printlogo


کد خبر: 298694تاریخ: 1403/11/20 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با حسین دارابی کارگردان فیلم «خدای جنگ» روح واقعه را نمایش دادیم، نه کالبد آن
یک برداشت آزاد

میلاد جلیل‌زاده: «خدای جنگ» یکی از بهترین فیلم‌های فجر چهل‌وسوم و در میان آثاری که به تاریخ سیاسی معاصر یا رویدادهای مرتبط با جنگ و مقاومت پرداخته‌اند، یکی از بهترین‌های چند سال اخیر است. شاید بشود گفت اگر «ایستاده در غبار» یک نقطه عطف در بازآفرینی قهرمان‌های معاصر ما روی پرده سینما بود و «موقعیت مهدی» گام مهم بعدی را برداشت، در زمانه‌ای که بسیاری از فیلم‌های اینچنینی در دام تکرار یکسری مؤلفه‌های ثابت افتاده‌اند، «خدای جنگ» توانست فرم جدیدی را پیشنهاد بدهد به طوری که بتوان آن را گام سوم به حساب آورد. البته تولید این فیلم از هزارتوی مشکلات فراوانی رد شده که عمدتا سینمایی نیستند و همین قضیه باعث شده عوامل آن وضعیت‌شان را با شهید طهرانی‌مقدم دارای شباهت‌هایی ببینند. این نکته‌ای است که در گفت‌وگوی ما با حسین دارابی، کارگردان «خدای جنگ» هم به آن اشاره شده است. با حسین دارابی درباره انگیزه‌هایش برای ساخت این فیلم و جزئیات مختلف آن از جمله اینکه چرا اسم شخصیت اصلی را عوض کردند، به گفت‌وگو نشستیم.
***
* آقای دارابی! اجازه بدهید آن سوال اصلی را همین اول بپرسم. اسم شخصیت اصلی فیلم ابراهیم است اما همه جا صحبت از شهید طهرانی‌مقدم می‌شود؛ آیا این فیلم اساسا به سردار شهید طهرانی‌مقدم ربط دارد یا نه؟
قسمت‌های جنگ موشکی این فیلم خیلی نزدیک به واقعیت است اما بخش‌های مربوط به مسائل خانوادگی را ما خودمان اضافه کردیم. در کل ما اقتباس آزاد داشته‌ایم از یک رویداد مهم معاصر که شخصیت شهید طهرانی‌مقدم در آن نقش محوری را داشته‌ است. ما برای اینکه بتوانیم قصه را جذاب‌تر کنیم باید دست‌مان در روایت بازتر می‌شد و در نهایت فیلم‌مان را تقدیم به شهید حسن طهرانی‌مقدم کردیم. در حقیقت شخصیت‌شان آنقدر بزرگ بود که ما ترجیح دادیم فیلم‌مان اقتباس آزادی از ایشان باشد تا اینکه فیلم پرتره بسازیم.
* به شخصیت فردی خود طهرانی‌مقدم هم نزدیک شده بودید یا فقط موشک ساختنش را در فیلم آوردید؟
قطعا الگوهایی از شخصیت او را به فیلم آوردیم مثل تهوری که داشت و آن سرسختی و پیگیری اهدافش اما فرق‌هایی هم داشت. مثلا یکی از دوستان ایشان که آمده بود و فیلم را دید، گفت شهید طهرانی‌مقدم آدم خیلی شوخی بود و طبع طنزی داشت اما شما این را نشان نداده‌اید. ما گفتیم این طهرانی‌مقدم نیست، بلکه اقتباس آزادی از اوست.
* آیا اینکه اسم شخصیت اصلی را ابراهیم گذاشتید، کاملاً تصادفی بود یا تفسیری پشت آن قرار می‌گیرد؟
قطعا تفسیرهایی دارد اما من عادت ندارم خودم این گره‌ها را با توضیح شفاهی باز کنم. بهتر است مخاطب خود درگیر فیلم شود و این چیزها را دریافت کند.
* شاید کسی تصور نمی‌کرد که اگر قرار باشد فیلمی درباره شهید طهرانی‌مقدم ساخته شود، به این مقطع از زندگی او پرداخته شود. شما به خیلی دیرتر و عقب‌تر از آنچه حدس‌ زده می‌شد رفتید و زمانی از تاریخ زندگی‌اش را روایت کردید که فاصله زیادی با مقطع شهادت او داشت.
