printlogo


کد خبر: 298815تاریخ: 1403/11/25 00:00
نگاهی به جایگاه مهدویت در سینمای ایران
سینما و انتظار منجی

میلاد جلیل‌زاده: به هیچ‌وجه مبالغه نیست اگر بگوییم مساله منجی، یکی از اصلی‌ترین درونمایه‌هایی است که در سینمای جهان به آن پرداخته شده است؛  این جریان از نخستین روزهای تاریخ سینما به راه افتاد. سال ۱۹۱۳ میلادی فیلم «پایان دنیا» روی پرده رفت و آثار دیگری نیز درباره پایان دنیا در سال‌های بعد ساخته شدند مثل فیلم تجربی «مرگ خورشید» ساخته ژرمن دولاک در سال ۱۹۲۰ یا «کشتی نوح» به کارگردانی مایکل کورتیز در سال ۱۹۲۹ یا فیلم «جبرئیل بر فراز کاخ سفید» در سال ۱۹۳۳ که در آن جبرئیل به کمک رئیس‌جمهوری آمریکا می‌شتافت. در همان سال‌ها سریال‌های سینمایی مانند «فلاش گوردون»، «صاعقه»، «شزم» یا «باک راجرز» و مانند آن به مقوله تهدیدهای جهانی از سوی موجودات شرور زمینی و غیرزمینی پرداخته و جنگی را که توسط یک قهرمان یا منجی در مقابل آنها برپا می‌شد، نمایش دادند.
این رویه ادامه پیدا کرد و امروز هر مخاطب عادی سینما هم به راحتی می‌تواند نمونه‌های متعددی از فیلم‌های علمی - تخیلی هالیوود را مثال بزند که به مساله آخرالزمان، پایان تاریخ و یا ظهور یک منجی پرداخته‌اند و در بیشتر این موارد یا دولت و ساختار حاکمیتی ایالات متحده منجی دنیاست یا یک سفیدپوست آمریکایی؛ تا آنجا که عبارت منجی سفید به یک نرم شناخته‌شده در تحلیل‌ فیلم‌های آمریکایی تبدیل شده است. طبیعتاً نگاه آنها به منجی با نگاهی که ما داریم زمین تا آسمان فرق می‌کند و این به وضوح پیداست که هالیوود تلاش می‌کند بدیلی برای منجی آخرالزمان، چنانکه در باورهای شیعه و سایر باورهای ابراهیمی آمده است پیدا کند. یکی از شاهد مثال‌های این قضیه می‌تواند فیلم «تلماسه» باشد که یک شخصیت آمریکایی در آن به عنوان منجی آخرالزمان پدیدار می‌شود و اعراب داخل فیلم او را مهدی صدا می‌کنند.
پرسش اما این است که ما در این زمینه چه کرده‌ایم. طبیعتاً سینمای ما به لحاظ امکانات تکنولوژیک بضاعت هالیوود را ندارد اما این دلیلی کافی برای صرف‌نظر از چنین پرسشی نیست که ما چقدر در این زمینه تلاش کرده‌ایم و چه اندازه از بضاعت اندک‌مان را مصروف به پرداخت این موضوع قرار داده‌ایم؟ وقتی صحبت از میزان و کیفیت پرداخت به موضوع منجی در سینما می‌شود، باید توجه داشت منظور چیزی فراتر از تله‌فیلم‌های مناسبتی تلویزیون است که در آنها چند کاراکتر قصه در نهایت به مسجد جمکران می‌روند یا در مراسم نیمه شعبان متحول می‌شوند. آنچه زیرساخت ذهنی مخاطبان ایرانی (و در صورت توفیق یک اثر، مخاطبان جهانی) را در این باره قالب‌دهی می‌کند، مساله «اصل انتظار» است و اهمیت اصلی را همین موضوع دارد. 
