printlogo


کد خبر: 298681تاریخ: 1403/11/20 00:00
نگاهی به نقش و جایگاه مشارکت مردم در پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی
انقلاب مردم

نظام جمهوری اسلامی به شکل ذاتی از ابتدای استقرار، مشارکت مردم را مورد توجه قرار داده و رهبران انقلاب بر این باور بوده‌اند پیشبرد جمهوری اسلامی و آرمان‌های آن بدون این مشارکت ممکن نیست و همواره بر این حضور مردمی تاکید داشته‌اند. به اعتراف اندیشمندان و تئوریسین‌های علوم سیاسی و اجتماعی، انقلاب 57 یک انقلاب اصیل بود، چرا که به واقع، ابتنای بر حضور و مشارکت مردم داشت، بنابراین ایده‌ای که نظام جمهوری اسلامی راجع به مردم و مشارکت مردم دارد، وجه ممیزه آن با نظام‌های دیگر است. 
ما در زمان پهلوی هم واجد نظام پارلمانی بودیم و قرار بود شاه هم مثل شاه بریتانیا کنار بنشیند و سلطنت کند ولی این امر در ایران رخ نداد. نظام پارلمانی در ایران به تمرکز فزاینده قدرت شخص اول مملکت منتهی شد. این ساختار سیاسی و عدم توجه به مشارکت مردم بود که شاه و رژیمش را به یکی از دیکتاتورترین و سفاک‌ترین رژیم‌های منطقه و تاریخ تبدیل کرد. 
شاید به لحاظ سیستم دیوان‌سالاری، ما برخی وجوه حکومت پهلوی را به ارث برده‌ایم و نتوانسته‌ایم آنطور که باید و شاید در آن تصرف کرده و آن را متحول کنیم اما به طور قطع می‌توان گفت تفاوتی که باعث شده جمهوری اسلامی و نظام پهلوی از اساس قیاس‌ناپذیر باشند، همین توجه به رای و نظر و مشارکت مردم در دوره پس از انقلاب بوده است. در واقع جمهوری اسلامی نمی‌تواند روی چیزی غیر از این مشارکت مردم تکیه کند، چون این نقطه تمایز آن با دیگر حکومت‌هاست.
در این مجال به مناسبت ایام پیروزی انقلاب اسلامی به مولفه مشارکت مردم در زمانه جمهوری اسلامی می‌پردازیم و فراز و فرود این مشارکت را مورد بررسی قرار می‌دهیم. اساسا چرا جمهوری اسلامی حیات و مشروعیت خود را با مشارکت مردم گره زد و چه مسائلی مشارکت مردم در انقلاب و جمهوری اسلامی را دستخوش چالش کرده است؟ اینها سوالاتی است که با محمدباقر خرمشاد، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و محمدرضا قائمی‌نیک، عضو هیات علمی دانشگاه رضوی در میان گذاشتیم.
