printlogo


کد خبر: 3160تاریخ: 1393/1/30 00:00
امروز چقدر به سیدمرتضی نیاز داریم!

میکائیل دیانی: 21سال از شهادت سید شهیدان اهل قلم گذشت اما همچنان این یادگارش باقی است که «در جمهوری اسلامی همه آزادند به‌جز حزب‌اللهی‌ها»؛ روزهایی که آوینی اینگونه سخن می‌گفت روزی نبود که جماعت سکولارمنش سینمای ایران قبل از صرف صبحانه‌شان چند فحش آبدار به سید عزیزمان نگویند و جریان آوینی و همفکرانش را به دلیل اعتقاد به مبانی دینی ملامت نکنند و متحجر نخوانند. آوینی که در نقد محمد خاتمی، وزیر وقت فرهنگ و ارشاد «تجدد یا تحجر؟» را نگاشت و در آن گفت: «تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سوی صراط عدل دهان باز کرده‌اند: زاهدان متنسک و عالمان متهتک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تکفیر می‌کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می‌دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می‌گذرد».
آوینی در نقد محمد خاتمی انگار روزگار امروز ما و وزیر محترم را به نقد کشیده بود یا اینکه شباهت‌های بسیاری بین دیدگاه‌های این دو تن بود که آوینی درباره حد و مرز منع و جلوگیری از تحجر می‌گوید: شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی‌تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده‌اند:
«در لیبرال‌ترین حکومت‌ها در جایی که علیه نظام توطئه می‌شود منع وجود دارد و درک این توطئه براساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد.» (سخن محمد خاتمی)
اما مسلما جای این سؤال وجود دارد که «آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی‌تواند بر تقویت تلاش‌هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟»
مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که اتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و ناامن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی‌کند. من با صراحت به مسؤولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می‌دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می‌اندازد.
از داهیانه‌ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت‌وگو به زبان آورده‌اند این است:
«ما معتقدیم باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفان مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد.» (سخن محمد خاتمی)
اما واقعا همین استراتژی است که به منصه عمل درآمده است؟ آیا واقعا دوستان ما در وزارت ارشاد اتمسفر فرهنگی جامعه را تحت کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفان، تلاش‌های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفان آن است که ما اتمسفر فرهنگی جامعه را آنگونه کنیم که نسل‌های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟ ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می‌دانیم تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌خواهد حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجدد افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله‌ای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می‌یابد. دشمنان ما می‌گویند: «مشکل امروز ما غرب‌زدگی نیست، عوام‌زدگی است.»
امروز که رهبر انقلاب با صراحت از نگرانی‌های خود در باب فرهنگ سخن می‌گویند و دغدغه تقویت همان جریان فرهنگی مومنی را دارند که سیدمرتضی در آن سال‌ها داشت، باید تاسف بخوریم که آوینی در میان ما نیست تا جریان فرهنگی کشور را سر و سامانی دهد. آوینی‌ای که دغدغه‌های چرند روشنفکری باعث نشده بود که غیرت دینی‌‌اش را فراموش کند. شاید این خاطره از آوینی برای همیشه تاریخ گواه باشد؛ آنجا که در «زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام‌الله علیها بی‌ادبی می‌شد. من این را فهمیدم. لابد دیگران هم همین‌طور ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم. با جهان‌بینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتما منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین می‌کنی؟!
همه سرها به سویش برگشت. در ردیف‌های وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکی بر سرش بود و اورکتی سبز بر تنش. از بغل دستی‌ام (سعید رنجبر) پرسیدم: «آقا را می‌شناسی؟»
گفت: «سیدمرتضی آوینی است».
امروز که وزیر محترم ارشاد اسلامی به‌عنوان مجری سیاست‌های فرهنگی نظام دغدغه‌‌اش تکخوانی زنان و رفع فیلتر فیسبوک و بستن رسانه‌های منتقد است و از بسته‌شدن رسانه‌های هتاک چون بهار ابراز تاسف می‌کند؛ بیش از پیش به سیدمرتضی نیازمندیم. این روزها که برخی حق و باطل را فراموش می‌کنند و شرک و توحید را کنار می‌گذارند و به قول استاد حسن رحیم‌پور ازغدی «به‌دنبال چیزی هستند که برایش کف بزنند و دغدغه حقیقت ندارند، دغدغه ریاست دارند. می‌گویند هنر به ارزشی و ضدارزشی تقسیم نمی‌شود و هنرمند ارزشی و غیرارزشی هم نداریم»، نیاز است تا سیدمرتضی برگردد و با جادوی آینه خود و با قلم بلیغش از نگاه غفلت‌آمیز وهم‌گونه رسانه در غرب بگوید و از عبرت‌آفرینی رسانه
دینی بنویسد.
غربت سینمای دینی و ارزشی بعد از مرتضی بیش از گذشته شده است. شیخ‌طادی برای ساخت شاهکار «روزهای زندگی» طعنه می‌خورد و ابوالقاسم طالبی به‌خاطر پایبندی به انقلاب در لیست تحریم‌شدگان جریان روشنفکری قرار می‌گیرد. امروز ابراهیم حاتمی‌کیا برای آنکه بخواهد از جنگ و از مصطفی چمران فیلم بسازد مجبور است در میدان مین حرکت کند. امروز سیدمرتضی آوینی جایش بسیار خالی است. اما امیدها همچنان باقی است. امید به جوان‌هایی که در گوشه و کنار فعال شده‌اند. امید به آنهایی که رهبری برای تعریفشان می‌گویند: «[جوان‌هایی که‌] با اراده‌ خودشان، با انگیزه خودشان ـ کارهای بسیار خوبی هم از آنها ناشی شده است که از بعضی از آنها ما بحمدالله اطلاع پیدا کردیم ـ کار را هرچه می‌توانند به‌طور جدی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوان‌های مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملت، ایفا کرده است.» اینها همان جبهه فرهنگی مومنی هستند که پای مکتب سیدمرتضی نشسته‌اند و قرار است مسیر مرتضی را روشن نگه دارند.


Page Generated in 0/0096 sec