ببینید! اساسا قصه موشکی شدن ایران برای ما بیشترین اهمیت را داشت؛ اینکه این ماجرا از کجا شروع شد و کسانی مثل شهید طهرانی‌مقدم در چه شرایطی تصمیم گرفتند خودشان چنین چیزی را بسازند؟ تحقیر شدن آنها از جانب اجنبی‌ها و جنگیدن‌شان با یکسری جریان‌های داخلی، مسیری بود که آنها طی کردند. به نظرم این خیلی حرف به‌روزی است.
* اینکه می‌فرمایید در خیلی از فیلم‌های ما، یعنی فیلم‌هایی که به مسائل انقلاب و مقاومت و جنگ می‌پردازند، دیده می‌شود. قهرمان‌هایی را می‌بینیم که می‌خواهند کاری بزرگ انجام بدهند اما یک سری افراد از داخل خود سیستم ما مانع‌شان می‌شوند؛ چرا این درونمایه تا این اندازه زیاد شده است؟
این عین واقعیت است. ما چنین چیزهایی را از خاطرات نزدیک‌ترین افراد به شهید حسن طهرانی‌مقدم برداشت کردیم. حتی یکی از نزدیکان ایشان بعد از دیدن فیلم به ما گفت شما خیلی کمرنگ به قضیه پرداختید، در حالی که دردسرهایی ما واقعا بیشتر بود. درست هم هست، کسانی که ایشان را اذیت کردند، در این فیلم خیلی کم دیده می‌شوند. این قضیه همیشه بوده است. اکثر اوقات کسانی که می‌خواستند کارهای مفید انجام بدهند، با همین دردسرها مواجه بودند. خود ما وقتی می‌خواستیم این فیلم را بسازیم ۵ سال به درهای بسته ‌خوردیم. موضوع به این مهمی و استراتژیک که باید خیلی زودتر درباره‌اش فیلمی ساخته می‌شد، ۵ سال به خاطر مخالفت‌های یکسری آدم کارنابلد و کم‌سواد که به‌شدت در یکسری از نهادهای حاکمیتی نفوذ داشتند، نتوانست جلوی دوربین برود. آنها توانستند با مشاوره‌های غلط ۵ سال به ما خون دل بدهند و اجازه ندهند که فیلمنامه‌مان تولید شود. می‌خواهم بگویم چنین آدم‌هایی همه جا هستند. خیلی هم نمی‌خواهم به آن بپردازم. فقط می‌خواستم بگویم بلایی که سر قهرمان ما در فیلم می‌آید، برگرفته از همان بلاهایی است که دامنگیر شهید عزیزمان بود. این قانون دنیاست، همیشه یک آدم‌هایی می‌خواهند کار مفیدی انجام بدهند و عده‌ای دیگر می‌خواهند چوب لای چرخ‌شان بگذارند.
* یک عبارتی وجود داشت به عنوان تراژدی حزب اللهی بودن. حالا احساس می‌شود در فیلم‌های ما این را به حماسه حزب‌اللهی بودن تبدیل کرده‌اند. این برای وضعیتی است که ما یک دشمنی در آن سوی آب و عواملش در داخل کشور داریم که باید آنها را دفع کنیم و از این طرف یک تلاش مضاعف دیگری هم باید برای این داشته باشیم که بعضی داخلی‌ها را قانع کنیم یا حتی از بعضی غرض‌ورزی‌ها رد شویم.
من شکی در این ندارم که ما در داخل هم کسانی را داریم که باید به این فعالیت‌ها کمک کنند اما سد راه می‌شوند و این اتفاقا حرف به‌‌روزی است. ما البته در مقابل شخصیت سیدمهدی را هم داریم که خیلی به پروژه کمک می‌کند و پشتیبان ابراهیم است. حتی با اینکه ابراهیم یک شلیک ناموفق داشته و آبروی سید را برده است، او باز هم می‌رود و برایش چند روز وقت می‌گیرد تا بتواند دوباره امتحان کند. تقابل این 2 جریان همیشه وجود داشته است و عین همین را ما در پروژه ساخت این فیلم هم تجربه کردیم.
