امیر فرشباف: دونالد ترامپ که اکنون بار دیگر رئیسجمهور ایالات متحده شده است، از همان آغاز فعالیت سیاسیاش، تلاش کرده خود را به عنوان یک چهره مردمی و خارج از چارچوب متعارف سیاست نشان دهد؛ کسی که در تقابل با ساختار حاکم (establishment) ایستاده و با «دولت پنهان» (deep state) مبارزه میکند و نظام دو حزبی ریشهدار در سیاست آمریکا را به چالش میکشد. با این حال، بررسی دقیقتر نشان میدهد ترامپ نه یک عنصر بیرونی، بلکه محصول همین سیستم است و از آن بهره میبرد، در حالی که به شکلی نمایشی با آن مخالفت میکند. این دوگانگی بین گفتار و واقعیت او، نه تنها تناقضهای درونی ترامپیسم را برجسته میکند، بلکه بحران سیستمی عمیقتری را در درون دموکراسی آمریکایی آشکار میکند.
برای درک واقعی به قدرت رسیدن ترامپ، باید آن را در چارچوب گستردهتری از بحرانهای سیستمی تهدیدکننده دموکراسی آمریکایی بررسی کرد. دههها سیاستهای نئولیبرالی، طبقه متوسط را فرسوده، اتحادیههای کارگری را تضعیف و ثروت و قدرت را در دست عدهای معدود متمرکز کرده است. همزمان نظام دوحزبی آمریکا به کارتلهای حزبی تبدیل شده و مانع ورود افراد خارج از این سیستم میشود. هزینه شرکت در انتخابات به حدی افزایش یافته که تنها کسانی که از حمایت ساختارهای مالی و قدرتمند قابل توجهی برخوردارند، شانس پیروزی دارند.
ترامپ در واقع مظهر یک فرد خودساخته نیست، بلکه نمادی از پیوند ثروت، رسانه، شبکهها و امتیازاتی است که ماهیت نخبگان حاکم آمریکا را تعریف میکند. ترامپ که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده، ثروت هنگفتی را به ارث برده و در فعالیتهای اقتصادی پرسشبرانگیز و اغلب غیرمولدی مانند اداره کازینوها شرکت داشته، بیشتر نمادی از نابرابری اقتصادی است تا ریشهکن کردن آن. ادعای او مبنی بر خارج از گود بودن، به شکلی ماهرانه مزایای سیستمی را که از آن برخوردار است پنهان میکند؛ از بهرهبرداری از روزنههای مالیاتی گرفته تا استفاده از ارتباطات سیاسی - امتیازاتی که برای شهروندان عادی در دسترس نیست. علاوه بر این، ظهور ترامپ به عنوان یک شخصیت رسانهای، تا حد زیادی مدیون همان اکوسیستم رسانهای است که خودش هم از آن انتقاد میکند. برنامههای تلویزیونی واقعنما
(Reality television)، روزنامهنگاری جنجالی و هیاهوی دائمی ناشی از مناقشات، همگی تصویر او را به عنوان چهرهای صریح و جسور شکل دادند. این نمایش رسانهای که فرسنگها با اثبات پوپولیسم او فاصله دارد، نشاندهنده کالاییشدن سیاست است و شخصیت او در طول این سالها به عنوان یک برند به بازار عرضه شده است.
ریاستجمهوری ترامپ بیش از پیش پوچی مخالفت او با سیستم را آشکار کرد. در حالی که او علیه جهانیسازی موضع میگیرد، کابینهاش مملو از لابیگران، میلیاردرها و مدیران شرکتهای بزرگ است. سیاستهایی مانند کاهش مالیاتی سال 2017 (دوره اول ریاستجمهوریاش) به طور نامتناسبی به نفع اولیگارشهای ثروتمند بود و ناترازی ثروت و درآمد را تشدید کرد. به همین ترتیب، برنامه مقرراتزدایی او، به منافع شرکتها در برابر حقوق کارگران و حفاظت از محیط زیست اولویت میداد.
حتی حملات او به «دولت پنهان» (deep state) نیز انتخابی و خودخواهانه بود. انتقادات ترامپ از بروکراتها و سازمانهای اطلاعاتی اغلب با تحقیقات آنها درباره رفتار او همزمان بود و اعتبار او را زیر سوال میبرد. او در استفاده از اقدامات سختگیرانه برای سرکوب اعتراضات در دوران نخست تصدی خود تردیدی نشان نداد و مخالفان را به جای مشارکت در گفتوگو، فاشیست یا عامل خارجی مینامید. موضع ضدساختارگرایانه او بیشتر به تحکیم قدرت شخصی مربوط میشود تا پرداختن به نابرابریهای ساختاری. در نهایت، به قدرت رسیدن ترامپ، خود نشانهای از اختلال عملکرد سیستمی در نظام آمریکاست، نه درمانی برای آن. لفاظیهای پوپولیستی او کسانی را مخاطب قرار میدهد که از جهانیسازی و تغییرات تکنولوژیک عقب ماندهاند اما راهحلهای او - مانند ممنوعیت مهاجرت، جنگهای تجاری و لفاظیهای ملیگرایانه - به جای حل نابرابریهای ساختاری ذاتی، به پنهان کردن آنها منجر میشود.
اقدامات و سیاستهای ترامپ، کمتر انعکاسی از فردیت او و بیشتر نشانهای از روندهای ضددموکراتیک گستردهتر در نظام ایالات متحده است. نقصهای ساختاری مانند مجمع گزینندگان (Electoral college)، حوزهبندیهای ناعادلانه
(gerrymandering) و دستکاری رسانهها، اصل حاکمیت اکثریت را تضعیف کرده است. ترامپ خود از این نقصهای ساختاری بهرهبرداری کرد تا اینکه آنها را حل کند. در حقیقت، ترامپ نمایانگر آمریکای بحرانزده است؛ ملتی که با زخمهای عمیق داخلی دست و پنجه نرم میکند اما تلاش میکند ناکامیهای خود را با نماهای ظاهری بپوشاند. ترامپ فقط بخشی از سیستم نیست، او محصول آن، بازتاب آن و نیرویی است که آن را تقویت میکند. ترامپ نه تنها فرسنگها با ضدقهرمان (Antagonist) بودن فاصله دارد، بلکه یک جزء جداییناپذیر از همان سیستمی است که تظاهر به به چالش کشیدن آن میکند.
منبع: Modern Diplomacy