حسن رحیمی، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه بوعلی سینا:
الف- چیستی انقلاب
واژه انقلاب (Revolution) در زبان لاتین از اصطلاحات علم اخترشناسی بود که به معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان به جای اول به کار میرفت. تا پیش از انقلاب فرانسه، در پایان قرن 18، بازگشت به وضعیت مطلوب تجربه شده، انقلاب خوانده میشد، در حالى که انقلابهاى معاصر با ایجاد عصرى نو در تاریخ کشورها همراهند. امروزه انقلاب از واژههایی است که در فقه، فلسفه و علوم سیاسی کاربرد دارد.
انقلاب از مقوله عصیان، انکار، اعتراض، طغیان، تغییر و دگرگونی است. استاد مطهری در تعریف این واژه میگوید: «انقلاب عبارت است از طغیان و عصیانی که مردمی علیه نظام حاکم موجود برای ایجاد وضع و نظمی مطلوب انجام میدهند».
واژه انقلاب از زبان عربی وارد زبان فارسی شده است که در زبان عربی بر وزن «مصدر باب انفعال» و فعل ماضی مجرد «قلب یقلب» است و قلب - یعنی دگرگون کرد، واژگون ساخت - چون باب انفعال معنای مطاوعه یعنی پذیرش فعل میدهد، معنای انقلاب میشود دگرگونیپذیری. مطاوعه یعنی فعل در کسی یا چیزی که کار بر او انجام شده، آنچنان اثر بگذارد که به صورت صفتی برای آن درآید. پس انقلاب یعنی پذیرش دگرگونگی، به نحوی که به صورت صفتی برای فرد یا جامعه درآید و به قول شهید مطهری انقلاب یعنی دگرشدن، یعنی تبدیل شدن به موجود دیگر.
ب- علل عام وقوع انقلاب
چرایی وقوع انقلاب به علل درازمدت و کوتاهمدت و علل عام و خاص تقسیم میشود. عوامل کوتاهمدت عواملی هستند که قابل پیشبینی و جلوگیری هستند. عوامل درازمدت عوامل تاحدودی نامحسوسند که موجب وقوع نابسامانیهای اساسی در نظام اجتماعی میشوند و در صورت تحقق آنها انقلاب اجتنابناپذیر است. اغلب انقلابها دلایل چندعلتی و درازمدت ساختاری دارند اما به طور خلاصه علل کلی انقلابها عبارتند از:
1- نارضایی عمیق و عام اجتماعی
2- پیدایش گروههای بسیجگر فرد یا گروهی که بتواند به بسیج عمومی دست بزند (رهبری انقلاب)
3- ناتوانی در نیروهای مسلح دولت
4- وجود روحیه انقلابی (آمادگی مردم برای فداکاری)؛ زیرا انقلاب سختیهای فراوانی دارد. هیچ حکومتی قدرت را به اپوزیسیون خود تقدیم نمیکند، مگر با اجبار و این اجبار خون لازم دارد. به عبارت دیگر گروه انقلابگر باید آماده جان فدا کردن باشد.
۵- کوشش برای ایجاد ساخت جدید قدرت؛ به عبارت دیگر وجود ایدئولوژی جایگزین به جای ایدئولوژی و نظم مستقر حاکم
این عوامل عام و کلی است و شامل همه انقلابها میشود. بدیهی است هر انقلابی علاوه بر علل کلی، علل خاص خود را نیز دارد که اکنون مجال پرداختن به آنها نیست.
