و می‌گوید «خب! به دایی رضا بگو کمک کند» و مادرش ثریا می‌گوید « با این کارهای پدرتان من رویم نمی‌شود زنگ بزنم به برادرم». یعنی لجبازی خود توحید است که دارد این فضا را ایجاد می‌کند؛ یک لجبازی با قشر پولدار هم دارد. تفاوت فیلم من با «انگل» این است که در «انگل» موضوع و کانسپت کار، تضاد طبقاتی است، ولی در «رها» نیست. «رها» خیلی درونی‌تر و حسی‌تر است. در «رها» مسائل شخصیت‌پردازی مهم است و توحید یک وجه دوگانه پیدا می‌کند؛ همانقدر که توحید لجباز است، رفتار بچگانه‌ای دارد. آرش هم که پولدار است، همین است. آرش هم می‌توانست همان موقع که معلوم شد توحید دزد لپ‌تاپ نیست، اطلاعات توی لپ‌تاپ را پاک بکند و لپ‌تاپ را به او بدهد. ولی از سر لجبازی و به خاطر آن کتکی که خورده و توحید گفته به درک که خواهرت توی کماست، او هم وقتی توحید می‌گوید دختر من به این وسیله نیاز دارد، می‌گوید به درک. یعنی 2 آدم لجباز افتاده‌اند به جان همدیگر و این باعث می‌شود که 2 خانواده تاوانی بدهند که جبران نشود.
* سکانسی در فیلم هست که آرش با ماشین شاسی‌بلند رد می‌شود و توحید با یک پیکان استیشن قراضه تعقیبش می‌کند. آرش زباله‌هایش را به بیرون از سطل زباله پرت می‌کند اما توحید با دقت آن را داخل سطل می‌اندازد. این را خیلی‌ها یک سکانس نمادین گرفتند که به‌طور واضحی توضیح می‌دهد فیلم طرف کدام طبقه است.
این به خود شخصیت‌ها ربط دارد و نه طبقه‌شان. چرا مادر آرش این‌طور نیست؟ او که از طبقه بالای جامعه است. غزاله هم که از همان طبقه بالاست، دختر بدی نیست. کار خیریه هم می‌کند.
* به هر حال، وقتی فیلم را می‌بینیم، طبقه اجتماعی شخصیت‌ها هم برای ما مطرح می‌شود بویژه در این ایام که این بحث‌ها در همه دنیا مطرح است. نکته بعد این است که وقتی فیلم اجتماعی می‌بینیم، به دنبال این پند هستیم که مقصر کیست تا بفهمیم بالاخره چه کار باید بکنیم که در واقعیت کار به اینجا نکشد. اینجا مقصر کیست؟ آیا مقصر آن دختر است که خود را جلوی مترو انداخته و از ابتدا این ماجرا را شروع کرده که این آدم کارش به اینجا رسیده؟ یا باید یقه دولت را بگیریم یا طبقه سرمایه‌داری را و یا باید گلایه از خدا بکنیم؟
من خودم دنبال مقصر نمی‌گردم. می‌خواهم بگویم مجموعه‌ای از اتفاقات و علل باعث می‌شود یک حادثه‌ای رخ بدهد. این ناشی از شرایط فردی افراد و شرایط اجتماعی آنهاست؛ این 2 با هم تنیده شده و فضایی را ساخته‌اند. من می‌گویم مجموعه‌ای از اتفاقات کنار همدیگر تبدیل می‌شود به یک رخدادی که فاجعه‌بار است، ولی خود افراد هم در آن میان تصمیم‌گیرنده هستند. به عبارتی برای من، تصمیم فردی افراد در بدترین شرایط مهم‌ترین چیز است. می‌خواهم بگویم اگر انتخاب درستی نکنند، ویژگی‌های شخصیتی‌شان تبدیل می‌شود به عامل فجایعی که گاهی جبران‌ناپذیر نیست.
* پس «رها» یک فیلم اخلاقی است تا اجتماعی.
بله! تمام مسائلی که برای توحید پیش می‌آید طوری نبوده که نشود با هیچ ابزاری از آن جلوگیری کرد. مثلاً درست است که جلوی چشمش اتفاقی در مترو افتاده و باعث ضربه روحی به او شده اما می‌توانست کم‌کم بر خودش مسلط شود. در ادامه هم در هیچ کاری دوام نمی‌آورد؛ نه اینکه کار نیست، بلکه غرور و لجبازی خاصی دارد که با کسی کنار نمی‌آید. این رفتارها همین‌طور ادامه پیدا می‌کند تا کار را به فجایع کلان‌تر می‌کشاند. 