بنابراین ممکن است در فیلمی مستقیماً اسم امام زمان نیامده باشد یا اشاره به آن خیلی کوتاه باشد، اما مفهوم انتظار را چنانکه در باور شیعی مدنظر است جا انداخته باشد. سینمای ایران در پرداختن به این موضوع بسیار ضعیف عمل کرده و تعداد فیلم‌هایی که با موضوع منجی و انتظار ساخته شده‌اند بسیار کم است. 
در ادامه مروری کلی به همین آثار داشته‌ایم. به طور کلی آثار این فهرست کم‌شمار 2 رویکرد را در خود جا داده‌اند؛ یکی بحث «تبشیری» است که عمدتا در آثار تاریخی/ مذهبی شکل گرفته است و دیگری بحث «انتظار» است که در قالب‌های نمادین، بخش‌های پایانی فیلم‌ها را تشکیل می‌دهد. از میان آثار گروه اول می‌توان به فیلم‌هایی مثل «مریم مقدس» و «ملک سلیمان» شهریار بحرانی و همچنین سریال‌های «بشارت منجی» زنده‌یاد نادر طالب‌زاده و «حضرت یوسف» مرحوم فرج‌الله سلحشور اشاره کرد و در میان گروه دوم آثاری مثل «اینجا چراغی روشن است» سیدرضا میرکریمی، «مارمولک» کمال تبریزی و «بوی پیراهن یوسف» ابراهیم حاتمی‌کیا را می‌توان سراغ گرفت.
***
۱- بوی پیراهن یوسف (ابراهیم حاتمی‌کیا 1374)
«از من پرسیدند چرا درباره امام زمان‌(عج) فیلم نمی‌سازی. گفتم ساخته‌ام؛ همین «بوی پیراهن یوسف». حتماً که نباید مستقیماً سراغ یک موضوع بروم. این فیلمی بود که تصور مرا از مفهوم انتظار مشخص می‌کرد». اینها را ابراهیم حاتمی‌کیا می‌گوید؛ کسی که اساساً فیلمساز نشانه‌ها و نمادهاست و وقتی با این نگاه نام یکی از فیلم‌هایش را «بوی پیراهن یوسف» می‌گذارد، لابد از ابتدا قصد کرده است نگاهی نمادین به مفهوم انتظار داشته باشد. «بوی پیراهن یوسف» روایتی از دایی غفور با بازی درخشان علی نصیریان است که سال‌هاست چشم به راه بازگشت فرزندش از جبهه جنگ است؛ فرزندی که همه اعتقاد دارند شهید شده اما غفور در مقام پدر باور دارد که یوسفش هنوز زنده است و روزی بازخواهد گشت. غفور که راننده تاکسی فرودگاه است، همراه زن جوانی می‌شود که برای دیدار با برادر آزاده‌اش به ایران آمده. این 2 نفر هر 2 در حس انتظار مشترکند و همین قضیه همراه‌ و همسفرشان می‌کند. سرانجام به طرز غافلگیرکننده‌ای این زن جوان وقتی چشم می‌چرخاند تا بین مسافران اتوبوس‌هایی که آزادگان را به ایران آورده‌اند برادر خود را پیدا کند، ناگهان پسر غفور را می‌بیند. غفور آداب انتظار را به جا آورده بود بی‌اینکه کسی درباره زنده بودن پسرش تضمینی به او داده باشد و سرانجام به مرادش رسید.
