printlogo


کد خبر: 298743تاریخ: 1403/11/23 00:00
صورت‌بندی کلی آثار حاضر در جشنواره چهل‌وسوم فیلم فجر
وقتی همه بیداریم

میلاد جلیل‌زاده: سرانجام فجر چهل‌وسوم هم به ایستگاه پایانی رسید و برندگانش را شناخت. به دلیل تعداد بالای آثار، حضور در فجر امسال برای مخاطبان جشنواره هم سخت بود اما همه آمدند و بی‌خوابی کشیدند و صبورانه تک‌تک آثار را بدرقه کردند تا دفتر چهل‌وسومین دوره از جشنواره فجر بسته شود. در برگزاری این رویداد نه فقط مدیران فرهنگی و حتی عوامل سینما، بلکه مردم و مخاطبان جشنواره هم سهیم بودند؛ همان‌ها که این شب‌ها را بیدار ماندند و بی‌طاقت نشدند تا چراغ جشنواره روشن بماند.

اگر به بحث داوری‌های این دوره پرداخته شود و سوالاتی در این باره مطرح شوند، همچنان همان سوال پاسخ‌های همیشگی مطرح خواهند شد، از این قبیل که «همه چیز به سلیقه هیات داوران مربوط است و کسی در آرای آنها دخالت نمی‌کند». با این حال هنوز خیلی‌ها قانع نشده‌اند که داوری‌های جشنواره فقط برآمده از رای و نظر هیات داوران است.  اما گذشته از مراسم اختتامیه که به دبیر جشنواره و مدیر فارابی و رئیس سازمان سینمایی و در نهایت دولت وقت مرتبط است، چیزی که استمرار پیدا کرده و به امروز رسیده و متعلق به همه است اهمیت دارد، یعنی جشنواره فیلم فجر؛ جشنواره‌ای که تا همین یکی دو سال پیش خیلی‌ها می‌خواستند تعطیلش کنند امسال طوری برگزار شد که انگار نه انگار مدتی پیش به یکی از اصلی‌ترین اهداف نمادین برای حمله به حاکمیت فرهنگی کشور بدل شده و زیر بارش هجمه‌های بی‌امان بود. فستیوال امسال خیلی شلوغ بود و بخش مسابقه آن ۳۳ فیلم بلند داشت و در بخش انیمیشن هم ۴ اثر به رقابت پرداختند. خیلی از قواعد همیشگی برای برگزاری این دوره نادیده گرفته شد که از جمله آنها می‌توان به شرط اولین حضور در جشنواره فجر اشاره کرد. قبلا این قانون جدی‌تر گرفته می‌شد و فیلم‌هایی که پیش از فجر در سایر فستیوال‌های دنیا نمایش داده شده بودند به بخش مسابقه نمی‌آمدند. درباره پذیرش این حجم از آثار به نظر می‌رسد انگار سیاست کلان برگزارکنندگان این دوره این بود که همه اهالی سینما از هر طیف را دور هم جمع کنند و مجددا شمایل خانوادگی این رویداد زنده شود و خیلی از معیارها و ضوابط عمدا به نفع چنین اولویتی نادیده گرفته شد. شاید قاعده «اولین نمایش فیلم‌ها در جشنواره» فجر در سال‌های بعد مجددا به دستور کار دبیرخانه برگردد. یک بخش داغ و پرحاشیه دیگر در این جشنواره که البته فقط اهالی رسانه و عده‌ای از عوامل سینما مخاطب آن بودند، نمایش‌های ویژه در آخرین سانس ایوان جشنواره بود. تعدادی از فیلم‌های توقیفی یا فیلم‌هایی که به هر علت تا به حال پروانه نمایش عمومی آنها صادر نشده، در این بخش به نمایش درآمدند که «رگ‌های آبی» درباره زندگی فروغ فرخزاد، «رکسانا» از پرویز شهبازی، «غریزه» از سیاوش اسعدی و «پیرپسر» به کارگردانی اکتای براهنی از جمله آنها هستند. در میان این فیلم‌ها هم بعضی‌ از آنها لااقل مورد استقبال بخشی از اهالی رسانه قرار گرفتند و بعضی دیگر نه. 