* وقتی فیلمنامه را می‌نوشتید، برای شخصیت توحید، شهاب حسینی در ذهن‌تان بود؟
نه! تصویر مشخصی از بازیگر خاصی در ذهنم نبود. حتی من تصویری که در ذهن داشتم، سنش را بالاتر می‌دیدم. مثلاً بالای ۵۵ سال می‌دیدم، ولی بعد از چندین بار بازنویسی فیلمنامه و پایین آمدن سن بچه‌ها، به این نتیجه رسیدیم که طبیعتاً سن توحید هم باید پایین‌تر بیاید. بعد هم خیلی برای‌مان بعید بود که آقای حسینی بیاید، ولی به هر حال من از تهیه‌کننده خواستم لااقل یک پیشنهاد به ایشان بدهیم شاید قبول کردند. آقای حسینی هم وقتی فیلمنامه را خواندند، خیلی برای‌شان جذاب بود و گفتند پای کار هستند.
* یعنی الگوی فیلم «جدایی نادر از سیمین» در ذهن‌تان نبود؟
به نظر من، حسینی در «جدایی» یک عصبیت پنهانی دارد که توحید ندارد. شاید تعبیر قشنگی نباشد، ولی توحید یک نوع مشنگی دارد. یعنی بیش از آنکه بخواهد آدم جنگنده‌ای باشد، صرفاً در لحظاتی شاکی می‌شود و ناگهان یک رگش بالا می‌زند. حتی تصویری که من از توحید داشتم به لحاظ ظاهری خیلی با این کاراکتر فرق داشت. من توحید را یک آدم خیلی چاق می‌دیدم که حتی اضافه وزن زیادی دارد. یعنی همه چیز را ول کرده و این رهاشدگی حتی به هیکل و بدنش مربوط می‌شود. ولی وقتی به سراغ شهاب رفتیم، خب! آن ظاهر وجود نداشت اما ما را به سمتی برد که چیزهای دیگری درباره این کاراکتر بسازیم و خود شهاب خیلی کمک کرد. مثلاً اگر دقت کنید، یک تیکی دارد که مرتب پلک می‌زند. این از مردد بودنش می‌آید، از اینکه نمی‌تواند تصمیم درستی بگیرد.
* قرار بود فرهاد اصلانی این نقش را بازی کند؟
بله، اما آقای اصلانی درگیر کار شدند و ما هم وارد طرح و برنامه‌هایی شدیم که به شهاب رسیدیم. به هر حال، شهاب حسینی چیزهایی را با خودش به فیلم آورد که طبیعی است. خود شهاب وقتی فیلمنامه را خواند، درونش رخنه کرده بود. یعنی یک فضایی از توحید در ذهنش شکل گرفته بود که فکر می‌کرد این شخصیت برایش یک فضای جدیدی دارد و خودش هم به‌شدت مراقبت می‌کرد که شبیه به بازی دیگری نشود. ما خیلی درباره این موضوع با همدیگر صحبت می‌کردیم.
* نقش مردان جوان عصبی که یکهو از کوره درمی‌روند، در چند سال اخیر خیلی زیاد بوده و جواد عزتی، نوید محمدزاده و افراد دیگری هم آن را کار کرده‌اند. حتی همین تیک پلک‌ زدن‌های مکرر توحید را امسال میرسعید مولویان در فیلم «ناتور دشت» دارد؛ این عصبیت از کجا می‌آید؟
من فکر می‌کنم این همان چیزی است که در پیرامون خودمان داریم می‌بینیم و الگوهای اجتماعی شده‌اند. ما بی‌حوصله و کم‌حوصله شده‌ایم و در این شرایط، دعوا و مرافعه زیاد می‌شود و در خیابان، آدم‌های کم‌طاقت به بهانه‌های کوچک ممکن است سر هم خراب شوند.
* از فیلم خودتان راضی بودید؟ اگر به عقب برگردید، تغییراتی هست که بخواهید در ساختارش بدهید؟
من دنبال فیلمی بودم که لحن خودش را داشته باشد؛ هرچند مخاطب آن را دوست داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی سعی کردم احساس درونی خودم را در لحن فیلم بیاورم. حالا تا چه حد این اتفاق افتاده یا نه، چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ محتوایی، این دیگر چیزی است که با تغییر در همین فیلم به دست نمی‌آید و اساسی‌تر است. اما خود ما هم خیلی تغییر دادیم و چند ورژن داشتیم. من ورژن 3 ساعته تدوین کردم، 2 ساعت و ۴۰ دقیقه تدوین کردم، ورژن ۹۵ دقیقه تدوین کردم و الان ۱۰۷ دقیقه است که با تیتراژ تقریباً ۱۰۹ دقیقه می‌شود.