***
گفت‌وگوی «وطن امروز» با محمدباقر خرمشاد
اقتدار ملی مشارکت‌آفرین است
* آقای دکتر! یک اتفاقی که در جمهوری اسلامی افتاده و در جاهای دیگر شاهد آن نیستیم این است که ما مشارکت مردم در بزنگاه‌های مختلف از جمله مشارکت در راهپیمایی‌ها یا مشارکت در انتخابات را به نوعی با مشروعیت نظام پیوند ‌زده‌ایم، یعنی وقتی مشارکت بالا رفته ما این را به عنوان مشروعیت نظام تلقی کرده‌ایم؛ در جاهای دیگر این اتفاق نمی‌افتد، مثلا معمولا انتخابات کارکردهایی نظیر چرخش نخبگان و تغییر یکسری سیاست‌ها را به همراه دارد؛ اینکه ما حضور مردم را به مشروعیت نظام گره زده‌ایم، درست است؟ 
من به عنوان یک دانشجوی علم سیاست که تخصصم هم جامعه‌شناسی سیاسی است، از همان ابتدا بارها اعلام کرده‌ام اساسا انتخابات برآمده از بحث تفکیک قوا و توزیع قواست. به این مفهوم که مسؤولیت و قدرت را توزیع می‌کند و بعد مسؤولیت را ادواری می‌کند و بعد به قول شما آن چرخش نخبگان اتفاق می‌افتد. اساسا فلسفه وجودی شکل‌گیری چنین چیزی برای اندازه‌گیری مشروعیت نظام سیاسی نبوده است. عملکردها نباید به نظام سیاسی گره بخورد. عملکردها به قوه مقننه یا قوه مجریه بازمی‌گردد که کارآمد هستند یا نیستند. در واقع انتخابات برای این است که مردم اجازه یابند در هر دوره‌ای کسانی را انتخاب کنند و اگر از انتخاب خود ناراضی بودند، به دیگران رای دهند؛ اصلا فلسفه انتخابات این است، لذا به نظر من گره زدن میزان مشارکت در انتخابات به مشروعیت نظام سیاسی خلاف روند موجود در جهان است. یعنی خلاف آن چیزی است که از انتخابات و مردم‌سالاری یا مردم سالاری غیرمستقیم مبتنی بر انتخابات بر می‌آید. 
البته قابل فهم است که چرا مشارکت در ایران با مشروعیت پیوند خورده، شاید ۲ دلیل وجود داشته باشد؛ یک دلیل داخلی دارد و آن اینکه استبداد و دیکتاتوری در گذشته ایران خیلی سنگین بوده و حالا جمهوری اسلامی با یک انقلاب سر کار آمده و می‌خواهد بگوید وجه تمایز من با نظام قبلی این است که مردم‌ همان‌طور که در انقلاب حضور پیدا کردند، مدام به صحنه می‌آیند، در حالی که این به نظر من استدلال درستی نیست.
یک وجه دیگر هم این است که جمهوری اسلامی با انقلاب بزرگی سر کار آمده و این انقلاب بزرگ عکس‌العمل‌ها و فشارهای زیادی را برانگیخته است و کسانی تلاش می‌کنند جمهوری اسلامی را یک نظام نامشروع معرفی کنند و از نامردمی شدن و نبود دموکراسی سخن بگویند و از این طریق به جمهوری اسلامی فشار بیاورند، لذا جمهوری اسلامی تلاش می‌کند ایستگاه به ایستگاه که انتخابات انجام می‌دهد، جلو بکشد و بلکه نفسی زیر این فشارها بکشد. ترکیب این ۲ عامل باعث شده انتخابات‌ به مشروعیت نظام گره بخورد که به نظر من از ابتدا درست نبوده است. 
مخالفان جمهوری اسلامی هم از همین امر بخوبی استفاده کردند که بلکه بتوانند به جمهوری اسلامی فشار بیاورند. اگر چنانچه نتوانستند جمهوری اسلامی را به تعبیر خودشان اصلاح کنند یا رفتارهایش را تعدیل کنند یا حتی آن را تغییر دهند، یک ایستگاه خوبی به نام انتخابات وجود دارد که آنجا بتوانند اثر بگذارند. 
به طور مثال هدف تحریم این بود مردم تحت فشار قرار بگیرند و جمهوری اسلامی مسؤول این وضعیت معرفی شود و اینها بتوانند نظام سیاسی را مهار و کنترل کنند. این باید خودش را در یک جایی مثل اعتراض، تظاهرات و اغتشاش بروز و ظهور می‌داده که این نشد اما عرصه دیگر اثرگذاری دشمن، انتخابات است. به عبارتی، تحریمی‌ها و قدرت‌های بزرگ تلاش کردند آنچه را که با تحریم کاشته بودند و با فشار روانی ایجاد کردند، در انتخابات درو کنند. 
* یعنی بحث شما این است که شرایطی که ما در سال‌های گذشته داشتیم این سطح از مشارکت را گریز‌ناپذیر کرده و حاکمیت هم چه بخواهد چه نخواهد، توان تغییر این وضعیت را نداشته است. 