فجر چهل‌وسوم جشنواره شلوغ و نفس‌گیری بود و با اینکه تعداد فیلم‌هایش بالا رفت، تعداد آثار قابل قبولی که به لحاظ کیفیت روی آنها اجماع نسبی وجود داشته باشد، نه چندان بیشتر از دوره‌های قبل بود و نه کمتر. تنها حسنی که برای به نمایش درآمدن این حجم از آثار در فجر ۴۳ می‌توان به آن اشاره کرد، نمای کلی و نسبتا جامعی است که از سینمای ایران می‌دهد؛ از کمدی‌سازانی که به چیزی جز گیشه فکر نمی‌کنند تا آثار اجتماعی و شبه‌اجتماعی که حتی برای جذب مخاطب خاص هم نکوشیده‌اند، چه رسد به مخاطب خاص. در این دوره می‌شد نمایندگانی از تمام جریان‌های سینمایی کشور را دید. فیلم‌های مقاومت و دفاع مقدس، فیلم‌های بخش خصوصی، فیلم‌هایی که جشنواره‌های خارجی را هدف می‌گیرند و... حتی انیمیشن ایران هم رخ نسبتا واضحی از وضعیت خود در این سال‌ها را در فجر امسال نمایش داد.
از همین رو مرور فجر چهل‌وسوم و دسته‌بندی آثار آن و جریان‌شناسی فرمی و محتوایی‌اش می‌تواند سیمایی کلی از وضعیت امروز سینمای ایران به دست بدهد. فیلم‌های این دوره از فجر به چند دسته کلی قابل تقسیم‌بندی‌اند؛ فیلم‌های اجتماعی، فیلم‌های مقاومت و دفاع‌مقدس، فیلم‌های اجتماعی و انیمیشن‌ها. چند موضوع مهم را هم می‌شد در این جشنواره رصد کرد؛ از جمله گروهک‌های معاند و تجزیه‌طلب اول انقلاب، پرتره سرداران شهید، موضوع نوجوانان، مسؤولیت پدری و مسائل جنایی. در میان فیلم‌های امسال سوژه مسائل روانشناختی هم بسیار پررنگ بود؛ طوری که می‌توان پرونده جداگانه‌ای را به طور مستقل در باب آن گشود. بعضی تابوشکنی‌ها هم در این دوره بسیار پرتکرار بودند که سوای ماهیت هر کدام‌شان، نکته قابل توجه همین تکرار شدن‌شان در فیلم‌های مختلف است. یعنی فیلمسازان مختلف  احتمالا بدون اطلاع از کار هم، همگی یک نوع تابوشکنی‌های خاصی را تکرار می‌کردند. این موضوع را هم می‌توان در مجال جداگانه‌ای به‌طور مفصل ریشه‌یابی کرد.
یک نگاه کلی به آثار این دوره از جشنواره فجر نشان می‌دهد همچنان لمپنیسم یکی از مسائل مبتلابه جامعه ما و بالطبع سینمای ایران است. بعضی فیلم‌ها از چشم‌انداز چنین جماعتی به دنیا نگاه می‌کنند تا با ایجاد حس همزاد‌پنداری در آنها به فروش گیشه‌ای بالایی دست پیدا کنند. بعضی فیلم‌های دیگر هم نگاهی منفی یا آسیب‌شناختی به این طیف اجتماعی دارند. امسال جز فیلم «زیبا صدایم کن»، در غالب آثار اجتماعی تصویر مناسبی از پدر دیده نشد اما واکنش‌های شورانگیزی که به فیلم رسول صدرعاملی داده شد، نشان داد حتی مخاطبان نخبه هم دیگر از این همه پدرکشتگی سینما با پدران خسته هستند. در عوض امسال به هیچ ‌وجه خبری از حمله به ارکان و بنیان‌های قضایی اسلام از جمله قصاص در میان فیلم‌ها دیده نمی‌شد که احتمالا بخشی از این وضعیت حاصل تلاش‌های مدیر جدید سازمان سینمایی و دبیر جشنواره هنگام چینش میزانسن آثار حاضر در فجر چهل‌وسوم است.