پ- انواع انقلاب
از انواع انقلابها میتوان از انقلابهای سیاسی اقتصادی فرهنگی و... نام برد اما انقلابات اجتماعی که «انقلاب کبیر» نامیده میشوند، تفاوت ماهوی با موارد پیشگفته دارند. انقلاب کبیر، انقلابی است که - فارغ از ارزشگذاری -همه ساختارهای جامعه از بعد آموزش، باورها اعتقادات، فرهنگ، شیوه تولید و... را تغییر میدهد. انقلابهای کبیر در درون مرزهای خود محصور نمیمانند، زیرا که اهدا ف و شعارهای آنها جهانشمول است. همه صاحبنظران، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب اسلامی ایران را از انقلابات کبیر میدانند، زیرا هر سه فارغ از تفاوتهای ماهوی، این اشتراک را داشتند که همه ساختارهای جامعه خود را تغییر دادند و علاوه بر آن منشأ تغییر و تحول در صحنه بینالملل شدند، چرا که رابطه انقلاب با نظام بینالملل رابطهای دوجانبه است؛ از یک سو تأثیرات نظام بینالملل در روند انقلاب و از سوی دیگر تأثیر انقلابات بر نظام بینالملل قابل بررسی و مطالعه است. در رابطه با تأثیر انقلابها بر نظام بینالملل باید گفت انقلابهای بزرگ و کلاسیک دگرگونیهای عمدهای در توازن قوا و قدرت سیاسی، در سطح بینالملل به وجود میآورند. در رابطه با تأثیر نظام بینالملل بر انقلابها هم در صورتی که نظام قدرت در سطح بینالملل جا افتاده باشد و نیرومند باشد، در درون دولتهای کوچک و متوسط انقلاب کمتر میتواند به وجود بیاید. از جمله انقلاباتی که بر نظام بینالملل تأثیر گذاشت انقلاب فرانسه بود. انقلابهای پیرامونی در قرن بیستم یا در متن جنبش عمومی استقلال ملت تحت استعمار به وقوع پیوستند یا در متن جنبش عمومی توسعه یا نوسازی سیاسی و اقتصادی پدیدار شدند اما انقلاب اسلامی که ظاهرا در یک کشور جهان سومی رخ داد، همه خصوصیات یک انقلاب بزرگ و اثرگذار را داشت. از انواع دیگر انقلابها انقلابهای رنگی یا مخملی هستند. این نوع انقلابها بیشتر شبیه کودتاهای بدون خونریزی هستند تا یک انقلاب واقعی. سابقه انقلابهای رنگی حدود 2 دهه بیشتر نیست. پرداختن عمیق به ماهیت انقلابهای رنگی مجال دیگری میطلبد.
ت- انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی ایران در حالی رخ داد که در نیمه دوم قرن بیستم، اکثریت کشورهای در حال توسعه به یکی از 2 قطب کمونیسم و کاپیتالیسم که آن روز به محوریت آمریکا و شوروی در جریان بود وابسته بودند. اصولا تصور اینکه بدون هماهنگی و حمایت یکی از این 2 قدرت میتوان حاکم بود و کشوری را اداره کرد، غیرمعقول و ناممکن به نظر میرسید. از سوی دیگر از نظر اندیشمندان غربی، ایدئولوژی دینی سالها بود از جامعه رخت بربسته بود. از این رو قابل پیشبینی نبود انقلابی با وسعت انقلاب اسلامی بر اساس تفکر دینی رخ دهد. سازمان اطلاعاتی آمریکا (CIA) در گزارشی به کاخ سفید درست چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اعلام کرد حکومت پهلوی حداقل تا 10 سال آینده با هیچ خطری مواجه نخواهد شد اما یک سال بعد انقلاب اسلامی در میان بهت و حیرت جهانیان به پیروزی رسید، در حالی که به هیچیک از قدرتهای موجود وابسته نبود.