* جزئیات خیلی قشنگی در قصه بود. مثلاً یک موردی که می‌شود به آن اشاره کرد، زرشکی است که دعای امام رضا بر آن خوانده‌اند ولی یافتن تک‌تک اینها و کنار هم قرار دادن‌شان در جای مناسب ذوق می‌خواهد. به نظر می‌رسد این کاراکترها بیشتر از آن چیزی که در فیلم دیده می‌شود برای خود کارگردان یا نویسنده بیوگرافی و مشخصات دقیق دارند. یعنی انگار برای هر کدام چند صفحه توضیح وجود دارد که در بعضی موارد یک پاراگرافش را در فیلم می‌بینیم.
بله! هر کدام از آنها قصه مفصلی داشتند که ما مجبور شدیم برای کوتاه شدن فیلم، خیلی از آنها را وارد قصه نکنیم و حتی تعدادی را که وارد کرده بودیم مجبور شدیم موقع مونتاژ بیرون بکشیم. کار ما پر قصه بود؛ ما نمی‌خواستیم همین‌طور یک عده آدم دور ابراهیم باشند، بلکه می‌خواستیم هر کدام پیشینه‌ای داشته باشند.
* اینها را هم از واقعیت الهام گرفتید؟
ببینید، ما بالاخره برای دراماتیک کردن کار چیزهایی را که به نظر جذاب یا لازم می‌رسید خودمان به وقایع اضافه کردیم اما خیلی از مسائل اصلی و تعیین‌کننده داستان عین واقعیت هستند. مثلا داستان موشک‌ها و آن شلیک‌ها و لیبیایی‌هایی که به اینجا آمدند و خیلی چیزهای دیگر به واقعیت بسیار نزدیک است. البته ما اینها را سینمایی‌تر هم کرده‌ایم.
* می‌توانید بگویید چند درصد واقعی بود و چند درصد تخیل شما؟
چنین تفکیکی بسیار دشوار است. ما به طور کل تلاش کردیم کاری تولید کنیم که به روح واقعیت وفادار باشد اما عین آن نباشد، مثل فیلم «هناس». هناس را وقتی خانم پیرانی (همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد) تشریف آورد تا ببیند، ما خیلی ترس داشتیم که از بعضی دخل و تصرف‌های دراماتیک ما راضی نباشد اما وقتی فیلم را دید، با آن ارتباط برقرار و حتی گریه کرد و در آخر کار گفت این زندگی ما نبود اما بود؛ چون به روح آن وفادار بود. تمام آن تشویش‌ها و اضطراب‌ها را در این فیلم هم دیدیم. ما یک اقتباس آزاد کردیم که در سینمای دنیا خیلی مرسوم است.
* فیلم‌هایی را هم دیدید که روی ساخت «خدای جنگ» تاثیر گذاشته باشد؟
من خیلی فیلم می‌بینم و ممکن است بسیاری‌ از آنها به طور ناخودآگاه روی ساخت این کار اثر گذاشته باشند اما اینکه به ‌طور مشخص فیلمی دیده باشم و از آن الهام آگاهانه‌ای گرفته باشم، نه! این‌طور نبود.
* در عوض بخش‌های کاملاً اورجینالی هست که بیرون از سینمای ایران نمی‌تواند نمونه‌ای داشته باشد و اینها را خودتان از واقعیت برای نخستین بار به داخل سینما آورده‌اید. به عنوان شاخص‌ترین نمونه، سکانس حسینیه جماران و بازسازی عکس معروف سخنرانی امام برای بسیجی‌ها، ایده و ابتکار عوامل این فیلم بود؛ چنین ایده‌ای از فیلمنامه آمد یا موقع اجرا به ذهن‌تان رسید؟
این ایده مشترک من و آقای ثقفی به عنوان فیلمنامه‌نویس بود. اول چیز دیگری در فیلمنامه آمده بود و ما تصمیم گرفتیم  به جای آن برویم سمت جماران. یادم نمی‌آید در فیلم‌های سینمای ایران  سکانسی داخل جماران داشته باشیم. به آنجا که رفتیم، گفتیم بیاییم و این عکس را بازسازی کنیم، شاید خودش جذابیت دیگری داشته باشد.