۲- فیلم کوتاه «خدا می‌آید» (مجید مجیدی 1374)
یکی از 3 فیلم کوتاه مجید مجیدی، فیلمی ۳۰ دقیقه‌ای است با عنوان «خدا می‌آید» که آن را سال ۱۳۷۴ پیش از ساختن فیلم مشهور و موفق خود یعنی «بچه‌های آسمان» ساخت. «خدا می‌آید» داستان پسر و دختر خردسالی است که برای خدا نامه می‌نویسند و از او عاجزانه تقاضا می‌کنند تا بیاید و مادر مریض‌شان را به بیمارستان ببرد و خوب کند. نامه ساده و صمیمانه کودکان دوست‌داشتنی و تلخ است. پدر این 2 کودک برای پیدا کردن کسی که پول درمان همسرش را به او قرض بدهد به شهر رفته‌ اما این بچه‌ها که فارغ از مناسبات دنیوی هستند، کاملا بی‌تکلف و بر اساس فطرت برای خدا نامه می‌نویسند و منتظرند بیاید و کمک‌شان کند. آنها در دل طبیعتی بکر زندگی‌ می‌کنند. روستای آنها زیباست و برکه آن، محل فرود مرغابی‌هاست و به عبارتی این 2 کودک از هر جهت نماد فطرت دست‌نخورده بشر هستند. این 2 کودک در نامه‌ای که برای خدا نوشته‌اند گلبرگ‌های زیبایی ریخته‌اند و وقتی نامه به اداره پست رفت، این گلبرگ‌ها از لای پاکت نامه بیرون می‌ریزند و باعث می‌شوند ماموران آن محل کنجکاو شوند و بخواهند بفهمند که منشأ این قضیه از کجاست و نامه آن 2 کودک خوانده می‌شود و امداد الهی از جایی که عقل متعارف آدم‌های بالغ فکرش را نمی‌کند برای‌شان سرازیر می‌شود.
۳- اینجا چراغی روشن است (سیدرضا میرکریمی 1381)
 
داستان «اینجا چراغی روشن است» درباره جوانی به نام «قدرت» با بازی حبیب رضایی است که همراه متولی یک امامزاده در حاشیه یک روستا زندگی می‌کند. وقتی متولی عازم سفر می‌شود، قدرت که به ظاهر ساده‌دل است، شروع به بذل و بخشش اموال امامزاده برای رفع مشکلات اهالی روستا می‌کند تا جایی که دیگر چیزی از امامزاده باقی نمی‌ماند. قدرت در فراز پایانی فیلم عازم سفر می‌شود تا به دیدار فرد بزرگی که او خودش «آقا» خطابش می‌کند، برود. 
این فیلم در قیاس با دیگر فیلم‌های میرکریمی، فضایی به‌شدت نمادین دارد و هر چند به‌ظاهر داستان یک امامزاده و متولی ساده‌دلش را روایت می‌کند اما هم در طول روایت و هم در پایان‌بندی، تلاش دارد فضایی فراواقعی به آن بدهد. میرکریمی در حقیقت با این فیلم عبور از ظواهر آن امامزاده و حرکت به سوی امام زنده را نشان داده است. یکی از سکانس‌های به یادماندنی فیلم لحظه‌ای است که قدرت از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که دزد همه دار و ندار امامزاده را با خود برده و حتی در چوبی آن را هم از جا کنده است! قدرت اما با خوشحالی روی جای خالی چارچوب در امامزاده روی دیوار دست می‌کشد و می‌گوید: «چه قشنگ شدها... می‌گفت چرا هی در رو می‌بندین... حالا دیگه نمی‌شه بست».
۴- مارمولک (کمال تبریزی ۱۳۸۲)
تا چند سال پیش شاید صحبت از فیلم مارمولک به عنوان یکی از آثاری که مفاهیم منجی، انتظار و مهدویت در آن مطرح شده بسیار غریب می‌نمود اما پس از اینکه انتشار بریده‌ای از سخنان رهبر انقلاب در تأیید محتوای این فیلم باعث تغییر نگاه‌ها نسبت به آن شد، حالا راحت‌تر می‌توان در این‌ باره حرف زد. این فیلم به شکل نرم و تا حدودی نامحسوس به مفهوم نیابت امام زمان(عج) پرداخته است و حتی در یکی از دیالوگ‌های طنز آن، رضا مارمولک خود را نماینده خدا در آن منطقه و سایر نقاط معرفی می‌کند. زاویه نگاه فیلم به مفهوم انتظار و کارکرد روحانیت در دوران غیبت برای ایجاد محبت و علاقه کردن در میان مومنان، مضمونی است که در طول فیلم جاری است و در سکانس پایانی به اوج خود می‌رسد؛ آنجا که ماموری که در تعقیب رضا مارمولک بوده است، متوجه تحول او می‌شود و می‌گوید دیگر نیازی به دست‌بند نیست. همزمان یکی از محلی‌های خوش‌صدا شروع به خواندن قطعه «کوچ‌‌لره سو سپ‌میشم» اهالی را برای جشن نیمه شعبان مهیا می‌کند؛ قطعه‌ای تأثیرگذار به زبان آذری که اینگونه از چشم‌انتظاری برای رسیدن یار می‌گوید: کوچه‌ها را آب و جارو کرده‌ام، وقتی یار می‌آید گرد و خاک نشود، طوری بیاید و برود، که بین ما حرفی (دلگیری) نباشد...