انقلاب اسلامیحرکت جدیدی بود و اهداف جهانشمولی را پیگیری میکرد و ضمن نفی 2 قطب قدرت در جهان بر آزادی انسان در چارچوب قانون الهی تاکید میکرد. به همین دلیل گفتمان انقلاب اسلامی به نظریه سوم مشهور شد، زیرا علاوه بر اینکه از نظر فلسفی و ماهوی با همه نظامها و مکاتب مطرح متفاوت بود؛ از نظر شکلی نیز شباهتی به حکومتهای موجود نداشت. نظام حاصل از انقلاب اسلامی، نه دیکتاتوری از نوع رایج است و نه امپراتوری یا دمکراسی غربی است و نه همانندی به نظامهای کمونیستی دارد، بلکه نظامی است که برای نخستینبار وحی و عقل را در سطح حکومت به هم گره زده و نوع کاملی از مردمسالاری در قالب دین اسلام ارائه کرده که در طول تاریخ بیسابقه بوده است. در این نظام هم مردم و هم دین در شکلگیری و کار حکومت نقش اساسی دارند. مقبولیت آن توسط مردم و مشروعیت آن در قالب دین خدا، ادغام شده و نوع جدیدی از حکومت را ظاهر کرده که شباهتی به حکومتهای موجود ندارد.
در اندیشه انقلاب اسلامی باور این است که دین و سیاست، عقل و علم، معاش و معاد، ماده و معنا، طبیعت و فراطبیعت، هیچ تضادی با هم ندارند. انسان میتواند هم دیندار باشد و هم مدرن، هم معنوی باشد و هم صنعتی. البته افزایش وسایل صنعتی هدف نهایی نیست، بلکه وسیلهای است برای رساندن بشر به هدف و هدف همان قرب الهی است. به عبارت دیگر، مادیات در زندگی انسان ضرورت دارد اما اصالت ندارد، بلکه اصالت از آن معنویت است. این مساله نقطه تمایز حکومت اسلامی با مکاتب بشری است. از دیدگاه اسلام انقلابی، مکاتب غیرالهی غاصب حق خدا و انسان هستند، زیرا خداوند به عنوان خالق انسان حق حاکمیت دارد و حاکمیت انسان در طول نزولی حاکمیت خداست نه در عرض آن. اندیشه جدید انقلاب اسلامی که البته ریشه در متن اسلام دارد، شرق و غرب را نگران کرد.
* آیا انقلاب اسلامی هم دچار دوران «ترمیدور» میشود؟
ترمیدور واژهای است که نشان میدهد انقلابها پس از مدتی به شرایط اولیه قبل از انقلاب بازمیگردند؛ وضعی که در آن حکومت تمایل به بسیج تودهها ندارد و مردم نیز دیگر از منازعه خسته شدهاند. علل پیدایش این دوره علل روانشناختی از جمله خستگی و هراس، علل اجتماعی یا نهادینه شدن گروه قدرت جدید و پیدایش سازمان و بروکراسی است که اصطلاحا از آن با عنوان تبدیل شدن «نهضت» به «نهاد» نیز نام میبرند.
بر اساس یک اصل تجربی که کرین برینتون در کالبدشکافی 4 انقلاب سعی در اثبات آن دارد، هر انقلاب مردمی، پس از پیروزی، دورهای از حکومت میانهروها و سپس رادیکالها را تجربه میکند. پس از گذشت مدتی کوتاه از پیروزی انقلاب، عاملان انقلاب که از گروههای متفاوت تشکیل شدهاند، بر سر اداره کشور با هم دچار اختلاف میشوند و از آنجا که میانهروها شناختهشدهتر و باتجربهتر از دیگران هستند، به قدرت میرسند. این گروهها دارای ویژگیهایی مانند سابقه اجرایی، ثروت و رفاه و مدارک تحصیلی بالا هستند. نیروهای رادیکال در این مرحله میل به قدرت ندارند، زیرا هنوز از تجربه کافی و لازم بیبهرهاند و از سوی دیگر، با به قدرت رسیدن میانهروها، مخالفان انقلاب تا حدودی امیدوار شده و سیاست صبر و انتظار را پیشه میکنند. تندروهای انقلابی در این مرحله زیر نظر رهبران بانفوذ (که میانهروها فاقد آن هستند) به سازماندهی خود و آمادگی برای کسب قدرت