* فیلم را برای حزب‌اللهی‌ها ساختید یا کسانی که هیچ آشنایی خاصی با شهید طهرانی‌مقدم ندارند؟
ما و سایر عوامل فیلم خیلی اصرار داریم وقتی می‌خواهیم کاری از این دست انجام بدهیم، محفلی نشود و فقط خودی‌ها آن نباشند که آن را می‌پسندند. برای همین روی جنبه‌های ملی کار خیلی تاکید کردیم. نکته جالب اما اینجاست که بعد از انجام این کار فهمیدیم خیلی از بچه ‌حزب‌اللهی‌ها که به شهید طهرانی‌مقدم ارادت دارند هم از او بسیار کم می‌دانند. درباره شخصیت ایشان، دستاوردهایش و حتی درباره کارهای عجیبی که ایشان کرده ما تلاش کردیم کاری بسازیم که همه را جذب کند و من در اکران‌های عمومی فیلم نتیجه این رویکرد را دیدم. تقریبا تمام اکران‌های سطح شهر را رفتم و با خیلی‌ها درباره فیلم صحبت کردم. کسانی که حتی تیپ و ظاهرشان با ما بسیار تفاوت داشت و به نظر می‌رسید دیدگاه سیاسی متفاوتی دارند، آنها هم فیلم را دوست داشتند و می‌گفتند برای نخستین بار بوده که فهمیده‌اند طهرانی‌مقدم چنین کارهای مهمی انجام داده است و بعد از فیلم حس غرور ملی داشتند. اصل قضیه هم همین است. طهرانی‌مقدم فقط برای آدم‌های حزب‌اللهی نیست. او و تیمش اتفاقی را رقم زدند که نه‌تنها ایران، بلکه سرنوشت منطقه و بسیاری از کشورها و ملت‌های دیگر را هم تحت تاثیر قرار داد. او بود که توانست تابو را بشکند و چیزهایی را که تنها در دست بزرگ‌ترین استعمارگران دنیا بود، در دستان ما هم قرار بدهد. آنها به ما سیم ‌خاردار هم نمی‌دادند و این بچه‌ها ایستادند و کاری کردند که سرنوشت منطقه را عوض کرد. فعالیت آنها از این جهت جنبه ملی داشت و کسی که حتی تفکرات‌شان را قبول ندارد هم ممکن است بگوید دم‌شان گرم، چه کار مهم و بزرگی انجام دادند. البته فیلم ریشه‌های حزب‌اللهی هم دارد و مخاطبی که در همین فضای ما است، حتماً آن نقطه‌ها و آن نکات را می‌گیرد و با آن ارتباط ویژه‌ای برقرار خواهد کرد.
* مثلاً همان اشاره غیرمستقیمی که با نشان دادن زرشک‌ها، به امام رضا شد.
امام رضا را مردم ایران خیلی دوست دارند. حتی کسانی که از لحاظ سیاسی طور دیگر فکر می‌کنند و از آن فراتر کسانی که ممکن است چندان متشرع به نظر نرسند. من خیلی دوست داشتم حتماً چیزی از امام رضا در فیلم بیاورم.
* عبارت خدای جنگ از کجا آمده است؟
در خاطرات‌شان آمده که خدای جنگ لقبی است که روس‌ها روی موشک  گذاشته‌اند. یعنی این موشک است که  تعیین‌کننده سرنوشت جنگ‌ها خواهد بود.
* موشکی که لیبیایی‌ها به ما دادند، همین بود؟
بله! همین موشک بود.
* به نظر می‌رسد دلالت‌های تعبیر خدای جنگ در این فیلم فراتر از نام یک موشک باشد.
در خود فیلم هم اشاراتی  از این تعبیر شده که بهتر است مخاطب خودش آن را ببیند و کشف کند، نه اینکه ما برایش توضیح دهیم.
* البته یک بازی ویدئویی هم هست به نام خدای جنگ که می‌تواند بی‌ربط به فضای این قصه نباشد. شما از وجود آن بازی هم مطلع بودید؟
بله! منتها آن بازی به مبارزه و جنگیدن یک فرد انسانی اشاره می‌کند، در حالی که در روایت ما این لقب یک موشک است.
* اولین بار بود که سراغ ساخت پروژه‌ای در حوزه دفاع‌ مقدس می‌رفتید اما در همین نخستین گام هم سوژه‌ای را انتخاب کردید که الگوی مشخصی برای تقلید از آن در سینمای ایران وجود نداشت و احتمالاً مشکلات زیادی برای تأمین امکانات فیلم سر راه‌تان بود.