ظاهرا اینگونه بوده، البته پارامترهای دیگری را هم می‌توان اضافه کرد که مثلا درباره فقدان احزاب سیاسی قدرتمند و در یک جاهایی فقدان رقابت سیاسی با نشاط هم می‌توان به عنوان عوامل فرعی بحث کرد. فقدان احزاب یا فقدان رقابت در مقاطع دیگری هم مشهود بود ولی بالای 50 درصد یا 70 درصد مشارکت داشتیم. منتها اضافه شدن مساله معیشت و تشدید بحث آزادی‌های اجتماعی و جنگ ادراکی شکل گرفته علیه ما توسط رسانه‌های معاند و فضای مجازی و... مجموعه اینها این باعث شد این نتیجه را شاهد باشیم.
* تاکید بر هویت ایرانی به عنوان یکی از ۳ ضلع هویت ملی ما می‌تواند دوقطبی‌هایی را که در جامعه با آن مواجه هستیم تحت‌الشعاع قرار دهد؟ اگر ۳ مؤلفه هویت دینی، هویت ایرانی و هویت مدرن را از عناصر هویتی ایرانی‌ها در نظر بگیریم، تاکید بر هویت ایرانی می‌تواند ورای ۲ عنصر دیگر کار کند؟
هویت ملی شامل دین، ایران و تجدد می‌شود. اما هر ۳ طیف در اینکه به هر حال یک ایران قوی شکل بگیرد، مشترکند. اگر این حرف درست باشد مقدار زیادی از آن دغدغه‌های ما حل می‌شود. یعنی برای آن کسانی که مشارکت ندارند، علاوه بر بحث معیشت و مطالبات اجتماعی که درباره آن صحبت کردیم، یک عنصر جدید دیگر هم مورد توجه قرار می‌گیرد؛ بحث ملی، اقتدار ملی، هویت ملی و قدرت ملی که خودش برای مشارکت سیاسی انگیزه ایجاد می‌کند.
به طور کلی باید به فکر علاج مسائل بود. به طور مثال اگر بر معیشت تاکید داریم، واقعا معیشت علاج شود. اگر علاج نشود، دوباره وضعیت به همین شکل ادامه خواهد یافت. یعنی شما نمی‌توانید بدون علاج معیشت انتظار داشته باشید تغییری در وضع مشارکت شکل بگیرد. ممکن است اتفاق ملی مانند «وعده صادق» اتفاق بیفتد و حضور بخشی را ترمیم کند یا فردی نامزد شود که هیجانی ایجاد کند ولی آن قصه حل نمی‌شود. حتی ممکن است این ۲ مورد هم نتواند به اندازه کافی تحرک ایجاد کند.
فساد واقعا باید علاج شود، چون در ذهنیت مردم ایران هیچ چیزی اندازه فساد تخریب‌زا نیست. اصلا رژیم گذشته از زمانی تومارش درنوردیده شد که بحث فسادش کاملا برای مردم ایران جا افتاد. یا مساله احزاب باید اصلاح شود. اگر سران احزاب شهرت به فساد پیدا کنند یا به آنچه بر عهده دارند عمل نکنند، وضعیت تغییری نخواهد کرد. اگر اینها علاج نشود، هر کدام از اینها می‌تواند مشارکت را کاهش دهد. زمانی که چند عامل با هم همزمان اتفاق بیفتد، خیلی ماجرا را پیچیده می‌کند و وزنه انگیزه افرادی را که می‌خواهند مشارکت نکنند، سنگین می‌کند.