* شما دل‌تان می‌خواست یک بار در سینما کار کنید و بدهی قلبی‌تان به آن را ادا کنید یا باز هم در میدان هستید و ممکن است فیلم بسازید؟
این خیلی بستگی دارد به شرایطی که بعد از این ایجاد می‌شود. ببینید، من ۲۰ سال صبر کردم تا این فیلم را ساختم. اگر فضایی برایم ایجاد شود که فیلم بعدی را بسازم، چراکه نه. این کار را می‌کنم و به هر حال همین فیلم اگر بتواند برای من اعتباری ایجاد کند، فیلم بعدی راحت‌تر ساخته می‌شود.
***
نقدی بر فیلم رها، نخستین ساخته سینمایی حسام فرهمند
تراژدی پدر ایرانی
آراز مطلب‌زاده: سخن گفتن از فرودستان، پرداختن به این طبقه و شرح قصه‌شان در سینمای ایران به امری به غایت مناقشه‌برانگیز بدل شده ‌است. ناگفته پیداست که در سال‌های اخیر فیلمسازانی از قبیل محمد کارت، هومن سیدی و... چگونه با ارائه کاریکاتوری مهوع از این طبقه، نسبت سینمای ایران با این طبقه را صورت‌بندی کرده‌اند؛ نسبتی که می‌توان آن را ارتزاق سینما از فقر دانست. به این معنا که سینمای ایران با ارائه تصویری اگزوتیک از این طبقه و مناسبات جاری در آن، پرچمدار نوعی خوانش ساده‌لوحانه، خام‌دستانه و ابتدایی از وضعیت این طبقه شد که تقریبا هیچ نسبتی با واقعیت جاری نداشت. بنابراین در این وانفسا هرگونه فیلمی که تا حدی از این فضای ممکن فاصله بگیرد به خودی خود واجد ارزش خواهد بود‌. فیلم «رها» به کارگردانی حسام فرهمند به‌رغم ضعف‌هایی که دارد، تا حدی این فضا را می‌شکند. «رها» آغاز نسبتا منسجمی دارد و می‌تواند تا حدی شخصیت‌ها را پرورش دهد. به طور مثال می‌تواند با اتکا بر «اختلال ‌احتکار»، شخصیت توحید با بازی شهاب حسینی را به طور نسبتا ملموسی به مخاطب معرفی کند یا در پرورش انگیزه‌های شخصیت پسر خانواده یا دختر خانواده هم مجموعا موفق است. فیلم می‌کوشد بر پیچیدگی مساله امروز طبقه فرودست تاکید کند. از اتحاد رویکردی تقلیل‌گرایانه پرهیز می‌کند و با ادغام علت‌های مختلف، می‌کوشد چندوجهی بودن تعارضات اجتماعی جاری در ایران امروز را بازنمایی کند. همچنین فیلم می‌کوشد بر ناکارآمدی نهادهای دولتی در ایران امروز هم اشاراتی کند. به این‌معنا که نهادهای دولتی دیگر قادر به حل منازعه جامعه نیستند و خود جامعه باید برای احقاق حق خود کاری کند. رها می‌کوشد با حفظ موضع انسانی و بدون هر گونه اضافات، قصه‌اش را بگوید. فیلم، جنگ فقیر و غنی به راه نمی‌اندازد اما به تخطئه فرودستان هم نمی‌پردازد، بلکه می‌کوشد زوایای دید مختلف را نسبت به موضوع شفاف‌‌تر کند. اما فیلم هر چه به پایان نزدیک‌تر می‌شود، ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود. مشکل اصلی فیلم زمان طولانی آن و سانتیمانتالیسم اغراق شده در یک‌سوم پایانی است. فیلم حداقل چند پایان دارد و عملا چندبار به اتمام می‌رسد و دوباره آغاز می‌شود. با این‌حال در مجموع می‌توان گفت «رها» برخلاف سایر فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران که مبتلا به «فتیشیسم فلاکت» هستند و با ولعی عجیب  تصویری اگزوتیک از فقر را نشان می‌دهند، قادر است وضعیت تراژیک پدر ایرانی را به تصویر بکشد.

Page Generated in 0/0193 sec