۵- قدمگاه (محمدمهدی عسکرپور 1382)
در میان فیلم‌های سینمای ایران، «قدمگاه» یکی از مهم‌ترین تجربه‌ها در زمینه ارجاع به فرهنگ انتظار و مهدویت است. داستان فیلم درباره جوانی ساده به نام رحمان با بازی بابک حمیدیان است که در آستانه جشن نیمه شعبان در انتظار ادای آخرین نوبت از یک نذر سالانه است که به ‌مدت ۱۰ سال به آن پایبند بوده. او به ‌واسطه مکاشفه‌ای در یک زیارتگاه که به نام «قدمگاه» در میان اهالی شناخته می‌شود، تصمیم به جست‌وجو برای یافتن هویت واقعی‌اش می‌گیرد و سرانجام به حقیقتی دردناک درباره گذشته خود و ظلمی که از سوی اهالی روستا در حق مادرش روا شده پی می‌برد.
یکی از مهم‌ترین مضامینی که در فیلم مطرح می‌شود، گناه جمعی است. اهالی روستا همه نسبت به رحمان احساس گناه می‌کنند و خود را بابت اتفاقی که برای مادر او در روستا رقم خورده است، لایق سرزنش می‌دانند. استیصال جمعی این افراد که خود نسبت به گناه خود واقف هستند اما گویی راه گریزی برای رهایی از بار سنگین آن پیدا نمی‌کنند، یکی از نکاتی است که در فرهنگ انتظار و درباره انسان در دوره آخرالزمان هم به آن اشاره شده است. فیلم از این منظر اشاره‌ای غیرمستقیم به استیصال بشر امروز و نیازمندی‌اش به ظهور یک منجی دارد.
۶- خدا نزدیک است (علی وزیریان ۱۳۸۵)
جوانی به نام رضا که با موتور مسافرکشی می‌کند، در نگاه اهالی منطقه، شیرین‌عقل است اما او در باطن جوانی باعاطفه و مهربان و برخوردار از سلامت کامل ذهنی است. در نزدیکی محل زندگی رضا، روستای کوچکی است که بخشی از جاده آن در مسیر سیل ویران شده ‌است. اهالی برای تردد به آنجا ناچارند با موتورهای مسافرکش و از راه جنگلی عبور کنند. در همین ایام لیلا، معلم جدید روستا از راه می‌رسد و برای رفتن به مدرسه ناچار می‌شود با موتور سفر کند. رضا دلباخته لیلا معلم مدرسه شده، رفته‌رفته احوالاتش به گونه‌ای تغییر می‌کند که مادرش او را برای شفا به امامزاده می‌برد.
این عشق زمینی باعث ایجاد سلوک عرفانی عمیق در رضا می‌شود که کار او را به انتظار برای آمدن محبوبش در محل امامزاده می‌کشاند. انتظار به‌مثابه کوره‌ای عمل می‌کند که خمیرمایه خام ذهن و ذات این جوان را پخته می‌کند و استحکام می‌بخشد. رضا سرانجام وقتی از این عشق زمینی پلی به معرفت آسمانی زد و تصمیم گرفت که به کربلا برود و مجاور سالار شهیدان شود، به خواسته دنیوی خودش هم می‌رسد. فیلم در شب یلدا به پایان می‌رسد تا به طور نمادین طولانی‌ترین شب سال را به انتظار برای ظهور منجی نسبت دهد.