******
گفت‌وگوی «وطن امروز» با محمدرضا قائمی‌نیک
آرمان‌های انقلاب بدون مشارکت مردم پیش نمی‌رود
* آقای دکتر! یک بحثی وجود دارد و آن اینکه کارکرد انتخابات در کشورهای دیگر صرفا گردش نخبگان یا تغییر یکسری از سیاست‌هاست ولی ما به طور کلی مساله مشارکت مردم در مسائل مختلف را به مشروعیت نظام گره زدیم؛ آیا این مسیر را درست رفتیم؟
ببینید! این بستگی به موضع ما در انقلاب اسلامی دارد. یا موضع ما در انقلاب اسلامی این نیست که آمده‌ایم یک تحول عظیم تمدنی را در مواجهه با کلیت تمدن‌های دیگر رقم بزنیم یا اینکه نمی‌خواهیم اساسا دنبال تمدن نوین اسلامی و امور نظیر آن باشیم و مثلا می‌خواهیم چیزی شبیه ترکیه یا امارات متحده باشیم. اگر ایده دوم مد نظر است، طبیعتا مشارکت و انتخابات هم در همین چارچوب قابل تحلیل است و وارد این ریسک شدن معنا ندارد. تمام مسائل و معضلات از جایی بر می‌آید که اساسا ایده وضعیت فعلی نظام، از ایده انقلاب و ایده تمدن نوین اسلامی و مواجهه با جهان کفر و از این دست مسائل برمی‌خیزد. همان‌طور که فرمودید به همین دلیل هم هست که در ایران انتخابات با اصل مشروعیت نظام گره می‌خورد. یعنی نکته مهم و اساسی این است که در این صورت‌بندی ما با اصل نظام مواجهیم و اصل برگزاری انتخابات به تعبیر خود شما با مشروعیت و بقای نظام گره خورده است. در این شرایط به نظر می‌رسد مساله متفاوت است، یعنی مساله این نیست که 2 جناح سیاسی چپ یا راست بر سر کار بیایند و به فکر حل و فصل موضوعات داخلی باشند، بلکه مساله بر سر این است که آن ادعاهای کلان، اقتضائاتی دارد. وقتی ادعای نظام سیاسی کلان باشد و برای آن هزینه جدی هم داده باشد، طبیعتا پیامدها و ادامه آن مسیر هم با ریسک‌های بزرگ‌تری همراه است. این نکته‌ای است که باید به آن توجه کنیم که انتخابات در ایران انتخابات معمولی نیست. از این جهت شاید شبیه‌ترین سیستم سیاسی در سطح جهان به آمریکا باشیم. ادعای جمهوری اسلامی در عرصه انتخابات این است که انتخابات می‌خواهد تأثیر جهانی بگذارد، همان طور که مثلا انتخابات آمریکا تأثیر جهانی دارد. فقط تفاوتش این است که آمریکا سال‌ها از مرحله تثبیت نظامش عبور کرده و این مساله را توانسته حل‌وفصل کند اما ما در این چالش قرار داریم و آن هم به خاطر تأخیر انقلاب اسلامی است. این نکته‌ای است که باید به آن توجه کنیم که چنین ادعایی و درافتادن با ابرقدرت جهانی اقتضائاتی دارد.
مساله مردم و نقش آنها در تعیین حقایق دینی یکی از مسائلی است که مشخصا محصول اجتهاد خاص حضرت امام (ره) بوده و بسیاری از علما قبل از انقلاب، نسبت به این مساله هم موضع‌گیری داشتند، لذا به نظرم نمی‌شود شما آرمان‌های جمهوری اسلامی را بدون مشارکت مردم پیش ببرید. عدم یا کاهش مشارکت، مطلوب جمهوری اسلامی نیست.