بله! خدای جنگ در ذاتش فیلم سختی است. وقتی شما با این حجم از تجهیزات نظامی پیشرفته سر و کار دارید، بسیار به مشکل برمی‌خورید. یک وقت ممکن است شما تانک بخواهید، اسلحه بخواهید و چیزهایی از این دست. اینها هم مشکل است اما بالاخره دسترسی به آنها وجود دارد. حتی درباره هواپیما هم اگرچه دسترسی به آن سخت است اما ناممکن نیست، اما یک وقتی می‌رسد که شما موشک می‌خواهید. تا اسم موشک می‌آید، صورت مساله فرق می‌کند. اینها تجهیزات امنیتی خیلی خاص هستند و هر جایی نمی‌شود آنها را برد. اینها سختی‌های ویژه‌ای بودند که در کار ما وجود داشت اما تلاش و پیگیری مجدانه اوج از یک سو و همکاری‌های سازمان هوافضای سپاه از سوی دیگر، خیلی در به سرانجام رسیدن کار ما موثر بودند؛ اگر اینها نبود، فیلمی به نام خدای جنگ ساخته نمی‌شد.
این فیلم تجهیزات نظامی پیچیده‌ای می‌خواست. چون چیزهایی که به موشک مربوط می‌شوند، مثل اسلحه‌های معمولی نیستند که شما را به جایی ببرند و یک کارت ملی از شما گرو بگیرند تا چند قبض تحویل بدهند. حتی حمل‌و‌نقل این تجهیزات هم به‌شدت پیچیده است و ما باید اینها را از شهری به شهر دیگر می‌بردیم. یا مثلاً آن تونل‌ها را که ما خودمان نمی‌توانستیم درست کنیم؛ این تونل‌ها مال خود هوافضاست و بحث امنیتی دارد. هوافضای سپاه خیلی به ما کمک کرد و تمام تجهیزاتی را که در فیلم می‌بینید واقعی و برای همان زمان است که برای‌مان فراهم کردند. البته غیر از اینها کار ما مشکلات دیگری هم داشت؛ فیلمنامه‌ای که چند بار بازنویسی شد، فیلمبرداری سخت، کار انتخاب بازیگران و جلوه‌های ویژه که من تا مطمئن نشدم آقای برادران انجام آن را قبول می‌کنند، پروژه را استارت نزدم؛ چون پاشنه آشیل این فیلم می‌توانست همین جلوه‌های ویژه باشد. این موارد همه وجود داشت اما هیچ‌کدام به اندازه سختی موانعی که سر راه ما قرار می‌دادند اذیت‌مان نکرد؛ یعنی آدم‌هایی که این کار را یک بار وسط پیش‌تولید متوقف کردند و ۵ سال مانع انجام آن شدند. ما که ضربه روحی شدیدی خوردیم اما مهم‌تر از آن به تعویق افتادن، گفتن موضوعی است که خیلی زودتر از اینها باید بیان می‌شد. متاسفانه این فقط یک مورد خاص نیست که برای فیلم ما وجود داشته باشد و آفتی است که زیاد آن را می‌بینیم و باعث می‌شود خیلی از کارها به سرانجام نرسد. این البته سرنوشت قهرمان فیلم هم بود، چنانکه یکی از دوستان ایشان می‌گفت کسانی که حاج حسن را اذیت می‌کردند، قربه‌الی‌الله این کار را می‌کردند. البته الحمدلله نهایتاً این کار با آمدن خود آقای حاجی‌زاده پای کار و زحمات اوج به سرانجام رسید.
* در این مدت که کار شما به تعویق افتاد فیلمنامه را بازنویسی هم کردید؟
بله! حتی همین سال گذشته هم چند بار بازنویسی کردم.
* فکر می‌کنم اتفاقاتی که برای‌تان افتاد در نتیجه نهایی کار تاثیر مثبتی گذاشت.
بله! حتماً خیری در این جریان بود و فیلم در سال ۱۴۰۳ ساخته و به اکران جشنواره رسید که سالی بسیار خاص برای جهان است. به لطف خدا شاید این اتفاق برای ما  نبود اما من ذهنم به سمت پروژه‌های بسیاری می‌رود که در جاهای دیگر به دلیل چنین اتفاقاتی اصلاً شروع نشدند یا به سرانجام نرسیدند. این خیلی بد است و باید درباره‌اش حرف ‌زده شود تا جلوی چنین مواردی را بگیریم.