میپردازند. رهبران اصلی انقلاب، در هیچ شرایطی با مخالفان سازش نمیکنند. در این مرحله، کشمکش بین 2 جناح آغاز میشود. میانهروها به دلیل خصلت محافظهکارانه، به ضدیت با انقلاب متهم میشوند و جامعه به طرف دوقطبی شدن پیش میرود، این روند به نفع جناح رادیکال است. دلیل اصلی اختلاف، این است که تندروها تغییر سیاسی رژیم را کافی نمیدانند و اهداف بلندی برای توسعه عقاید خود در دیگر ملل دنبال میکنند اما میانهروها اهدافشان در سیاست و اقتصاد متمرکز شده و برای خود رسالتی ایدئولوژیک قائل نیستند. میانهروها پس از نیل به قدرت با مشکلاتی اساسی مواجه میشوند. از یک سو انسجام حزبی و تشکیلاتی آنها به هم میریزد، زیرا نهادهای جدیدی که پس از انقلاب به وجود آمدهاند، بافت جامعه را تغییر دادهاند و از سوی دیگر چون دارای خوی محافظهکاری هستند، نمیخواهند به بسیج تودهها دست بزنند. از این جهت، هر روز محبوبیت آنها کاهش مییابد. جدال بین 2 طرف محافظهکار و رادیکال در حالی ادامه مییابد که میانهروها قدرت قانونی را در دست دارند و انقلابیون گروههای جدید و سازماندهیشده را همراه با احساسات مردمی، به قصد اجرای آرمانهای انقلاب بسیج میکنند. تز میانهروها خاص دوران آرامش است اما هنوز قواعد جدید شکل نگرفته، از این جهت هر روز عرصه برای آنها تنگتر میشود و سرانجام به حذف آنها از صحنه قدرت سیاسی میانجامد اما کم کم تب انقلابی تندروها نیز فرو مینشیند.
انقلاب اسلامی ایران از این جهت، تا سقوط بنیصدر، با نظریه کرین برینتون و دیگر علمای علم سیاست مطابق است. 2 سال بعد از پیروزی، انقلاب، این روند را تجربه کرد. افراد دولت موقت که نیروهایی بودند که از تجربه سیاسی برخوردار بودند و با فنون کشورداری، بیش از انقلابیون آشنا بودند، پس از تحویل قدرت، با نهادهای انقلاب دچار مشکل شدند. سیاستهای امنیتی آنها که از مبانی عقیدتی آنها ناشی میشد، در داخل و خارج، با نظرات انقلابیون و رهبری انقلاب متفاوت بود و سرانجام بر اثر ناتوانی در همراه شدن با انقلاب از گردونه قدرت حذف شدند.
اما پیشبینی همه صاحبنظران معتقد به دوره بازگشت یا ترمیدور انقلابها درباره انقلاب اسلامی صادق نبوده است. پس از گذشت 46 سال از انقلاب اسلامی، این انقلاب نه تنها به حالت انفعال و بازگشت به گذشته نیفتاده، بلکه انقلاب اسلامی در سایه ایدئولوژی اسلام توانسته همچنان خود را بازتولید کند. از این رو، در 46 سال گذشته، ایران به عنوان مهد انقلاب اسلامی صحنه مبارزه مخالفان داخلی و دشمنان خارجی بوده است. عمر 46 ساله انقلاب اسلامی بدون شک تلخیها و شیرینیهای فراوانی داشته است اما حاصل این زحمت 46 ساله، تثبیت انقلاب اسلامی در داخل و خارج از ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی است. پیروزی در جنگ تحمیلی و حفظ تمامیت ارضی کشور پس از 200 سال برای اولینبار، تغییر چهره اقتصادی کشور از ابعاد گوناگون و افزایش توان دفاعی کشور، فقط و فقط با اتکا به ملت خود، در حالی که کشور از هر جهت در تحریم کشورهای غربی قرار داشته و دارد و مهمتر از همه، گسترش و اشاعه ایدئولوژی اسلام انقلابی در جهان بویژه بین ملتهای مسلمان منطقه از دستاوردهای انقلاب در این مدت است. بنابراین انقلاب اسلامی همچنان استمرار دارد؛ هم در داخل و هم در عرصه منطقه و جهان.