به طور کل فیلم‌های این دوره را تا حدود زیادی می‌توان ماحصل کار دولت قبل در امر تولید محصولات سینمایی دانست و نوع برگزاری جشنواره، چشم‌اندازی را که از مدیریت جدید در دوره جدید وجود خواهد داشت به ما نشان می‌دهد. البته این به آن معنا نیست که تک‌تک تولیدات سینمای ایران که زمان جلوی دوربین رفتن‌شان مربوط به دولت قبل می‌شود، مطابق با معیارهای همان دولت هستند و از طرفی همه آنچه دولت فعلی می‌خواهد به آن برسد در عمل محقق شود اما این سیاستگذاری‌ها هم بی‌تاثیر نیستند. در فیلم‌های جشنواره فجر امسال چندین نکته پرتکرار وجود داشت که ریشه‌یابی آنها تا حدودی می‌تواند ذهنیت عموم فیلمسازان ایرانی را از یک سو و وضعیت نهادها و ارگان‌هایی که در فیلمسازی فعال بودند را از سوی دیگر نشان دهد. به‌علاوه، می‌توان به نکاتی از ساختارهای سینمای ایران هم پی برد که در کیفیت و محتوای نهایی کارها بی‌تاثیر نیستند.
* همپوشانی موضوعی ارگان‌ها
امسال ۲ فیلم «شمال از جنوب غربی» و «بازی‌خونی» در ارتباط با وقایع اول انقلاب در شهر هزار سنگر یا همان آمل بودند. البته سازندگان این ۲ فیلم اصرار ویژه‌ای داشتند که مقطع زمانی روایت‌شان و حتی سوژه‌ای که به آن پرداخته‌اند با هم متفاوت است اما نمی‌توان شباهت این ۲ کار به هم را انکار کرد. اگر برنامه‌ریزی دقیق‌تری وجود داشت، احتمالا بودجه یکی از این فیلم‌ها برای بازخوانی گوشه دیگری از تاریخ معاصر کشور که نادیده مانده در نظر گرفته می‌شد یا لااقل هزینه ساخت هر ۲ فیلم و همتی که صرف آنها شده، جمع می‌شد تا اثری با قدرت ۲ برابر تولید شود اما چنین اتفاقی در شرایطی رخ می‌دهد که کمترین هماهنگی بین نهادها و ارگان‌هایی که از تولیدات سینمایی حمایت می‌کنند وجود دارد و حتی رقابت بین آنها باعث می‌شود از کار هم بی‌خبر باشند. ۲ فیلم «اشک هور» و «اسفند» هم پرتره‌ای از شهید مظلوم علی هاشمی را نمایش دادند که البته مورد دوم به اولین روزهای جنگ می‌پرداخت و «اشک هور» مقطع پس از شهادت او را نشان می‌داد و روی چشم‌انتظاری مادر و خانواده‌اش تمرکز کرده بود. اینکه ۲ فیلمساز به ۲ مقطع زمانی متفاوت از زندگی یک نفر بپردازند، چیزی طبیعی است و حتی جا دارد آثار دیگری هم درباره شهید هاشمی تولید شوند اما مشکل اینجاست که این اتفاق به عمد و با انگیزه کامل کردن پازل شناخت مخاطبان از شهید هاشمی انجام نشده، بلکه بر اثر یک ناهماهنگی به وجود آمده است.
* کمدی‌های بفروش و نفروش
چند فیلم کمدی در فجر امسال حضور داشتند که بعضی‌ از آنها مستقیما باید به گیشه می‌رفتند و در اینکه جای‌شان در جشنواره فجر باشد تردیدهایی وجود داشت. چند سال پیش هم کمدی «مسخره‌باز» از جواد رضویان با موضوع مداح مشهوری که نامزد شورای شهر شده و رابطه‌اش با یک خانم، مساله‌ساز می‌شود، به فجر آمده بود. خلاصه دوخطی داستان این فیلم و نام کارگردانش کنجکاوی زیادی نسبت به آن ایجاد می‌کرد که می‌توانست در گیشه به فروشش کمک فراوانی بکند اما آمدنش به فجر و دریافت تندترین نقدها، سرنوشت گیشه فیلم را طور دیگری رقم زد. برای بعضی کمدی‌های امسال هم ممکن است همین اتفاق افتاده باشد اما آثار دیگری هم بودند که برخلاف رویه معمول آثار کمدی این سال‌ها ساخته شدند و اتفاقا نمایش آنها در فجر کمک زیادی به دیده شدن‌شان کرد. شاخص‌ترین نمونه در این میان «بچه مردم»، اولین ساخته محمود کریمی است که خود این فیلمساز هم در نسبت دادن عنوان کمدی به آن تردید دارد و از سبک خاصی از فیلم‌های طنز که در سایر نقاط دنیا زیاد دیده شده‌اند پیروی می‌کند. بچه مردم روی استفاده از ستاره‌های معروف برای دستیابی به فروش بالا حسابی نکرد اما نتیجه کار فیلمی از آب درآمده که اگر با هر ابزاری بشود مخاطب را پای تماشای آن آورد، به احتمال زیاد راضی از سالن نمایش بیرون می‌رود. اگر اکران‌های جشنواره فجر و استقبال مخاطبانش از این جنس کمدی بتواند روی فروش بچه مردم تاثیر مثبتی بگذارد این را می‌توان یک دستاورد عملی شگرف برای این رویداد سینمایی دانست.