***
حسین سلیمانی، بازیگر فیلم خدای جنگ: به اقتدار کشورم افتخار می‌کنم
بازیگر فیلم سینمایی «خدای جنگ» گفت: این فیلم افتخار من به عنوان یک ایرانی نسبت به اقتدار کشورم است؛ اگر دلی آن را نگاه کنید متوجه خواهید شد که برخی آدم‌ها تا چه حد برای کشور زحمت کشیده‌اند.
حسین سلیمانی در مورد ماهیت نقش خود و قصه این فیلم بیان کرد: من نقش یکی از مسؤولان مدیریت جنگ در فیلم «خدای جنگ» را بازی کرده‌ام. مطالعه کتاب «پاییز 63» نوشته محمدحسین پیکانی و رضا قلیزاده‌علیار که مجاهدت رزمندگان موشکی در روزهای سخت آموزش را به تصویر می‌کشد و بخشی از حماسه‌های بی‌بدیل فرماندهی موشکی با تلفیق خاطرات شهید حسن طهرانی‌مقدم و همرزمانش را بازآفرینی کرده است، در ایفای این نقش به من بسیار کمک کرد. 
آدم گاهی دنبال نقش‌های خاص و متفاوت است و این نقش برایم مصداقی اینچنین بود، چرا که قبلا در فیلم‌های جنگی مثل «اروند» و «دسته دختران» بازی کرده بودم که بسیار ارزشمند هستند اما ماهیت هر فیلم متفاوت است. «خدای جنگ» قصه جنگ است اما نه در خط مقدم. بنابراین هم قصه فیلم و هم کاراکتری که بازی کردم برایم بسیار جذاب بودند، چرا که اساسا تاکنون چنین شخصیتی را بازی نکرده بودم؛ اینکه یک مدیر باشم و مسؤولیتی در فضای اینچنینی داشته باشم. 
کاری که در پشت جنگ روایت می‌شود سختی‌هایش بیشتری است چون بازی کردن فضای جنگی تعریف مشخصی دارد و قبلا تجربه بازی در خط مقدم را داشتم اما اینکه پشت خط مقدم چه رخ می‌دهد و چگونه مدیریت می‌شود را تجربه نکرده بودم و این ویژگی مهم «خدای جنگ» بود، ضمن اینکه قصه حساس و خاص بود و چند سال پیش آقای شهریار بحرانی قصد همین روایت را داشت و اتفاقا من هم برای آن پروژه دعوت شده بودم ولی ظاهرا به نتیجه خوبی نرسید اما «خدای جنگ» موفق شد و فیلم شریفی هم از آب درآمده است. 
بازی در چنین نقشی را تاکنون تجربه نکرده بودم چون وقتی قصه، قصه حمله و شبیخون و چیزی از این دست است ماجرا فرق دارد اما وقتی قصه این سوی جنگ است و روایت آدم‌هایی است که می‌خواهند صدها نفر را هدایت و حمایت کنند نقش پیچیده‌تر می‌شود. این نقش آنقدر پیچیدگی داشت که ترجیح دادم در ۹۰ درصد مواقع خودم را به کارگردان بسپارم. در کنار ایشان رضا کشاورز به عنوان دستیار کارگردان حضور داشت و برای درست درآوردن نقش با ایشان هم بسیار صحبت می‌کردم. ساعد سهیلی به عنوان پارتنرم بود که در این ۳۰ سال سابقه کاری یکی از بهترین همراهانی بود که داشتم. ساعد بسیار همراه بود و از پیشنهادات استقبال می‌کرد و کاراکتر من با کاراکتر ساعد شکل گرفت و هویت دقیق‌تری پیدا کرد. اساسا هر کاری که به زمان حال نزدیک نباشد سخت است؛ چه تاریخی باشد، چه جنگی و... اما من این حجم از فشار کاری را تاکنون تجربه نکرده بودم وگرفتن سکانس‌های موشک‌ها بعضا بالای 10 روز طول می‌کشید و در فاصله وقفه کار ما باید حس خودمان را نگه می‌داشتیم و خودمان را در آن حال و هوای قبلی حفظ می‌کردیم. آن هم در شرایطی که عوامل متعددی روی نقش تاثیر می‌گذارد، مانند دما، مکان و حتی بازخورد گروه‌های مختلف پشت صحنه که می‌تواند تمرکز را مخدوش کند. من دوست ندارم در مورد قصه صحبت کنم و ترجیح می‌دهم که مخاطب خود آن را ببیند اما موضوع این فیلم در مورد اقتدار ایران است و این را نشان می‌دهد که یک نسل که تقریبا چیزی از آنان باقی نمانده است تا چه اندازه جسارت و شجاعت داشتند و در دهه ۶۰ کارهایی کردند که امروز افتخار کنیم و بگوییم که کار نشد ندارد.  وقتی آقای دارابی به عنوان کارگردان فیلم، قصه را به من پیشنهاد داد کتاب «پاییز ۶۳» را خواندم و در زمان بازی هم باهم در این باره صحبت می‌کردیم، چون همواره تلاش می‌کنم نقش را آنقدر برای خود کنم که به‌درستی دربیاید. ما مستندهایی را هم در این باره دیدیم که در مورد آدم‌هایی بود که در این قصه حضور دارند. ترجیح می‌دهم اسم نبرم چون در قصه مستقیما از کسی اسم برده نمی‌شود اما همه می‌دانند قصه درباره چه کسانی است. 