* شما چه امری را در موضوع مشارکت مساله‌آفرین می‌دانید؟
ببینید! الان بخش عمده‌ای از قواعد سیستم اقتصادی با مسائل اسلامی سازگاری ندارد، مثل همین تورم، وام‌ها، تضاد طبقاتی و نظایر آنها و قطعاً سازوکارهای قانونی یا اجرایی مجلس و دولت و دیگر نهادها در این امر سهیم است؛ چه دولت نمی‌تواند اجرا کند و ضعف در اجراست، چه ضعف در تقنین است یا حتی ضعف در نظارت است اما آن چیزی که به ‌طور کلی در قواعد نظام سیاسی و اقتصادی حاکم است، فی‌المثل همچون آنچه در ماجرای پیاده‌روی اربعین شاهد هستیم، نیست. مردمی که با این اقتصاد کنار آمده‌اند و سیاستی که چنین قواعد اقتصادی را هدایت می‌کند و با آن کار می‌کند، میانه‌ای با ایثار و فداکاری ندارند یا حداقل فاصله‌ای قابل توجه با آن دارند. اما در لحظات خاصی مثل تشییع حاج‌قاسم یا حوادث مشابه می‌خورد، جامعه در حال نشان دادن شیفتگی خود به موضوع یا فردی است که در تمام زندگی وجوه ایثاگرایانه، خدمت‌گزارانه و فداکارانه بر سر آرمان‌ها به ظهور رسیده است. اگر چنین چیزی در حافظه پنهان مردم نبود، نباید به شهادت حاج قاسم و موضوعات مشابه واکنش نشان می‌دادند و مثلا باید به درگذشت یک سرمایه‌دار، منفعت‌طلب یا حتی فوتبالیست یا سلبریتی واکنش مثبت نشان می‌دادند. چون سرمایه‌دار و منفعت‌طلبه و سلبریتی و فوتبالیست و افرادی از این دست، یک منطق فرهنگی و اقتصادی مبتنی بر حداکثر منفعت، سود، شهرت و نظایر آنها دارند اما از قضا مردم به یک شخصیتی مانند حاج‌قاسم واکنش نشان می‌دهند که انقلابی، فداکار و حزب‌اللهی است. این نشان می‌دهد شکافی بین آن سازوکارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که آدم‌ها در زندگی روزمره خود تجربه می‌کنند با آن بزنگاه‌های خاص مانند تشییع حاج‌قاسم وجود دارد.
* من برداشتم از صحبت شما این است که در آن بزنگاه‌های خاص به پشتوانه آن سرمایه اجتماعی‌ای که ایجاد می‌شود ما می‌توانیم دست به یک تغییراتی بزنیم که در حالت عادی نمی‌توانستیم این تغییرات را ایجاد کنیم.
بله دقیقا! اگر ما مدعی اقتصاد اسلامی هستیم و می‌دانیم در اقتصاد اسلامی قواعد اقتصاد بر اساس عدالت و فداکاری و ایثار و نظایر آنهاست، طبیعتا از این سرمایه اجتماعی که در ماجرای حاج‌قاسم ایجاد شده باید بتوانیم استفاده کنیم. به ‌تعبیر دیگر، امثال حاج‌قاسم، شهید حججی و حتی اخیراً شهید رئیسی، از آن دست افرادی هستند که همان آرمان‌های اول انقلاب را که عرض شد به حاشیه و پستو رفته‌اند، دوباره احیا کردند. با این نیرو‌ها، جاهایی را که اقتصاد لیبرال و سرمایه‌داری حکمرانی می‌کند باید بتوان تغییر داد و نماینده انتخابات‌ها افرادی هستند که باید مخاطره این اقدام سهمگین و خطیر را بپذیرند. اگر چنین اتفاقی بیفتد و این نیروها در فرآیند انتخابات، در عرصه عمومی به رای گذاشته شود، احتمالا آن لحظات هیجانی تبدیل به یک سیستم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی موثر در زندگی مردم شود.