* چرا محسن رضایی اینقدر تکرار شد؟
در ۳ فیلم از آثار حاضر در جشنواره فجر امسال پرتره‌هایی از سردار محسن رضایی به نمایش درآمد که البته مورد فیلم «اشک هور» بسیار کوتاه بود و شاید در سریال آن بیشتر بتوان چهره فرمانده کل سپاه در دوران جنگ را دید. این قضیه حتی همان‌طور که قابل پیش‌بینی بود، دستمایه یکسری شوخی‌ها در میان اهالی رسانه و دنبال‌کنندگان جدی جشنواره هم شد؛ از جمله اینکه می‌گفتند متناسب‌تر بود پوستر جشنواره با عکس سردار رضایی طراحی می‌شد. سردار رضایی مطلقا هیچ نقشی در حضور پرتکرارش در فیلم‌های امسال نداشت تا جایی که خودش هم از گوشه و کنار برای دیدن این فیلم‌ها اقدام می‌کرد و همین نشان می‌داد که می‌خواهد ببیند درباره‌اش چه گفته‌اند و چه تصویری از او نشان داده‌اند. وقتی به طور تصادفی در یک دوره از جشنواره ۳ فیلم مجزا، تصویری از یک نفر را نشان می‌دهند، این قضیه از آنجا نشأت می‌گیرد که در سال‌های اخیر، فیلمسازان ایرانی وقتی می‌خواهند سر وقت موضوعات مرتبط با مقاومت و دفاع مقدس بروند، عموما ایده دیگری جز پرتره‌نگاری ندارند. نتیجه پرتره‌نگاری هم در نهایت این می‌شود که به سبب محدود بودن چهره‌های شاخص جنگ، بعضی اسامی مرتب تکرار شوند. ایراد دومی که این قضیه ایجاد می‌کند فاصله گرفتن کارها از درام است که امسال بیشتر از هر موردی در فیلم «صیاد» به چشم می‌خورد. واقعیت ممکن است لحظات دراماتیکی داشته باشد اما شروع و پایان آن و روندهای میانی‌اش تقریبا هیچ‌وقت مطابق با معیارهای دراماتیک رخ نمی‌دهد. اگر این فیلم‌ها درباره یک‌سری رزمنده معمولی بودند، هم می‌شد قصه‌هایی از آن آدم‌ها روایت کرد که چفت و بست دراماتیک داشته باشند و هم امکان نمایش دادن گذرای چهره هر کدام از این فرماندهان وجود داشت و شاید به این شکل شکوه و ابهت بیشتری هم به آنها داده می‌شد.