۷- سبز کوچک (غلامرضا رمضانی ۱۳۸۷)
نوجوانی به اسم محمد داستانی نوشته که در مسابقه‌های بین مدرسه‌ای اول شده و باید روز نیمه شعبان برای گرفتن جایزه‌اش به سالن بزرگ شهر برود. پدر او به دلیل دست ‌تنها بودن صاحب‌کارش، محمد را وادار می‌کند تا ظهر به عنوان وردست در حجره آقای فرازمند بماند اما محمد بابت اینکه به سالن جشن نرسد، نگران شده است. او تا ظهر موانع مختلفی سر راه رفتنش می‌بیند و به هر ترفندی از این مشکلات عبور می‌کند اما پسر عمه‌اش مرتضی که از فرازمند دل خوشی ندارد، می‌خواهد با دزدیدن قالیچه‌ای گران‌قیمت از فرازمند تلافی کند و همین مساله‌ای جدید برای محمد است. چنانکه فیلم تقلای محمد برای رفتن به سالن بزرگ شهر و کنار زدن یکایک موانع را نشان می‌دهد، تا حدودی می‌تواند مساله مهدویت و انتظار فعال برای ظهور منجی را تداعی کند. کارگردان با تمام اجزای این فیلم حس نوستالژیک داشته که این را می‌شود در نوع نمایش صحنه‌ها به وضوح دید و یکی از مواردی که برای او خاطره‌انگیز بوده، جشن نیمه شعبان است. غلامرضا رمضانی از فیلمسازانی است که به طور تخصصی در حوزه کودک و نوجوان فعالیت می‌کند و این فیلم هم محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است اما «سبز کوچک» را نمی‌توان فیلم چندان موفقی در جلب نظر از مخاطبان دانست.
۸- میهمان داریم (محمدمهدی عسکرپور ۱۳۹۲)
«میهمان داریم» روایتی از یک خانواده شهید است که از تنها فرزند باقیمانده‌شان که او هم جانباز اعصاب و روان است، مراقبت می‌کنند. فرزندان شهید این خانواده در فیلم حضور دارند و بازی می‌کنند اما مرز مبهمی بین خیال و واقعیت وجود دارد که این حضور را توجیه کرده است. بعد از فیلم «آژانس شیشه‌ای» که رابطه پدر و پسری درون آن بین حاج کاظم و فرزندش به رغم اینکه بسیار کوتاه بود، خیلی به چشم آمد و در یادها ماند، 2 بازیگری که آن نقش‌ها را بازی کرده بودند یعنی پرویز پرستویی و بهروز شعیبی باز هم در «میهمان داریم» نقش پدر و فرزند را بازی کردند. این پسر در فرازهایی از داستان طوری رفتار می‌کند که انگار بریده و جدال جالبی بین او و پدرش بر سر پایداری روی آرمان‌ها درمی‌گیرد. آنچه فیلم را در دسته فیلم‌های مرتبط با فرهنگ انتظار قرار می‌دهد پایان‌بندی متفاوت آن است. خانواده آقاابراهیم در فصل پایانی فیلم در انتظار رسیدن میهمانی بزرگوار هستند. حضور این میهمان به قدری برای فیلمساز حائز اهمیت بوده که نام فیلم را «میهمان داریم» گذاشته است. در پایان فیلم شاهد سکانسی از ورود این میهمان به خانه هستیم و دوربین از زاویه نگاه او به بخش‌های مختلف خانه سر می‌زند. همزمان صدای آقاابراهیم را می‌شنویم که دارد از زندگی‌اش برای او می‌گوید.