* آقای دکتر! گفته شده دموکراسی و انتخابات یا فرآیندش در کشور ما به بهتر شدن وضعیت حکمرانی منجر نشده است. از این حیث فرآورده دموکراسی برای ما چه بوده و چرا از بستر دموکراسی نتوانستیم حکمرانی خود را بهبود ببخشیم؟
تصور من این است که تمام موضوعاتی که در دوره معاصر - از زمان مشروطه - مطرح می‌شود و در انقلاب هم دوباره مطرح شده، بر سر یک دوراهی قرار دارد. از یک طرف نمی‌تواند به صورت تام و تمام برگرفته از یک نظام ماقبل انقلاب اسلامی باشد، یعنی ما نمی‌توانیم الگوی سلطنت را ادامه بدهیم و اساسا نمی‌توانیم در آن سیستم ادامه بدهیم، چون جمهوری اسلامی را تأسیس کردیم. از طرفی  جمهوری اسلامی نمی‌تواند سازوکارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان مدرن را به دلیل سکولاربودن‌شان بپذیرد، بلکه دائما در آنها تصرف معنایی می‌کند. مثلا یک نمونه این است که ما به شرکت در انتخابات، بر اساس مبانی اسلامی‌مان به عنوان یک تکلیف شرعی نگاه می‌کنیم، در حالی که در دموکراسی غربی این نگاه وجود ندارد. در دموکراسی، شما حقی برای اداره امور زندگی‌تان دارید و با انتخابات، این حق را به فرد دیگری واگذار می‌کنید که او نماینده شماست. اگر رای ندهید از حق خود صرف‌نظر کرده‌اید.
خب! این دو مبناست. باز عرض می‌کنم ما مکلف به رأی دادنیم. دقت کنید! ما مکلف به رأی دادن در انتخابات هستیم و این انتخابات، امر مدرنی است اما این رأی‌دادن مدرن را در چارچوب نظام دینی‌مان بازخوانی کرده‌ایم. این آن صورت‌بندی است که من از وضع انقلاب اسلامی در مواجهه با جهان جدید دارم. یعنی یک نسبتی با جهان مدرن و اقتضائاتش برقرار می‌کند اما آنها را در معنای متفاوت و صورتبندی متفاوتی بازخوانی می‌کند.
* راه‌حل شما برای بهبود وضعیت مشارکت چیست؟
من تنها راه افزایش مشارکت را بازگشت به ایده اصلی انقلاب اسلامی و تقید به روحیه انقلابی در تمام قلمروهای مختلف می‌دانم، البته انقلابی‌گری نه از نوع سازوکارهای احساسی که موقتی می‌آید و شوری ایجاد می‌کند و بعد فروکش می‌کند، بلکه همین تعبیری که حضرت آقا دارند که نظام انقلابی در عین حالی که نظمی دارد، در عین حال، این نظم، نظمی انقلابی است. یعنی هر لحظه توانایی بازاندیشی در خودش را دارد و می‌تواند خودش را متناسب با پیشرفت خودش بازخوانی کند. تصورم این است که تنها سازوکار جذب مشارکت چنین سازوکاری است. 
مبنای دولت مدرن، منفعت و تقسیم غنائم بر اساس قراردادهای اجتماعی است، در حالی ‌که منطق حاکم بر عمل افرادی نظیر حاج قاسم و شهدا منطق ایثار، خدمت و فداکاری است، لذا وصف خدمت برای دولت مدرن، حداقل با مبنای ایثارگری خداپسندانه، امری غریب و بعید به نظر می‌رسد. این در حالی که است که در دولت سیزدهم آقای رئیسی، حداقل تا حدودی این دو امر با هم جمع شده بودند و شاید استقبال عمومی گسترده مردم از این دولت، ناظر همین اتفاق است که مقام معظم رهبری در بیانات 14 خرداد 1403 از آن با عنوان ایجاد یک حد نصاب جدید یاد کردند. از این منظر، ادامه مسیر باید ناظر به افزایش این حدنصاب و تعمیق آن باشد و ارتقای این حد نصاب، نیازمند احیای فزون‌تر آن لایه‌های عمیق انقلاب 57 باشد و این البته، امری بسیار مخاطره‌آمیز و همراه با ریسک و خطر است. سیاست در نظام انقلابی، همواره با پذیرش مخاطره همراه است.

 


Page Generated in 0/0059 sec