استفاده از لنز رنگی چشم برای شخصیتی که بازی کردم، ترجیح و تصمیم طراح گریم و کارگردان بود که من هم از آن استقبال کردم، چرا که این تغییر رنگ چشم رنگ چهره و صورت و بسیاری چیزها را تغییر داده بود و می‌خواستند چهره من شبیه کاراکتر جنگی‌ای که سال پیش بازی کرده بودم نباشد. در کنار آن موهایم رنگ شده بود و با اضافه کردن ریش و لنز و کارهای دیگر، گریم من چیزی نزدیک به 2 ساعت در هر جلسه طول کشید. 
در «خدای جنگ» تعداد بازیگران زیاد بود و همراه شدن همگی با هم برای درآوردن درست کار سخت بود. تجمیع این عوامل و تمرکز برای ایفای درست نقش چنان خسته‌ام می‌کرد که گاهی در مسیر بازگشت به تهران در ماشین بیهوش می‌شدم. سلیمانی در توضیح اهمیت فیلم «خدای جنگ» هم خاطرنشان کرد: فارغ از هر گونه نگاه سیاسی با هر تفکر و ایدئولوژی، این فیلم افتخار من به عنوان یک ایرانی نسبت به اقتدار کشورم است. این فیلم را اگر با دل نگاه کنید، متوجه خواهید شد که این سرزمین تا چه اندازه مهم بوده و برخی آدم‌ها تا چه حد برای آن زحمت کشیده‌اند تا به جایگاه امروزش رسیده است. مدل‌های مختلفی فیلم کار کرده‌ام، مثلا در «هزارپا» و «مارمولک» حضور داشته‌ام که فیلم‌هایی پرفروش بوده‌اند. در کنار آنها فیلم‌هایی هم داشتم که پرفروش نبوده‌اند و کمتر دیده شدند. فیلمی‌ چون «خدای جنگ» الزاما قرار نیست پرفروش باشد، چرا که ماهیت آن سرگرمی ‌صرف نیست و نگاه و درک آدم‌ها به این فیلم مهم است. درک اینکه ما در این سرزمین تاریخچه‌ای داریم که این فیلم به آن نگاه می‌کند و آگاهی بسیار مهم است.
تمام این هزینه‌ها صرف می‌شود که به این آگاهی برسیم که از کجا به کجا رسیده‌ایم و فیلم‌هایی چون «خدای جنگ»، «اسفند» و «اشک هور» باید ساخته شوند؛ همان‌گونه که فیلم‌هایی چون «آیه‌های زمینی» هم باید ساخته شود. «خدای جنگ»ها باید ساخته شوند چون نسل دهه‌های 70، 80 و 90 چیز زیادی از جنگ نمی‌دانند، ضمن اینکه برخی تلاش می‌کنند این داستان‌ها را تحریف کنند و بگویند چنین چیزهایی اساسا وجود نداشته است. این تحریف کردن‌ها را نسبت به هر چیز دیگری در تاریخ می‌بینیم و این دردآور است و باید با روشنگری انجام شود.
لازم است این فیلم‌ها را شفاف و روشن و بدون اغراق و دروغ بسازیم تا روشنگری کنیم و یادمان باشد که اینها موضوعاتی است که اگر دست روی‌شان نگذاریم و به آنها نپردازیم در غبار تاریخ محو می‌شوند.

 


Page Generated in 0/0074 sec