۹- انیمیشن شاهزاده روم (انیمیشن شاهزاده  روم)
داستان انیمیشن «شاهزاده روم» درباره یک شاهزاده پاکدامن مسیحی به نام «ملیکا» است که از تبار پدر جزو نوادگان «یشوعا» وصی حضرت عیسی(ع) به‌حساب می‌آید و از تبار مادر نواده «قیصر کبیر روم» است. سرنوشت این بانوی برگزیده به نوعی رقم می‌خورد که نهایتا به بلاد اسلامی عزیمت کرده و به همسری امام حسن عسکری(ع) درمی‌آید. او به این سرزمین می‌آید تا مادر منجی آخرالزمان باشد. در میان تمام فیلم‌های کوتاه و بلند داستانی و مستند و انیمیشن ایرانی، شاهزاده روم تنها اثری است که مستقیما به زندگی امام دوازدهم شیعیان اشاره کرده است. این فیلم که نخستین انیمیشن قابل قبول ایرانی به لحاظ تکنیک‌های فنی بود، سومین فیلم پرمخاطب اکران سال ۱۳۹۴ ایران شد و توانست بیش از یک میلیون مخاطب را در سینماهای سراسر کشور جذب کند. علاوه بر این، شاهزاده روم پس از اکران در ایران توانست در کشورهای انگلستان، لبنان، عراق، کویت، امارات عربی متحده، مجارستان، فرانسه، استرالیا، کانادا و بخش‌های دیگر جهان مثل تایوان روی پرده سینماها برود و مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرد که در بسیاری از کشورها با عنوان «شاهزاده بیزانسی» شناخته می‌شد. در پرداخت داستان این انیمیشن بخوبی از ظرفیت یک الگوی عامه‌پسند انیمیشن‌ها که علاقه شاهزاده خانمی جوان به یک قهرمان را نشان می‌دهد بهره برده شده است و همین به استقبال جهانی از آن کمک خوبی کرد.
۱۰- ابراهیم حاتمی‌کیا ۱۴۰۳ (موسی کلیم‌الله)
تقریبا همه می‌دانند که فیلم «موسی کلیم‌الله؛ به وقت طلوع»، نسخه‌ای خلاصه شده از فصل اول یک سریال ۵ فصلی تلویزیون است که به جشنواره فجر آمد و استقبال چشمگیری هم از جانب مخاطبان دریافت کرد. حاتمی‌کیا در همین ابتدای راه تمرکز اصلی داستانش را روی تولد منجی قرار داد و از آنجا که این روایت تا مقطع تولد حضرت موسی و سپرده شدن گهواره او به آب نیل پیش می‌رود، قهرمان داستان تا اینجای کار مادر موسی، با بازی مریلا زارعی است. داستان با رنج‌بردگان عبرانی یا همان قوم بنی‌اسرائیل زیر یوغ ستمکاران قبطی یا همان فرعونیان شروع می‌شود. عبرانیان صدها سال پس از ارتحال یوسف نبی و سپرده شدن تابوت او به نیل، حالا که از این همه ستم به تنگ آمده‌اند، منتظر ظهور یک منجی هستند. فرعون هم این وعده را در خواب می‌بیند و تمام همت و توانش را صرف جلوگیری از آن می‌کند اما اراده خدا بر تمام اراده‌ها پیروز است. به طرز واضحی می‌شود الگوی منجی در آن دوران را به آنچه که مومنین امروز منتظرش هستند تطبیق داد که این نه‌تنها واجد جنبه‌های نمادین است، بلکه استمرار یک سنت الهی به‌حساب می‌آید. حاتمی‌کیا اما به این هم بسنده نکرده و با قرار دادن بخشی در این فیلم که مادر موسی برای سلامت طفلش وقتی او را به آب می‌سپارد، از ۵ نور اعظم مدد می‌گیرد، باورهای شیعی را مستقیم اما به شکلی نرم وارد اثرش کرده است.

 


Page Generated in 0/0084 sec