* تصویر پدر در سینمای ایران
مساله تصویر پدر در سینمای ایران به یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌ها در سال‌های اخیر تبدیل شده است. پدر در بسیاری از فیلم‌های این چند سال چهره‌ای ظالم و زورگو دارد یا به‌‌شدت اهمال‌‌کار و بی‌تفاوت است و همین خصوصیات او به بنیان خانواده صدمه‌ای جدی می‌زند. دلایل متعددی برای به وجود آمدن این لحن بین فیلمسازان ایرانی می‌توان برشمرد اما سبب هرچه که هست، نتیجه کار چنان شده که انگار بغض سنگینی زیر گلوی مخاطبان ایران سنگینی می‌کند و آنها از نمایش چنین تصویر مخدوشی از مهم‌ترین مرد زندگی‌شان خسته‌اند. این خستگی و به تنگ آمدن را بیشتر از هر جایی می‌شد در واکنش‌های شورانگیزی که به فیلم «زیبا صدایم کن»، ساخته رسول صدرعاملی داده شد دید. از این فیلم چه به لحاظ کارگردانی و چه فیلمنامه ایراداتی می‌شد گرفت که بعضی‌ به‌شدت واضح بودند و مخاطب عام هم به راحتی می‌توانست آنها را مورد اشاره قرار دهد اما مخاطبان جشنواره با وجود همه این موارد، با تشویق‌های مکررشان به فیلمسازان چنین علامتی دادند که تصویر مثبت پدر حتی همراه با ایرادات فنی، چیزی است که امروز آن را کم دارند. امسال در فیلم‌های «ترک عمیق» و «مرد آرام» مردانی دیده شدند که اگرچه ظاهر امروزشان آرامش دارد و صلح‌جو است، اما در گذشته آنها جنایت‌هایی نابخشودنی وجود دارد. در فیلم «فریاد» هم پدر مظهر شرارت است و ۲ فرزندش را کشته و سرانجام سومی موفق می‌شود او را از میان بردارد. نمی‌توان با ابلاغ بیانیه‌ای درباره بایستگی‌های نمایش تصویر پدر در سینما این موضوع را حل و فصل کرد و جلوی خلاقیت را هم با تبصره‌های دست و پاگیر نباید گرفت اما وقتی می‌بینیم تصویر پدر در سینمای ما با تصویری که اکثریت جامعه از پدران‌شان در ذهن دارند تا این اندازه متفاوت است، به نظر می‌رسد باید برای اصلاح این جریان ریل‌گذاری فرهنگی هوشمندانه‌ای صورت بگیرد.
* سینمای ایران و دغدغه‌های روانشناختی
یکی از نکات قابل توجه در جشنواره فجر امسال تعداد بالای فیلم‌هایی است که با مسائل روانشناختی مرتبط بودند. در «ترک عمیق» شخصیت اصلی فیلم در ابتدای داستان از آسایشگاه روانی بیرون می‌آید و قصه را به راه می‌اندازد و در «زیبا صدایم کن» هم پدر قصه دقیقا از همین موقعیت وارد روایت می‌شود. در «چشم بادومی» شخصیت نوجوانی وجود دارد که دچار از خودبیگانگی شده و بر اثر علاقه مفرط به یکی از خوانندگان کره‌ای فکر می‌کند که تبدیل به خود او شده است. در فیلم «دست تنها» یکی از شخصیت‌های قصه با بازی شکیب شجره، جوانی عصبی و به اصطلاح روانی است که گاهی رفتارهای عجیبی هم از او سر می‌زند. در فیلم «فریاد» یکی از اصلی‌ترین دلایلی که در گذشته یکی از شخصیت‌ها، کارش را به اینجا و موقعیت فعلی کشانده، اختلالات روانی فرزندش و سپس همسرش بوده است. در فیلم «داد» شخصیتی شیزوفرنیک داریم که گاهی به شک می‌افتد آنچه می‌بیند حقیقت است یا رویا. در نهایت مشخص می‌شود بخش قابل توجهی از داستانی که روایت شد، در حقیقت وهم این شخصیت بوده اما ممکن است بعضی مخاطبان متوجه این دوپارگی در روایت نشوند. در «رها» هم پدر خانواده که راننده مترو بوده، پس از دیدن خودکشی یک دختر مقابل قطارش دچار حالات روحی و عدم تعادل می‌شود که باعث ترک شغل او و سوق پیدا کردن زندگی‌اش به سمت ویرانی می‌شود. در بعضی فیلم‌های دیگر مثل «گوزن‌های اتوبان» و «ناتور دشت» هم شخصیت‌هایی وجود دارند که دچار اختلالات عصبی یا تیک‌های عصبی هستند و اتفاقا این شخصیت‌ها در پیشبرد درام نقش تعیین‌کننده‌ای دارند.

Page Generated in 0/0061 sec